-
کاربر سایت
پرستش نامه
الهی حکایت دردناکی ست
شوق پرواز و این بالهای سوخته .
شوقی که چون حلقه بر گردنم
افکنده ای و آتشی که بر هستیم فکندی
و ناتوانی این بالها ...
در دوزخ هجران تو هر صبح و شام
می سوزم .
هر صبح و شام
سرافکنده به درگاهت می آیم
و شرم سار باز می گردم
و در این تکرارمرا اختیاری نیست .
می رانی و می خوانی
و من در اشتیاق و اجبار تو حیرانم .
امّا سوگند به نامت اگر برانی تا ابد
به درگاهت با همین بالهای سوخته
به شفاعت عشق می نشینم .
-
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن