تو و من

من و تو

تنهای تنها

فکرش را بکن...

انگاه که بیقرار بیقرار،به اغوش تو پناه می اورد تن تب الوده ی من

و حلقه میشود دستانت به گردنم

قلبت مهربان و کمی بازیگوش

برایم می خواند لای لای عاشقانه را

دیگر چه می خواهم از خدا

که اگر زمین و زمان به هم تنیده شود

دریا خشک و کوه خاکستر شود

خیالی نیست مرا

که من در اغوش تو

مالک تمام دنیایم

باور کن...