تدوين تاريخ و تطوّر آن در خلال قرنهاى اول هجرى
علم تاريخ را به هيچوجه نمى توان از تطوّر و بسط فرهنگ عمومى جامعه جدا كرد. به طور قطع، پيشرفت و تطوّر علم تاريخ مرحله اى از تطوّر و پيشرفت فرهنگ آن نيز محصول عوامل متعددى است كه عمدتاً از تأسيس و قيام دولتى كه با دولتها، فرهنگها و نهادهاى سياسى و نظامى ديگر برخورد داشته باشد، سرچشمه مى گيرد و بدين ترتيب، عناصر اوليه تمدن آن گسترش مى يابد.
علم تاريخ با حدود، ابعاد و روشهاى تدوين آن، پس از ظهور اسلام تحقق يافته است; اما اين مطلب هرگز به آن مفهوم نيست كه عربها پيش از ظهور اسلام، هيچ نوع آشنايى با اين علم نداشته اند، بلكه آنها پيش از ظهور اسلام، تمدنهايى، هرچند كوچك، در يمن و ديگر نقاط عرب داشتند كه آثار آنها را كم و بيش نقل مى كردند. اخبار و آثار دولت حمير، سبأ و يمن به طور شفاهى در ميان آنها، نسل به نسل نقل مى گرديد.
شايد تاريخ در آن عصر، دوره شَفَوى و حفظى خود را مى گذرانيد; يعنى آنچه را عربها مى دانستند پيش از آنكه به نوشتن و خط متكى باشند، به حفظ و نقل شَفَوى و لسانى آن تكيه مى كردند. از اين جهت، در آن دوره، در اوايل اسلام، تا مدتها پيش از اينكه خط و نوشتن شايع شود، از حافظه هاى بسيار قوى خود، بخصوص در زمينه انساب و اشعار، استفاده مى كردند.
شايد مهمترين بخش از تاريخ عرب و اسلام، كه به طور حتم، تأثير مهمى در تدوين تاريخ دوره بعد داشته، دوره «ايام العرب» (جنگها و داستانهاى دوره جاهلى) بوده و به قصه بيشتر شباهت داشته است تا تاريخ و بيشتر مورّخان و محقّقان، قصه گويان و داستان سرايان آنها را نقل مى كردند.

قصه هاى قرآن
ظهور اسلام و نزول قرآن كريم تحوّلى ژرف در انديشه و ذهنيت عرب مسلمان ايجاد كرد. نقل داستانهاى قرآن و اخبار گذشتگان و اهميتى كه قرآن شريف به اخبار گذشتگان مى داد و معلومات ارزنده اى از تمدنهاى گذشته و انبياى سلف عرضه مى كرد تاريخ را به عنوان موضوعى واقعى و جدّى مطرح نمود. علاوه بر آن، وجود حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) و پيروزيهاى او در غزوات، سرايا و فتوحاتى كه انجام داد موجب شد كه مسلمانان اين حادثه عظيم اجتماعى و تاريخى را تدوين نمايند و زندگى آن حضرت را به عنوان يك «اسوه» در فراروى زندگى خود قرار دهند. اين مطلب نقطه عطفى در روند عمومى فرهنگ و ثقافت مسلمانان بود.
تثبيت حادثه «هجرت» به عنوان مبدأ تاريخ اسلامى، در سال شانزدهم هجرى (زمان خليفه دوم) به پيشنهاد امام على(عليه السلام)،1 پايه اساسى تدوين علمى تاريخ اسلامى بود. از اينرو، حادثه «هجرت» نقطه آغاز تجديد احداث و وقايع تاريخ مسلمانان است. بدين دليل، نقطه آغاز تدوين تاريخ مسلمانان را در دو روش تلخيص مى كنيم:
1ـ گرايش تدوين تاريخ «ايام العرب» و آثار آن از پيمانها، كينه ها، انقلابها و ديگر نتايج آن كه در زندگى عرب مسلمان اثر گذاشته بود. به طور كلى، «ايام العرب» از گذشته نزديك عرب و آنچه كه اين ايام از نظر اجتماعى، ادبى و فرهنگى در جامعه آنان اثر گذاشته بود، حكايت مى كرد.
2ـ گرايش دوم، تدوين تاريخ اسلام و ظهور حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) و اخبار زندگى، غزوات، سرايا و به طور كلى سيّره حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) است.
وقوع اين دو گرايش واقعيت اجتماعى جزيرة العرب آن روز بود; اوّلى تعصبات قبيلگى و گروه بنديهاى جامعه جاهلى را مى نماياند و دومى حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله)، اعمال، گفتار و سيره ايشان را گزارش مى دهد.
دكتر عبدالعزيز الدّورى مى گويد: «هر يك از اين دو گرايش غالباً در يك مركز فرهنگى اتفاق افتاده است: گرايش اسلامى در مدينه، مركز سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و گرايش اول (گرايش عصبيّت) در كوفه و بصره، دو شهر جديدى كه پس از اسلام به وجود آمده اند و مركز فعّال گرايشهاى عصبيّتى و قبيلگى مى باشند.2
نكته جالب توجه اينكه اين شهرهاى سه گانه (مدينه، كوفه، بصره) در آغاز عصر تدوين، مركز فعاليت فرهنگى و مسكن بيشتر علماى عصر بوده است.
اهتمام به ضبط گفتار و كردار پيامبر(صلى الله عليه وآله) نه فقط از نظر ترويج تقوى و ورع اسلامى مهم بود، بلكه موضعى جدّى و واقعه اى مؤثر به حساب مى آمد; زيرا حكومت جديدى كه پس از وفات پيامبر روى كار آمد ناچار بود كه همه روشها و نظامات خود را از سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله)به عنوان اولين مؤسس و بنيانگذار دولت اسلامى اخذ كند.
علاوه بر آن، اگر ما اساسى را كه خليفه دوم تقسيم بندى طبقات جامعه را بر آن بنا نهاد ملاحظه كنيم، كه جامعه اسلامى را بر مبناى خويشاوندى با پيامبر(صلى الله عليه وآله)و سابقه در اسلام تقسيم بندى كرد و به آنها كه به نحوى با پيامبر(صلى الله عليه وآله) خويشاوندى داشتند سهم بيشتر و اهميت فراوان ترى داد، به طور قطع، اعمال و غزوات پيامبر(صلى الله عليه وآله) و تاريخ اسلام چنان اهميتى پيدا مى كرد كه شناخت حقوق طبقات جامعه صدر اسلام بدان بستگى داشت و بر حسب سبقت در اسلام و شركت در جنگها و غزوات، حقيقت پيدا مى كرد و هر كس بر اين اساس، از عطايا، مواهب و قيام اسلامى برخوردار مى شد.3
جمع آورى و تدوين احاديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) موضوعى بود كه مبتكران اين فن را به عنوان محدّثان و جامعان حديث، معروف مى ساخت. اين دسته از صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به راستى، در جمع آورى و تدوين احاديث آن حضرت، زحمتهاى طاقت فرسايى متحمل شدند. گاهى آنان براى جمع آورى احاديث به سفر مى رفتند تا بتوانند حديث يا احاديثى را به دست آورند.
ابتدا اين تلاش علمى در مورد «مغازى» صورت مى گرفت اما بعدها مغازى نويسى خود به صورت فن خاصى درآمد و بخش مهمى از تدوين تاريخ اسلام گرديد; حتى از حديث نويسى و تدوين احاديث نيز جدا گرديد و آنچنان توسعه يافت كه شامل تدوين تمام تاريخ زندگى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) شد، چه پيش از نبوّت آن حضرت و چه پس از آن.

سيره نويسان معروف
در قلمرو تدوين مغازى و سيره نويسى، عده اى به اين مهم پرداخته اند. بيشتر آنها از معروفترين فرزندان صحابه اند كه به اين كار دست يازيده اند. در ذيل، به برخى از آنها اشاره مى شود:
1ـ ابان بن عثمان بن عفّان: او در رأس كسانى قرار دارد كه به سيره نويسى اقدام كرده اند.ابان بن عثمان (ف. 95 يا 105 هـ) معروفترين كسى است كه در مرحله انتقال حديث نويسى به مغازى و سيره نويسى قرار گرفته است; زيرا او ابتدا كار خود را از حديث نويسى شروع كرد كه سرانجام منجر به سيره نويسى شد.
پس از او، ابن سعد در شمار محدّثان طبقه اول از تابعين مدينه قرار دارد. او نيز به مغازى و سيره نويسى اهميت فراوان داده ولى به نظر مورّخان، بيشتر «محدّث» است تا چيز ديگر.4
2ـ عروة بن زبير: او (ف. 94 هـ) اولين سيره نويس معروف است و در بين مؤلفان مغازى و سيره نويسى شخصيت بارزى مى باشد. سيره نويسى به او منسوب است. گرچه ما امروز كتاب عروة بن زبير را در دست نداريم، اما مجموعه كتابهاى ابن اسحق، واقدى و طبرى، همگى از نوشته هاى ابن زبير استفاده كرده اند. اين نشان مى دهد كه تأليف عروة بن زبير اصلى ترين و قديمى ترين متنى است كه درباره مغازى و سيره نوشته شده است. جالب اينكه عروة بن زبير در تأليف كتاب خود، تنها به نقل غزوات و جنگهاى پيامبر نپرداخته، بلكه وسيع تر و شامل تر از آن، در مورد نحوه زندگى،نزول وحى و ديگر تفاصيل زندگانى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)نيز مطالبى آورده كه خود مرحله اى از تدوين تاريخ اسلامى و حد وسط بين مغازى نويسى (نقطه آغازين تاريخ اسلامى) و مرحله تاريخ نويسى اسلامى است; زيرا عروة بن زبير علاوه بر سيره و حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله)، از اوضاع دوران خلافت راشده، از قبيل جنگ قادسيه و يرموك، نيز سخن به ميان آورده است.5
3ـ محمّدبن شهاب زهرى: پس از ابان بن عثمان و عروة بن زبير، محمّدبن شهاب زهرى (51 ـ 124 هـ) به اين كار اهتمام ورزيد. او اصلاً از قبيله قريش بود و در مدينه تولد يافت، اهتمام فراوانى به حديث داشت و در ميان احاديث، به روايتهاى مغازى به صورت عام، اهميت بيشترى مى داد. زهرى در تدوين مغازى، در واقع، از سيره نويسى پيامبر(صلى الله عليه وآله) آغاز كرده است. او در سيره نويسى بسيار گسترده و وسيع بحث نموده و فترت جاهليت و دوران پيش از اسلام تا ظهور حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)، دوران مكه و هجرت به مدينه، مغازى، فتوح، نمايندگان سياسى، خود عرب و ديگر فعاليتها و حوادث مهم تاريخ صدر اسلام را بازگو مى كند. او در نقل همه اين حوادث، تسلسل تاريخى، تاريخ حوادث و اسناد روايات را نيز يادآورى مى نمايد. وى علاوه بر تاريخ حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله)، حوادث پس از وفات، انتخاب ابوبكر، شوراى عمر، فتنه عثمان و انتخاب حضرت على(عليه السلام) را نيز به تفصيل ذكر مى كند.
محمّد بن شهاب زهرى از نسّابان معروف و شخصيتهاى ممتازى است كه در اين رشته تأليف داشته. كتاب نسب قريش مصعب زبيرى عمده مطالب خود را از محمّدبن شهاب زهرى اقتباس كرده است.
4ـ محمّدبن اسحاق: پس از چند نفر از محدّثانى كه تقريباً در تدوين تاريخ اسلام نقشى داشته اند، نوبت به محمّدبن اسحق (151هـ.) مى رسد. او بزرگترين و اصيلترين مورّخ اسلام است و امروزه تاريخ او (سيرة الرّسول) در دسترس ما قرار دارد.

ابن اسحق سيره خود را به دو دوره و يك فترت تقسيم مى كند:
1ـ آغاز سيره او (الابتداء) شامل آغاز خلقت تا پيدايش نسل عرب و اولاد اسماعيل تا بعثت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) است.
2ـ از بعثت (دوران رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله)) تا تشكيل دولت مدينه;
3ـ مغازى و غزوات پيامبر(صلى الله عليه وآله)، وفات ايشان، قضيه سقيفه بنى ساعده، اشعار و مرثيه هايى كه براى آن حضرت سروده اند.
البته ما به معضل مطالب ابن اسحق از طريق ابن هشام، كه آن را تنقيح كرده و احياناً قسمتهاى بسيارى از آن را، بخصوص در بخش اول حذف كرده، واقف هستيم و شايد بتوان گفت كه كتاب او و كتاب ابن هشام قديمى ترين متنى است كه درباره سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله) در دسترس ما قرار دارد.
مؤلّفان اسلامى محمّدبن اسحق را شخصيتى شيعى دانسته اند و اگر او گاهى از سوى مالك بن انس متهم شده به اين علت بوده كه ابن اسحق در نسب مالك همواره طعن مى كرده است. لذا، مالك او را به انواع تهمتها متهم ساخته است; وگرنه ابن حجر در التقريب خود و شهيد ثانى در حواشى خود بر خلاصة الرّجال علاّمه، به تشيّع وى تصريح كرده اند.6
«از اخبارى كه ابن اسحاق در مناقب و فضايل اهل بيت(عليهم السلام) نقل كرده و در منابع گوناگون آمده است، مستفاد مى شود كه او همچنان كه در رجال كشّى ذكر شده، دوستدار اهل بيت(عليهم السلام) بوده است.»7
ابن هشام گرچه اصل سيره ابن اسحق را از طريق راوى او، زيادبن عبدالله البكائى، نقل كرده است ولى او به دليل معاصر بودن با بعضى خلفاى عباسى و رعايت سياست آنها، از ذكر فضايل و مناقب اميرالمؤمنين(عليه السلام)، كه ابن اسحق مفصّلاً از آنها ياد مى كند، خوددارى نموده و آن قسمت را حذف كرده و گويى به نوعى تعصّب ضد شيعى آلوده ساخته است.
در آخرين سير مطالعه سيره نويسى، ضرورت دارد كه از دو دانشمند ديگر نيز، كه مانند محمّد بن اسحق در مغازى و سيره نويسى شهرت فراوان دارند، نام ببريم:
5ـ محمّد بن عمر الواقدى: او صاحب كتاب المغازى است كه درباره غزوات و سراياى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در خلال دوران حكومت مدينه و بر حسب تسلسل زمانى و تاريخى بحث مى كند. واقدى (130 ـ 207 هـ.) در اسناد و تحقيق تاريخ حوادث دقت وافرى داشت; از اين نظر نيز، معلومات بسيارى نسبت به هر حادثه، به خواننده ارائه مى دهد. واقدى مورّخ و محقّقى است كه مى توان گفت به طور علمى و عينى، بحث مى كند، موضع جغرافيايى جنگها را به عينه مشاهده كرده است و دقيقاً محل وقوع آنها را تعيين مى كند. با اينكه واقدى گرايش علوى و شيعى دارد ولى بى طرفانه و غير متعصّبانه بحث مى كند.8
6ـ ابن سعد كاتب واقدى: او صاحب كتاب طبقات الصّحابه است كه جلد اول و دوم كتاب خود را به شرح حال پيامبر(صلى الله عليه وآله)، بعثت، هجرت، مغازى، وفات و مراثى مربوط به آن حضرت، اختصاص داده است.
ابن سعد (ف. 230 هـ.) آثار استاد خود، واقدى، را اساس كار خود قرار داده و در عين حال، دايماً در مورد مغازى و نام اصحاب بدر و در فصول مربوط به آن، به وفور، به روايات ابن اسحق توجه داشته و آنها را پس از تلفيق با منابع خود بيان كرده است.
طبقات ابن سعد در نُه جلد با فهرست كامل و كاغذ اعلا به وسيله مستشرق آلمانى، مارسدن جونس و مقدمه عالمانه او در دانشگاه آكسفورد، به سال 1966 ميلادى چاپ شده است.
به اين ترتيب، مى بينيم كه اهتمام به جمع و تدوين احاديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) باب وسيعى بود كه نوشتن تاريخ و سيره پيامبر(عليه السلام) از آنجا آغاز شده و سرانجام به تدوين كليات تاريخ اسلامى رسيده است. اين كار از سوى خلفاى وقت نيز تشويق مى شد; زيرا آنها مى خواستند كه از اوضاع مكه و تاريخ هجرت پيامبر(عليه السلام) آگاه باشند، چنان كه مى گويند: ابن اسحق تأليف و تدوين كتاب خود را به دستور منصور، خليفه عباسى و براى اهدا به پسرش، مهدى، انجام داده است.9
از اينرو، در بصره و كوفه، عده اى از محدّثان، كه كار آنها تدوين احاديث و اخبار تفسيرى و تاريخى بود، جمع شده بودند. متأسفانه ما امروزه به نوشته هاى آنان دسترسى نداريم، بلكه تنها از طريق كتابهاى مورّخان بعدى مانند طبرى و بلاذرى با آنها آشنا مى شويم.

مورّخان معروف
سير تاريخ نويسى در صدر اسلام، ادامه يافت و مورّخان مسلمان بعد براى تدوين حوادث و ضبط وقايع و فتنه ها در تاريخ، كتابهاى خود را تدوين كردند:
1ـ ابومخنف لوط بن يحيى(متوفاى 157 هـ.): در شمار اين مورّخان از اصحاب اميرالمؤمنين(عليه السلام)و رهبر مكتب مورّخان عراقى است. ابومخنف در بيشتر حوادث و وقايع صدر اسلام، بخصوص حوادث دوران امام على(عليه السلام)، كتاب نوشته است. ابن النّديم در الفهرست خود، بيش از 42 كتاب نقل كرده كه بيشتر درباره حوادث صدراسلام، اعم از فتنه قتل عثمان، جنگ ردّه، جمل، صفّين، كربلا و ديگر حوادث تاريخى است.
ابومخنف يك صحابى و شيعه علوى است. او بيشترين روايات خود را از قبيله خود و ديگر قبايل ساكن كوفه نقل مى كند و از اهل بيت پيامبر(عليه السلام) دفاع مى نمايد. او بنى اميّه و چهره واقعى آنها را نيز به خوبى نشان مى دهد ولى با وجود اين، حوادث تاريخى را غير متعصّبانه نقل مى كند و شأن علمى يك مورّخ را، كه بايد حوادث تاريخى را بى بيطرفانه و بدون دخالت اغراض خود نقل كند، حفظ كرده است.
تاريخ طبرى لبريز از روايتهاى ابومخنف است. از طريق طبرى، ما با كتابها و روايتهاى ابومخنف به خوبى آشنا مى شويم.
2ـ سيف بن عمر تميمى(متوفاى 180 هـ): مورّخ كوفى ديگرى است كه از طرفداران مكتب تاريخى عراق به شمار مى آيد. او بيشترين معلومات تاريخى خود را از قبيله خود، تميم، دريافت كرده است. او كتابهايى درباره جنگ ردّه، فتوحات مسلمانان، فتنه عثمان و جنگ خلافت (على(عليه السلام) ـ معاويه) تأليف نموده است. اما مورّخان محقّق امروزى روايتهاى سيف بن عمر را جعلى دانسته و در تحقيق تاريخى، او را متهم كرده اند. اسناد علاّمه مرتضى عسكرى در تأليف محقّقانه اشـ عبدالله بن سباء و روايتهاى تاريخى سيفـ اظهار نظر عالمانه اى درباره كذب بودن روايتهاى اوست. سيف بن عمر تميمى يكى از راويان طبرى بوده و كتابهاى وى مورد استفاده ابن جرير طبرى نيز قرار گرفته است.
3ـ على بن محمّد مدائنى(135 ـ 225 هـ): از مورّخان قرن سوم و از سرآمدان ناقلان اخبار تاريخى مى باشد كه تاريخش از حيث شمول، تنظيم و عنايت به اسناد، در رأس اخبار مورّخان قرار گرفته است. او اصالتاً بصرى بود ولى در بغداد مى زيست. او از مورّخان پيشين، مانند ابن اسحق، واقدى، ابومخنف و ديگران استفاده هاى فراوان برده است. آنچه مدائنى را از ديگر مورّخان برتر ساخته نقل روايى او از راويان اسنادى است كه از منابع مدينه و بصرهـ به طور خاصـ در تفصيل روايتهاى تاريخى محلى به حساب مى آيند. از اين نظر، محققان تاريخ كتابهاى تاريخى او را از مهمترين منابع علم تاريخ به شمار آورده و بر آن اعتماد وافر كرده اند. مدائنى بيش از بيست جلد كتاب تأليف كرده است.10
در اين دوره، بخش ديگرى از تاريخ نويسى، آن هم به شكل تخصصى، آغاز شد و براى خود، در قلمرو تاريخ اسلامى، ميدان وسيعى باز كرد. نسب نويسى و علم انساب، كه امروزه بخشى از علم تراجم و نسب شناسى به حساب مى آيد، در اين مرحله به ظهور رسيده است. محمّد بن سائب كلبى و پسرش هشام بن محمّد بن سائب، همچنين مصعب زبيرى سه تن از نسب شناسان نامى اند كه كتابهايشان تا به امروز مورد استفاده مورّخان اسلامى قرار مى گيرد، بخصوص ابن هشام كه در انساب و ادبيات عرب جاهلى يد طولايى داشته است.

ظهور مورّخان بزرگ اسلامى
اواخر قرن سوم هجرى دوره ظهور مورّخان بزرگ اسلامى مى باشد كه كتابهاى آنها فصل جديدى در تدوين تاريخ اسلامى است:
ـ احمد بن يحيى بلاذرى(ف. 279 هـ.): از علماى نيمه دوم قرن سوم هجرى است كه پيشرفت جديدى در تدوين تاريخ اسلامى به وجود آورده است. بلاذرى دو كتاب مهم در تاريخ دارد: فتوح البلدان و انساب4الاشراف. كتاب اول بلاذرى از تاريخ فتوحات اسلامى سخن مى گويد و به طور مفصّل، از اخبار فتح شهرها و پيروزيهاى ارتش اسلام گزارش مى دهد. او در كتاب تاريخ خود و در نقل، نقد و تمييز روايات، از روشى علمى و دقتى كامل استفاده كرده و مانند مورّخى ناقدـ نه جمع آورى كننده رواياتـ عمل نموده است.
جالب اينكه او در كنار اخبار فتح، كليه قوانين و قواعد اسلامى را، كه فاتحان مسلمان در فتح شهرها رعايت كرده اند و قواعد فقه را، كه مردم در استفاده از اراضى مفتوحه اجرا نموده اند، نقل مى كند. از اين جهت، كتاب فتوح البلدان نه فقط منبعى براى مورّخان، بلكه مصدرى براى استنباط فقهى و روش علمى مسلمانان در قبال اهل كتاب در اخذ جزيه، تحديد خراج، ماليات و ديگر روابط اجتماعى شمرده مى شود.
افزون بر آن، اين كتاب اوضاع جامعه اسلامى پس از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله) را گزارش مى دهد و وقوع تعصّبات قومى و نزاعهاى طايفه اى را، كه بر محور خلافت و ديگر قضاياى اجتماعى دور مى زد، بازگو مى كند.
به طور خلاصه، كتاب فتوح البلدان بلاذرى كتابى تاريخى و در زمينه فتوح، تشريع و تطبيق احكام است كه مسلمانان آنها را در فتح شهرها رعايت كرده اند. در عين حال، بلاذرى از نقل روايات متعدد بر محور يك قضيه، امتناع مىورزد، بلكه بر خلاف طبرى، رواياتى را كه به نظر خود، به صدق و درستى آنها اعتقاد دارد از ميان ديگر روايات، انتخاب مى كند و بيشتر بر روايات منقول مدنى تكيه دارد تا از انگيزه ها و گزارشهاى منطقه اى، كه احياناً روايات اقاليمى مانند بصره و كوفه به آن متهّم اند، دور بماند.
اما كتاب ديگر او، انساب الاشراف، در واقع كتابى است در موردى خاص; يعنى درباره «انساب» ولى در عين حال، خصوصيات ديگر كتابهاى انساب، طبقات و تاريخ را نيز جامع مى باشد. از ويژگيهاى انساب الاشراف بلاذرى، اين است كه در آن، مواد تاريخى يا سير زندگى اشخاص به فصلهاى متعددى تقسيم مى شود و اساساً اين كتاب شامل تاريخ عرب در دوره جاهليت، اسلام، دوره اموى و عباسى است. اما اين وقايع نه بر حسب حوادث سالها، بلكه بر اساس شخصيت اجتماعى فرد در ميان قبيله و اجتماع خود، مطرح مى باشد.
مشهورترين راويانى كه بلاذرى از آنها نقل مى كند ابومخنف، مدائنى، واقدى، زهرى، زبيربن بكّار و عوان هستند; اما او بيشترين معلومات خود را، كه در انساب الاشراف آورده، از ابن سعد گرفته است. قابل توجه آنكه او اين اطلاعات را نه از طريق خواندن كتاب الطبقات، بلكه به طور شفاهى و مستقيم از مؤلّف آن دريافت كرده است.11
5ـ ابن واضح يعقوبى(ف. 284 هـ.): از علما و مورّخان اواخر قرن سوم هجرى است كه كتابهايش شكل تاريخ نويسى را تغيير داد و از سيره نويسى و انحصار در تاريخ اسلام، به طور عموم، به تاريخ جهان از زمانهاى دور، از آغاز خلقت تا ظهور اسلام و ادامه آن در قرن سوم هجرى پرداخت.
يعقوبى، مورّخى جامع الاطراف و با فرهنگى گسترده بود و كتاب خود را از منابع گوناگونى گردآورد. او به كشورهاى اسلامى مسافرت كرد و از هر منبعى، معلوماتى به دست آورد. آثار اين مسافرتها و منابع گوناگون در تأليف كتاب يعقوبى به وضوح ديده مى شود.
او تاريخ جهانى خود را بدين ترتيب نقل مى كند: آغاز خلقت (به نقل از تورات)، تاريخ انبيا و تاريخ ملتهاى باستانى ايرانيان، آشوريان، بابليان، مصريان، هنديان، يونانيان، روميان، بربريان، حبشيان، زنگيان، تركان و چينيان. سپس تاريخ قوم عرب، فرهنگ جاهلى، اديان، ايام العرب، بازارهاى عرب، قبايل بائده، تاريخ يمن، شام و جزيرة العرب و اولاد اسماعيل را مطرح مى كند و معلومات با ارزشى از اين بخش از تاريخ به خواننده ارائه مى دهد. روشن است كه يعقوبى چهره اى از التقاط فرهنگى عصر مأمون را، كه خود نيز از معاصران آن است، نشان مى دهد. يعقوبى در نقل تاريخ ايران پيش از دوره ساسانى، اشاره مى كند كه اين قسمت از تاريخ ايران كه از اسطوره ها و افسانه ها گرفته شده، چندان قابل اعتماد نيست و سند تاريخى ندارد.12 در آنچه درباره تاريخ يونان و حكماى آن مى گويد، اشاره مى كند كه معلومات خود را از كتابهاى ترجمه شده يونانى گرفته است.13
در جلد دوم، او از مجموعه اخبار تاريخى، كه پيش از او كسانى مانند واقدى، ابن اسحق، مدائنى و ابن كلبى، آنها را جمع آورى كرده اند، استفاده نموده و تأليفى از مجموعه آنها به وجود آورده است، چنانچه يعقوبى از بعضى دانشمندان هيئت شناس همچون خوارزمى مطالب فراوانى نقل كرده است، آنجا كه در آغاز خلافت هر خليفه اى تاريخ دقيق آن را مطالب علم فلك آن روز تعيين مى كند.14
در هر صورت، يعقوبى، مورّخ و ضابطى است كه تاريخ خود را با دقت علمى و تاريخى تأليف كرده و از آنجا كه او شيعه و طرفدار اهل بيت(عليهم السلام) مى باشد و به نقل حديث غدير تصريح دارد، لذا، در نقل وقايع فتنه عثمان و اخبار بنى اميّه، به نحوى از تفصيل وقايع خوددارى مى كند; اما اين مطلب هرگز به اين معنى نيست كه تعصّب به خرج دهد وازبى طرفى علمىـ تاريخى بيرون رود. ولى در مورد آل عباس، كه معاصر آنها مى باشد، به نوعى مجامله مى نمايد. دو جلد تاريخ يعقوبى، مضبوط ترين و دقيقترين تاريخ عمومى است كه دايرة المعارف گونه فرهنگ اسلامى و عصر خود را ارائه مى دهد.
6ـ عبدالله بن مسلم بن قتيبه كاتب دينورى(متوفاى 276 هـ.): چهره ديگرى از شخصيتهاى بارز تاريخى در عصر مأمون مى باشد كه كتابهاى او حايز اهميت فراوان است. او مؤلف دو كتاب «المعارف» و «الامامة والسيّاسة» است. كتاب المعارف او به نوعى، دايرة المعارفى است كه به روشهاى گوناگون تاريخى نوشته شده. او از تاريخ جهان شروع مى كند و اخبار خود را تا عصر معتصم، خليفه عباسى، ادامه مى دهد. سپس شرح حال رجال معروفى را كه شخصيت آنها به شكلى در جامعه اسلامى آن روز منشأ اثر بوده است، ذكر مى كند.
ابن قتيبه در نقل اخبار تاريخى، از نوشته هاى مورّخان و همچنين از روايات شفاهى استفاده مى كند; اما به عنوان مورّخى ناقد، نقل خبر مى نمايد; به اين معنى كه اخبارى را كه نزد او موثّق است، نقل مى كند. او اولين كسى است كه در نقل تاريخ جهان از عهدين (تورات و انجيل) بهره گرفته است. از اين نظر، تاريخ او، نزد مورّخان بعدى، از جمله كتابهاى اسناد و منابع، قابل اعتماد است.
كتاب دوم او، الامامة و السّياسة (يا تاريخ الخلفا)، كتابى است كه شرح حال و قضاياى خلافت پس از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به تفصيل مى آورد. او در اين كتاب به شكل مورّخ و ناقل اخبار، حوادث را بر حسب تسلسل زمانى نقل مى كند; بخصوص دوران على(عليه السلام) و معاويه را به تفصيل آورده است. وقايع عاشورا را نيز به تفصيل نقل مى نمايد و انشعابهاى فكرى و احزاب جهان اسلام را بازگومى كند.درتاريخ الخلفا، حوادث را بر حسب ذكر راوى و به عهده او نقل مى كند و گاهى اخبار متعدد را به شكل تأليفى ذكر مى نمايد; مثلاً، مى نويسد: «حدّثنا عين حدّثنا.» سپس باذكرراوى حديث، تاريخ را مى نگارد. بيشتر اخبار ابن قتيبه از طريق ابن ابى مريم مى باشد و در بيشتر روايتهاى تاريخى، نام او را آورده است.
7ـ ابوحنيفه دينورى(متوفاى 282هـ.): صاحب كتاب الاخبارالطّوال، از مورّخان ديگر است. او تاريخ خود را به سبك تاريخ عمومى نوشته و از آغاز خلقت، تاريخ انبيا، پادشاهان فارس، يمن و يونان، بويژه اسكندر، روم و روابط عرب و حبشه و فارس پيش از اسلام را به تفصيل نقل مى كند.
او سپس مستقيماً از جنگهاى عرب و ايرانيان در دوره جاهليت بحث مى كند و مسأله را با فتوحات اسلامى زمان خليفه دوم، دنبال مى نمايد. ولى چندان تفصيلى از ظهور اسلام، عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و خليفه اول ارائه نمى دهد. دينورى حوادث دوران سه خليفه اول را شرح مى دهد و بر اختلاف حضرت على(عليه السلام) و معاويه تأكيد خاص دارد. اين مسأله گرايش علوى او را در اين زمينه نشان مى دهد. دينورى تاريخ خلفاى اموى و عباسى را به اختصار بيان مى كند. آنچه در كتاب دينورى قابل ملاحظه مى باشد تاريخ تفصيلى ايران پيش از اسلام است. اين مطلب نيز گرايش او را به قوميت فارس روشن مى سازد. از ديگر امتيازهاى او اين است كه او بعضى از حوادث تاريخى را خود شاهد بوده است، نه اينكه وقايع را فقط از مورّخان قبلى بگيرد. علاوه بر اين، او از ديوانهاى شعرى اطلاع وسيعى داشته كه اين مطلب امروزه مورد نظر است.

بزرگترين مورّخ قرن سوم
8ـ محمّدبن جرير طبرى(متوفاى 310 هـ): صاحب تاريخ معروف تاريخ الرّسل و الملوك، بزرگترين و معروفترين تاريخ نويس اسلامى مى باشد كه تاريخ خود را به سبك تاريخ عمومى، از آغاز خلقت تا زمان خود، به تفصيل نوشته است.
شهرت طبرى بى دليل نيست; محصول تلاش گسترده اى است كه به طور خستگى ناپذير، در راه تحصيل علم و سفرهاى علمى انجام داده. شايد او محصول فرهنگ عصر خود مى باشد كه دوران رشد و نضج علوم گوناگون اسلامى، زمينه را براى رشد و تربيت طبرى فراهم ساخت. علاوه بر آن، طبرى در خانواده اى علمى تربيت يافته و پدر او از رجال علم و دين بوده است. وجود مكنت مالى و ثروت فراوان او و فراغت بال و فراهم آمدن اطمينان خاطر در تحصيل و جمع آورى علوم نيز عامل مهمى بوده كه در رشد او تأثير داشته است.
او در دوازده سالگى، شهر خود آمل (طبرستان) را براى تحصيل علم و دانش ترك گفته و به شهرستان رى، بغداد، كوفه، بصره، شام، مصر و ديگر شهرها مسافرت كرده و در طول اين سفرها، به حديث، فقه و تاريخ دست يافته است. او پس از يك سفر طولانى، در بغداد رحل اقامت افكنده، در حالى كه دريايى از علوم اسلامى، فقه، حديث، تفسير و تاريخ، با خود داشته است.
از آنجا كه طبرى در تفسير و فقه يد طولايى داشته، با اينكه خود در آغاز پيرو مذهب شافعى بوده، ولى بعدها به دليل احاطه علمى اش، با او مخالفت كرده و خود مذهب فقهى خاصى به نام «جريريه» به وجود آورده است.
از اين جهت، او تأليف تاريخ خود را به سبك حديث و فقه با ذكر اسناد و روايات شروع كرده است. شايد عاملى كه سبب شده او كتاب تاريخى اش را به اين سبك بنويسد اين باشد كه املاى كتاب خود در تاريخ را پس از املاى كتابش در تفسير كبير القا كرده است. اين نكته اى است كه مؤلف تاريخ بغداد، خطيب تبريزى، به آن اشاره نموده.15
طبرى در تحرير تاريخ همانند يك مورّخ زبردست، تاريخ جهان را با اقتباس از تورات، از نقطه آغاز آفرينش شروع مى كند و سپس حوادث تاريخ انبيا و پادشاهان را بر حسب گفته تورات به تفصيل نقل مى نمايد. او شرح مفصّلى از تاريخ پادشاهان ايران را ذكر مى كند.
در بخش «تاريخ اسلامى»، او حوادث را بر حسب سالهاى اتفاق آنها، از آغاز بعثت تا سال 302 به تفصيل نقل مى نمايد و حوادث هر سال را در طول ايام آن سال مى آورد. از امتيازات تاريخ طبرى اين است كه علاوه بر نقل اخبار و حوادث تاريخى، موضوعات ديگرى را كه حتى در ظاهر، چندان ارتباطى با تاريخ ندارند، مانند حديث، تفسير، لغت، ادبيات، سيره، مغازى، تراجم و رجال، ذكر مى كند و از مجموعه اين مواد علمى، به طرزى جالب، معجونى از معلومات به خواننده خود ارائه مى دهد، بدون آنكه از موضوع اصلى كتاب، يعنى تاريخ (نقل حوادث)، خارج شود.

منابع تاريخ طبرى
منابع تاريخ طبرى بيشتر از معروفترين ناقلان اخبار مى باشد. او اخبار گذشتگان تا زمان خود را نقل كرده است; مثلاً، او اخبار عرب پيش از اسلام و دوران جاهليت را از عبيد بن شرّيه، محمّد بن كعب القرظى و وهب بن منبّه نقل مى كند. اخبار پادشاهان ايران و تاريخ عجم را از كتابهاى ترجمه شده پهلوى و تاريخ دوره ساسانيان مى آورد. سرگذشت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و سيره آن حضرت را از ابان بن عثمان و ابن اسحق و ديگر سيره نويسان گرفته است. اخبار فتوحات اسلامى را از سيف بن عمر نقل مى نمايد. اخبار جمل و صفّين را از ابى مخنف و مدائنى دريافت داشته است. اخبار حكومت بنى اميّه را از عوانة بن الحكم اقتباس كرده و بالاخره، نقل حوادث دوران بنى عباس را از كتابهاى احمدبن ابى خثيمه و ديگران گرفته است.
طبرى تاريخ را نيز مانند حديث نقل مى كند و تمامى حوداث را با ذكر سند روايت، راوى و كتاب آن مى آورد و اگر مصدر و منبع او كتاب باشد اسم كتاب و مؤلف را نيز ذكر مى كند، بدون آنكه در ذكر اين اخبار و روايات اظهار نظرى بنمايد و نقد و تصحيحى به عمل آورد. از اين جهت، او مورد انتقاد محققان و دانشمندان قرار گرفته است; اظهار نظر نكردن در روايات گوناگون و احياناً متناقض در شأن دانشمندان و مورّخان صاحب نظر نيست. نقل اخبار، بدون تعيين صحيح و سقيم و خفيف و معتبر از آنها، عيب بسيار بزرگ علمى است كه در شأن دانشمندى چون طبرى نمى باشد. او حتى گاهى به مورّخان دروغپرداز و جعّالى همچون وهب بن منبّه يا سيف بن عمر اعتماد كرده و در نتيجه، روايات چنين افراد معلوم الحالى،كه بيشترين افسانه ها، خرافات و اسرائيليات را ذكر كرده اند، كتاب او را از ارائه واقعيات و احداث تاريخ صحيح و قضاوت درباره آن محروم ساخته است.
اين آفتى بوده كه در تدوين علم تاريخ، دامن بسيارى از مورّخان صدر اسلامى را آلوده ساخته است. ابن
خلدون اين نقطه ظريف علمى را بازگو مى كند و طبرى و مسعودى را از اين نظر مورد انتقاد قرار مى دهد.16 چنين غفلتى در تدوين علم تاريخ منحصر به طبرى نبوده، بلكه حتى مؤلّفان و مورّخان بعدى تاريخ اسلامى مانند ابن اثير (در الكامل فى التأريخ) و ديگران نيز بدان دچار شده اند.

--------------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت‌ها:
1ـ ابنواضح يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج2، ص 16، دارصادر، بيروت، 1970
2ـ عبدالعزيز الدّورى، بحث فى نشأة علم التأريخ عند العرب، المطبعة الكاثوليكيّة، 1960، ص 19
3 يعقوبى، همان، ص 22
4ـ ابن سعد، طبقات، بيروت، 1970، ج 5، صفحه 151به بعد
5ـ تفصيل اين روايتها را بايد در تاريخ طبرى، در نقل اين قسمت از تاريخ اسلام، كه اسم «عروه» را ذكر مى كند، پيگيرى كرد.
6ـ سيد حسن صدر، تأسيس الشّيعه لعلوم الاسلام، مكتبة النّشر و الطّباعة العراقيه، ص 233
7ـ محمّدبن اسحق، سيرة رسول الله، مقدمه دكتر اصغر مهدى، ص 73
8ـ ابن النّديم، الفهرست، مطبعة الاستقامة، قاهره، 1960، ص 160
9ـ مقدمه سيره ابن هشام، مطبعة المصطفى البنانى، الجلى، 1939، ص 2
10ـ ابن النّديم، همان، ص 158
11ـ ر. ك. به: عبدالعزيز الدّورى، همان
12ـ يعقوبى، همان، ص 127
13ـ همان، ج1، ص 158
14ـ همان، ج2، ص 5 ـ 6
15ـ خطيب تبريزى، تاريخ بغداد، ج 2، ص 163
16ـ ابن خلدون، مقدمه، ص 6
منبع