این آخرین پیام آور الهی وفات کرد. و ناگهان همه چیز دگرگون شد.
اختلافی که پس از پیغمبر بلافاصله شروع شد (یعنی همان خط سیر تاریخی حوادث)، شاید در آغاز بیش از یک سانتی متر با حقیقت فاصله نداشت؛ زاویه ای که میان مکتب اسلام و تاریخ اسلام ، یا "حقیقت" و "واقعیت" پیدا شد ، در آغاز کوچک بود،
اما دو ضلع یک زاویه در آغاز، فاصله شان حتی اگر یک صدم سانتی متر هم باشد، به میزانی که ادامه پیدا می کند و به میزانی که در مسیر تاریخ پیش می رود، از هم فاصله می گیرد، و در نهایت ، این فاصله به هزاران کیلومتر می رسد.و اگر عوامل و علت های دیگر در کار باشند، که هستند، گاه دو ضلع این زاویه در دو جهت متضاد از هم دور می شوند!

پس از فوت پیغمبر، این فاصله کوچک و این زاویه ی بسیار اندک نسبت به راه مستقیم، بوجود می آید و زمان به زمان و نسل به نسل، فاصله ی درستی و راستی و عدالت و حقیقت ، با موضع خود زیادتر می شود.

بطوریکه بعد از 14، 15 سال، به دوره عثمان می رسد و عثمان پایگاهی مغناطیسی می شود که همه عناصر ضد انقلابی را ، که در گوشه و کنارها سرکوفته و پراکنده شده بودند، در قلب قدرت و مرکز انقلاب اسلام جذب می کند.
عثمان پلی میشود بین دوره انقلاب اسلامی و جاهلیت که میانشان حفره جهادها و حفره انقلاب ها ایجاد شده بود و از روی این پل "پل خلافت" پلیدترین عناصر اشرافیت نیمه جان و مطرود می گذرند، و بهترین پایگاه هائی را که با جهاد انصار و مهاجرین بدست آمده بود اشغال می کنند.
عثمان ابزاری میشود که بنی امیه و کثیف ترین دشمنان اسلام بوسیله او ، نه تنها ضربه هائی را که دیده بودند، جبران می کنند، بلکه بهترین موفقیت های انقلاب را تصاحب می کنند،
وسیله ای می شود تا این فاجعه که تا کنون در تاریخ تکرار شده و قانون شده است، (ولی نمی گوییم قانون جبری، که : انقلاب فرزندان صدیق خودشان را می خورد)، در اسلام نیز روی دهد.
عثمان وسیله ای شد که بلعندگان و خورندگان فرزندان راستین انقلاب بر انقلاب چیره شوند، و کسانی که به شمشیر و جهاد و فداکاری و از خود گذشتگی و تقوا و صبر آنان،‌این نهضت پای گرفته بود، بدست غاصبان قدرت و حکومت و حق مردم و میراث انقلاب قربانی شوند. و بنیان نهضت بوسیله عثمان و بدست بنی امیه ای که وابسته به عثمان بود و مسلط بر او، نابود شود.

و نخستین قربانی در این دگرگونی ، در این بازگشت انقلاب به دوره جاهلیت، در این احیای عناصر نیمه جان ِ ضد انقلابی ، علی(ع) بود!

سرگذشت سیاسی و اجتماعی و فکری علی ، نماینده ی یک مبارزه تازه است،
مبارزه میان رهبران و وفاداران به ارزش های نو، پیمان نو، شعارهای نو و راستین اسلام ، با عناصر جاهلیت جدیدی که دوباره در گرمائی که از حسادت ها و نفاق های دوستان در محیط پیدا شده بود، جان گرفته بودند ،
و آشکار یا پنهانی ، با بهترین چهره های انقلاب اسلامی به جنگ آغاز کردند.

پیغمبر مظهر مبارزه ی دوره ای است که در صحنه از یک سو مسلمانان پاک اعتقادند، و از سوی دیگر ، دشمنان بیگانه و پلید و چهره های شناخته شده.
اما علی مظهر دوره ای است که در داخل این نهضت ، جنگی میان وفاداران راستین نهضت و عناصر ضد نهضت ، که در جامه و نقاب تازه ای ظاهر شده اند ،‌در گرفته است.
جنگ اکنون معاویه و علی بر خلاف جنگ دیروز ابوسفیان و پیغمبر، که جنگ خارجی بود، و جنگ دوست با دشمن، جنگ داخلی است، جنگ دوست با شبه دوست ، یعنی با دشمن داخلی .
و همواره در یک نهضت، جنگ در صحنه خارجی و مبارزه با دشمن خارجی، غالبا به پیروزی منجر می شود، اما در صحنه داخلی و با دشمن داخلی است که شکست می خورد واین است که در فرهنگ اسلامی ، در زبان قرآن منافق، پلیدتر و خطرناکتر از کافر و حتی مشرک معرفی می شود.

در برابر ِ جاهلیت و اشرافیت جدید که دارد در متن اسلام و زیر نقاب حقیقت و در قلب انقلاب عدالتخواهانه ی اسلامی جان می گیرد، علی یک پایگاه مقاومت است.
چند سال، تمام کوشش علی در جبهه داخلی ، با شرکی که لباس توحید به تن کرده بود و با کافری که در ردای اسلام بیرون آمده بود و با بت پرستی که قرآن بر سر نیزه داشت، گذشت، و در پایان ، علی بدست مقدسی بیشعوری که مثل همیشه بازیچه دشمنان باشعورند، کشته شد.

می بینیم که هر چه زمان می گذرد، پایگاه راستین انقلاب اسلامی تضعیف می شود و در برابر، پایگاه جاهلیت جدید و دشمنان داخلی و پایگاه اقتدار دشمنان داخلی قوی تر میشود.