هبوط یازدهم مسیح مقدس بر یک بانوی خانه دار بود...

آن بانو در حال انجام امور روزمره مسیح را نیز به زیبایی

یاد میکرد...هنگامی که مسیح بر آستانه در ایستاد آن بانو

سر بلند کرد.... آن پیامبرخدا را شناخت.

مسیح گفت:معدود کسانی مرا شناختند ای بانو!!!!!!!!!

بانو:من همیشه با یاد شما هستم پدر مقدس...

مسیح:من نیز شما را دعا میکنم...



بانو:درسی به من یاد بدهید...

مسیح: به اهل خانه ات غذای حرام مخوران...

-به علم آشپزی وارد شو...

-تنهایی ات در خانه نعمت است آنرا به کار خارج خانه عوض مکن

-در تنهایی خدا را یاد کن
-
امور خانه ات را برای خدا انجام بده...و انتظار تشکر نداشته باش...

-از مقایسه خود با ثروتمندان بپرهیز

-بدان که برای تربیت فرزند ابتدا خود باید روحی پاک داشته باشی

-بچه هایت را با عشق بزرگ کن

-تنهایی تو در خانه فرصتی است تا به خدا بیندیشی

-بدان که تاریخ در دستان توست...

و مسیح مقدس اگر اینگونه بودی از تو راضی است.

مسیح از آن بانو خداحافظی کرد...

و آن روز آن خانه به نور پیوند خورد

آن بانو مسیح را شناخت ...اما کسی آن بانو را نشناخت...

آخر بانوان مسیح شناس همیشه در پرده میمانند!!!!!!!!!!!!!!!!