طلاق یکی از دغدغه‌های اصلی این سالهاست، می خواهیم بدانیم چه اتفاقی افتاده که در فاصله زمانی سالهای 75 تا 85 نرخ طلاق دو برابر شده است؟


افزایش برخی آمارها نگران کننده است. نرخ طلاق در سال گذشته 2.9 دهم درصد افزایش داشته است این در حالی است که نرخ ازدواج تنها 2دهم درصد رشد داشته است. نسبت ازدواج به طلاق 6 به یک است یعنی از هر 6 ازدواج یکی به طلاق ختم می شود. حالا باید دید از این تعداد چقدر دچار طلاق عاطفی هستند؟ چند در صد گرم زندگی می کنند و زندگی با نشاطی دارند؟ و کودکانشان بی آنکه نگرانی جدایی مادر و پدرهایشان را داشته باشند به خواب می روند. این ها نگرانی های جدی ما است. مسائل زیادی بر گرمی کانون خانوادگی تاثیر می گذارد مثل مسائل سیاسی.
بد اخلاقی های سیاسی و اجتماعی نقش زیادی بر روابط خانوادگی دارد. باید برای این موضوعات فکری کرد. طلاق یک مسئله است. مسئله ای که منشا فشار روانی و استرس است و تبعات سختی به دنبال خود دارد. خصوصا مسئله زنان و کودکان درموضوع طلاق امری جدی است، هرچند این بدان معنی نیست که مردان بعد از طلاق مسئله ندارند.اما مسائل خانمها و بچه ها در قصه طلاق یپیچیده تر است. خانواده ای که دخترشان در 19 سالگی به خانه بخت رفته و 6 ماه بعد طلاق گرفته است تحت فشار روانی قابل توجهی است، سبک زندگی شان دوباره تغییر می کند. برخی از خانمهایی که طلاق گرفته اند راهی برای برگشت به خانه پدری ندارند. بعضی از این خانواده بعد از ازدواج دخترشان خانه شان را عوض کرده اند و حالا اتاقی برای او ندارند. این بخش کوچکی از مشکلات و پیامدهای طلاق است. طلاق پیامدهای بسیاری دارد در حوزه مسائل اخلاقی، سلامت روان و ... .

دلیل افزایش این جدایی ها چیست؟
بسیاری از طلاق ها قبل از انتخاب همسر قابل پیش بینی است یعنی ما می توانیم تشخیص دهیم این دختر و پسر اگر ازدواج کنند ازدواج موفقی ندارند. یکی از خردمندانه ترین راه ها این است که بچه های ما انتخاب همسر را یاد بگیرند. انتخاب درست همسر هم ملزوماتی دارد.

واین ملزومات چیست؟
آنها باید هیجاناتشان را بشناسند که نمی شناسند. باید روش مدیریت هیجاناتشان را بلد باشند که بلد نیستند. بزرگ ترهایشان نیز بلد نیستند. جوانهای ما قبل و بعد از ازدواج باید مهارتهای یک زندگی سالم را یاد بگیرند.

به نظر می سد در رابطه با این آموزش ها به شدت مشکل داریم؟
دقیقا، اشکال در نظام آموزشی است. بچه ها برای چه به مدرسه می روند؟ اصلا آموزش و پرورش برای چیست؟ پدر و مادر بچه را می فرستند مدرسه، هزینه می کنند یا دولت هزینه اش را می دهد که این بچه برود دیپلم بگیرد و بعد برود دانشگاه که چه بشود هدفش چیست. اینکه تنها یکسری محفوظات یاد بگیرد. می روند مدرسه که دین و اخلاقشان، روح و روانشان سالم تر شود، ای بسا که آسیب هم می بینند. هدف آموزش چیست؟ انگار در آموزش یک هدف جدی داریم و آن رسیدن به شغل است.
این آموزش غلط است که سبب می شود هرکس احساس دلشوره و بی قراری داشت دوستش به او بگوید تو عاشق شده ای. با آن پسر حرف زدی حالت یک جوری شد، پس تو عاشق شدی و او هم بپذیرد. بسیاری از دخترها و پسرها به ما می گویند "با اینکه معتاد است و بی ریخت، نمی دونم چطوری عاشقش شدم. چون اساسا عشق منطق ندارد و...من عاشق این شدم و چون دیگران هم از درک عشق و عاشقی عاجزند و حال مرا نمی فهمند باید با این آدم ازدواج کنم. "هر چی می گوییم این جای انتخابت غلط است زیر بار نمی رود و می گوید: "نه من عاشق هستم و کسی هم عشق را نمی فهمد. در صورتی که اصل ماجرا این است که بسیار پیش آمده دختری با پسری حرف می زند. احساس می کند رفتار پسر با او آمیخته با عفاف و حیا نیست. ناراحت می شود، می ترسد کسی آنها را ببیند. همین حس و استرس سبب می شود ضربات قلبش تند بزند و یا خجالت بکشد که نکند دیگران از این نگاه و حرف من دچار برداشت اشتباه شوند. این تند زدن ضربان قلب به عشق تعبیر می شود و... .

خانواده چقدر در این آموزش نقش دارد؟
باید نقش داشته باشد اما ندارد چون خانواده خودش نیاموخته و نمی تواند آموزش بدهد. اغلب خانواده ها سواد کافی در خصوص مسائل دینی وتربیتی ندارند .اگر هم بلد باشند یا مرعوب نسل بعد هستند و یا با منطق کنار رفتن پرده حیا و به عبارت مصطلح تر "پرروشدن بچه ها" از آموزش منصرف می شوند...

به نظر شما رویکرد آموزش و پرورش باید به چه صورت باشد؟
بی تردید رویکرد آموزش و پرورش، باید تربیت بچه ها برای "زندگی" باشد؛ نه انباشت اطلاعات سطحی و پراکنده و دانش غیر کاربردی و دانستنی های نه چندان ضروری. مثلا این همه ساعت آموزش که در دوران تحصیل بچه ها عربی و انگلیسی می خوانند را با تاثیر کاربردی آن مقایسه بفرمایید!
نیازهای دوران کودکی، نوجوانی وجوانی با نیاز های مهم و متفاوتی هستند و ضعف بچه های ما در این امور هم زندگی آنها را دشوار و بعضا تلخ می کند و در یک نگاه دقیق می بینیم هزینه های بسیاری را به بودجه کشور تحمیل می کند پس باید این نیازهای آموزشی و تربیتی جدی گرفته شود و حتما باید مدیریت آموزشی واحد و منسجم باشد. منظورم لزوما تغییر و اصلاح ساختار سازمانی و اجرایی امر آموزش و امر پرورش نیست. به اعتقاد من یک نگاه و یک روش هماهنگ و مستمر باید در این سیستم حاکم شود و با بکارگیری سیاستهای راهبردی نظام با مهارت ها و آموزه های کاربردی بومی بچه ها را برای زندگی آماده کند. باور کنیم که در کنار ایمان همین دنیا و امور ساده ی اجتماعی و فردی آن در سعادت فرد مهم و اساسی است و یک زندگی بهتر است که سعادت واقعی و آخرت بهتر را می سازد. بچه ها را برای ساختن دنیای موفق و بانشاط و معنوی آماده کنیم تا آخرتشان هم خوب شود.
انتخاب همسر به یک مجموعه ای از مهارتها نیازدارد به طور مثال فرد قبل از انتخاب همسر باید بدبین باشد. وقتی انتخاب همسر انجام شد. تعامل و تفاهم . بعداز عروسی باید کاملا خوش بینی حاکم باشد. خودخواهی برود، فداکاری جایگزین آن شود. زیرا توجه به مسائل "خودم" جایش قبل از ازدواج است


آیا تغییر حداقلی و صرفا آموزش مهارت ها در کاهش مشکلاتمان موثر است؟ قطعا؛ می توان با آموزشهای مهارت انتخاب همسر و مهارتهای لازم برای زندگی میزان طلاق را کاهش داد. چرا ما در دانشگاههایمان کلاسهای آموزش عزت نفس نداریم یا آموزشهایی در خصوص مسئله حقارت؟ اگر حتی یک نشست عمومی یا گروه درمانی یا همایش و جلسات علمی با این عناوین برگزار شود مطمئن باشید بسیار استقبال می شود. خیلی ها تجربه حقارت دارند که در صورت آموزش و تصحیح شناختی این حقارت ها کم می شود و از لحاظ روحی و شخصیتی فرد احساس بهتری پیدا می کند. سلامت روحی و شخصیتی در انتخابها خیلی مهم و اساسی است. همچنین اصلاح باورها و عادتهای غلط ، داشتن مکارم اخلاقی و آموزش یک سری مهارت های ساده می تواند در ساختن زندگی بهتر کمک کند.

برای انتخاب درست باید چه نکاتی را مد نظر قرار داد؟
انتخاب همسر به یک مجموعه ای از مهارتها نیازدارد به طور مثال فرد قبل از انتخاب همسر باید بدبین باشد. وقتی انتخاب همسر انجام شد. تعامل و تفاهم . بعداز عروسی باید کاملا خوش بینی حاکم باشد. خودخواهی برود، فداکاری جایگزین آن شود. زیرا توجه به مسائل "خودم" جایش قبل از ازدواج است. بچه ها قبل از انتخاب همسر کاملا ایثارگر هستند اما بعد از انتخاب همسر می پرسند پس خودم چی؟ برخی از ازدواج برداشت اشتباهی دارند مثلا پسرشان فردی شرور است می گویند زن می گیرد خوب می شود. ازدواج که برای خوب شدن پسر تو نیست. می رود ازدواج می کند اوضاع بدتر هم می شود. اصلا دختر مردم چه گناهی کرده است که باید تربیت بچه تو را تغییر دهد. او را باید برد پیش مشاور، روحانی مسجد و ...

انگار منشا همه طلاق ها مردان هستند؟
-بله، مرد ولایت دارد. اساسا نیاز زن این است که شوهرش به او ولایت داشته باشد. یکی از نیازهای زن این است که تحت غیرت مرد باشد. زن اگر روح و شخصیت نرمال داشته باشد غیرتمندی همسرش را دوست دارد. در روایات آمده که خدا نفرین مرد برای زنش رانمی پذیرد زیرا می گوید تو اختیار و ولایت داری. به طور مثال آقایی به من پیغام داده که با دختری ازدواج کردم که زیاد به مسائل دینی پایبندی ندارد و از وقتی که به خارج از کشور رفته ایم نه نماز می خواند و نه حجاب دارد و ... در صورتی که این آقا از روز اول این خانم را با پوششی نامناسب در یک کشور اسلامی و در یک دانشگاه اسلامی دیده است. پس این موضوع قابل حدس بوده که وقتی در شرایط دیگری قرار بگیرد رفتارهایش تغییر کند. این خطای انتخاب همسراست. چه دختر و چه پسر در هنگام ازدواج باید دارای برخی مکارم اخلاقی باشند. یک سری ویژگی ها مانند کرامت، گذشت، تدبیر، مهارت حل مسئله، مهارت گفتگو، توانایی حل تعارض و مهارت سخن گفتن.
البته، مهارتهای زندگی مسائل ساده ای نیست که هر کسی بیاید و ادعا کند که آن را بلد است یا اگر کتاب و سی دی اش را بخواند می تواند آن را یاد بگیرد، مثل اینکه ما یک بروشور آموزش دوچرخه سواری را بین بچه ها پخش کنیم و آن وقت بگوییم بروید و دوچرخه سواری یاد بگیرید. حتما مربی می خواهد. حتما نظارت می خواهد. حتماً استاد می خواهد. معلم می خواهد، شما هر چقدر تحصیلات آکادمیک خلبانی ببینید باید یک ساعت مشخصی با استاد پرواز، پرواز کنی تا پرواز را یاد بگیری، کسانی که می خواهند این مهارتهای زندگی را فرا بگیرند می بایست در این کلاسهای آموزشی شرکت کنند. حرف بزنند و تمرین کنند و ...

فرآوری: نسرین صفری


بخش کلوب ازدواج تبیان