عبدالله بن سیار از امام صادق (ع) نقل مى‏كند: رسول خدا (ص) شبى در منزل ام سلمه بود، او در اثناى شب بیدار شد، آن حضرت را در بستر نیافت، فكر كرد كه به منزل بعضى از زنانش رفته است. لذا به جستجوى آن حضرت برخاست، حضرت را در گوشه‏اى از منزل یافت كه ایستاده و دست به آسمان برداشته و گریه مى‏كرد و مى‏گفت :

خدایا نعمتهاى خوبى كه بمن داده‏اى از من مگیر. و مرا بخودم ولو بقدر چشم بهم زدن وامگذار. خدایا هیچ وقت مرا به شماتت دشمن و آدم بدخواه مبتلا مكن. خدایا هیچ وقت مرا به آن بدبختى كه از آن نجاتم داده‏اى بر مگردان .

«اللهم لا تنزع عنى صالح ما اعطیتنى ابداً، ولا تكلنى الى نفسى طرفة عین ابداً، اللهم لا تشمت بى عدواً ولا حاسداً ابدا اللهم لا تردنى فى سوء استنقذتنى منه ابداً»

ام سلمه با شنیدن این سخنان به گریه افتاد و برگشت و به شدت مى‏گریست بطورى كه رسول خدا با شنیدن گریه او برگشت و فرمود: اى ام سلمه علت گریه‏ات چیست؟

گفت: پدر و مادرم بفدایت یا رسول الله، چرا گریه نكنم در حالى كه تو با آن مقامى كه از خدا دارى و خدا گناه قدیم و جدید تو را آمرزیده (1)از او مى‏خواهى كه به شماتت دشمن مبتلایت نكند و تو را به نفس خودت ولو به قدر چشم بهم زدن وامگذارد و تو را ببدى كه از آن نجاتت داده بر نگرداند و از تو هیچ وقت نعمت خوبى كه داده نگیرد!!!

رسول خدا (ص) در جواب فرمود:

اى ام سلمه چه چیز مرا خاطر جمع مى‏كند، خداوند یونس بن متى را فقط به اندازه چشم بهم زدن به نفس خویش واگذاشت تا به سرش آمد آن بلائى كه آمد «یا امّ سلمة ما یُؤمّننى و انّما و كل اللّه یونس بن متى الى نفسه طرفة عین فكان منه ما كان»(2).


پی‌نوشت‌ها:

1- یعنى خدا توبه كردبر آن سه نفر كه از جنگ باز داشته شدند، تا چون زمین بر آنها با آن فراخى تنگ شد، دلشان نیز بر آنها تنگ گردید، دانستند كه پناهى از خدا نیست مگر خود خدا، سپس خدا به آنها توبه كرد تا توبه كنند خدا تواب و رحیم است سوره توبه: 118.

2- در روایات هست كه به وقت آمدن، اول به خانه فاطمه علیها السلام تشریف مى‏برد.