گاهي اتفاق مي افتد که افرادي در مقام قدرت نمايي بر مي آيند و زيان و ضرر مادي يا معنوي مي رسانند. شک نيست که طرف مقابل هم دست به کار مي شود و تا عمل دشمن را کاملاً پاسخ نگويد از پاي نمي نشيند. عبارت مثلي بالا هنگامي عمل متقابل مورد استفاده قرار ميگيرد، ولي اين ضرب المثل به قدري ساده و پيش پا افتاده به نظر مي رسد که شايد کمتر کسي تصور کند براي اين سه کلمه عاميانه هم ريشه تاريخي وجود داشته باشد در حالي که في الواقع جريان تاريخي زير موجب اشتهار آن گرديده است.

مغيرة بن شعبه از بزرگان عرب و معاصر حضرت علي بن ابيطالب (ع) و معاويه بود. در زيرکي و استفاده از موقع به شهادت غالب مورخان اسلامي جزء چهار تن از دهاة عرب - پس از معاويه و عمر و عاص و زياد بن ابيه - شناخته ميشود. فراست و تيزهوشي او تا به حدي بود که به قول جرجي زيدان: «اگر شهر هشت دروازه اي باشد و از هيچ دروازه آن بدون فريب و فسون کسي بيرون آمدن نتواند، مغيره از تمام آن هشت دروازه بيرون مي جهد.» باري، مقصد و مقصود مغيره صرفاً احراز مقام و تجمع مال و مکنت بود؛ و به همين جهت شخصيت افراد را به تناسب مقام و قدرتشان مي سنجيد و اگر در راه حصول مقصودش صدها تن کشته مي شدند پروايي نداشت. اين خوي و سرشت نکوهيده به هنگام شباب و جواني در نهادش خميره گرفته بود؛ کما اينکه نسبت به همشهريانش، يعني دوازده تن از مردم طائف غدر و حيله کرد، به اين ترتيب که ممزوجي از شراب و بيهوشي به آنها خورانيد، سپس همگي را کشت و اموالشان را برداشته در شهر مدينه به خدمت رسول اکرم (ص) عرضه داشت.

حضرت از قبول اموال مسرقه امتناع ورزيد و فرمود: «در غدر و حيله خير و برکت نيست.»

مغيره عرض کرد که پس از ارتکاب اين عمل به دين اسلام مشرف گرديده و اکنون متحير است که چه بکند؟

پيامبر اسلام فرمود: «اسلام به گذشته کاري ندارد و آنرا فراموش مي کند.» يا به گونه اي ديگر: «اسلام روي گذشته را مي پوشاند و عطف به ماسبق نمي کند.»

خلاصه مطلب آنکه مغيرة بن شعبه در سال پنجم هجرت اسلام آورد و در جنگهاي حديبيه و يمامه و فتوح شام حضور داشت و يک چشم خود را در جنگ يرموک از دست داد، و در جنگهاي قادسيه و نهاوند و همدان و جز آن نيز شرکت داشت. مغيره اول کسي بود که پس از رحلت پيغمبر (ص) از ماجراي سقيفه بني ساعده آگاه گشت و جريان را به اطلاع عمر بن خطاب رسانيد. شايد اگر هوش و تيزبيني او نبود، مسير تاريخ اسلام عوض مي شد و خلافت در قبضه انصار مدينه قرار مي گرفت. بعدها از طرف خليفه دوم به حکومت بصره منصوب گرديد؛ ولي دير زماني نگذشت که به زنا متهم شده نزديک بود حد زنا از طرف خليفه عمر بر او جاري شود که به علت لکنت زبان احد از شهود زياد بن ابيه از مجازات و همچنين ولايت بصره معاف گرديد. مغيرة بن شعبه يکي از عوامل غير مستقيم در قتل خليفه دوم عمر بوده است؛ چون اگر غلام ايرانيش ابولؤلؤ بر اثر ظلم و ستم وي شکايت به خليفه نمي برد قطعاً آن واقعه رخ نميداد. مغيره سالها حکومت کوفه را داشت و چون عثمان کشته شد، گوشه نشيني اختيار کرد. در وقايع جمل و صفين شرکت نداشت ولي مي گويند در اجماع حکمين دست اندر کار بوده است. براي اثبات حب دنيا و مادي گري مغيرة بن شعبه همين بس که چون تشخيص داد حضرت علي (ع) از دنيا روي برتافته است جانب معاويه را گرفت و به سوي شام روانه شد.

در پيمان صلح بين امام حسن مجتبي (ع) و معاويه حاضر و ناظر بود و چون معاويه خواست عبدالله بن عمر عاص را به حکومت کوفه بگمارد از باب خير خواهي! گفت: «اي پسر سفيان، پدر را به حکومت مصر و پسر را به حکومت کوفه مي گماري و خويشتن را در ميان دو فک شير شرزه قرار مي دهي؟» معاويه از اين سخن بيمناک شد و صلاح در آن ديد که مغيره را کماکان به حکومت کوفه منصوب دارد تا خسارت انزوا و گوشه نشيني چند ساله را از بيت المال کوفه جبران کند.

پس از چندي عمر و عاص به جريان قضيه و سعايت مغيره واقف شد و براي آنکه خدعه و نيزنگ مغيره را بلاجواب نگذارد به معاويه فهمانيد که پول در دست مغيره به سرعت ذوب مي شود، مصلحت در اين است که ديگري عهده دار امر خراج کوفه گردد و مغيره فقط به کار نماز و اجراي احکام و تعاليم اسلامي بپردازد.

معاويه نصيحت عمر و عاص را بکار بست و مغيره را تنها مسئول و متصدي کار جنگ و نماز کرد.

دير زماني نگذشت که بين عمر و عاص و مغيرة بن شعبه اتفاق ملاقات افتاد. عمرو عاص نيشخندي زد و گفت: «هذه بتلک» يعني : اين به آن در!

بديهي است ترجمه اين اصطلاح عربي به صورت "اين به آن در" در ميان ايرانيان مصطلح گرديده، رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمده است. مغيرة بن شعبه به سال 47 هجري در کوفه به مرض طاعون درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد.