در اين مقاله از رشته ى تعلقات و آشنايى هاى ايرانيان با على عليه السلام سخن رفته است؛ نظير مدارا در اخذ خراج از ايرانيان چه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله كه به يمن گسيل شد و گروهى از ايرانيان در آنجا مقيم بودند و چه در زمان خلافت خويش؛ خونخواهى آن حضرت از هرمزان ايرانى؛ اجراى عدالت در تقسيم بيت المال ميان عرب و عجم و از جمله ايرانيان در زمان خلافت؛ حمايت ايرانيان از على عليه السلام در جنگ جمل.

بى ترديد موضوع آشنايى ايرانيان با حضرت على عليه السلام براى هر شيعه اى از اهميت و جاذبه ى بسيارى برخوردار است. حوادث تاريخ ايران و اسلام در دهه هاى دوم، سوم و چهارم از سده ى نخست ه. ق، بسترهاى مناسبى براى آشنايى ايرانيان با آن بزرگ مرد تاريخ بشر فراهم ساخت.

به سال دهم ه. ق پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله، على عليه السلام را به يمن گسيل داشت تا امور آن منطقه را سامان بخشد و خراج ايشان را جمع آورد. در آن زمان، در يمن طبقه اى وجود داشت كه اعراب به آنها «الابناء» و گاه «بنى الاحرار» مى گفتند. آنان در جامعه ى يمن از جايگاه خاصى برخوردار بودند و همواره به آزادگى و شرافت اتصاف داشتند. اينان ايرانى نژادهايى بودند كه اجدادشان از جانب خسرو انوشيروان براى يارى مردم يمن و حميريان تحت ستم حبشيان، به آن ديار اعزام شده بودند و آنان پس از درهم شكستن حبشى هاى مهاجم در همان جا سكنا گزيدند. سال ها بعد بر اثر آميزش آنان با ساكنان بومى عرب، نسلى پديدار شد كه به «الابناء» يا «بنى الاحرار» به معناى «فرزندان ايرانيان » يا «پسران آزادگان » شهرت يافتند. (1)
حضور على عليه السلام در يمن در سال دهم هجرى، اين امكان را در اختيار الابناء ايرانى نژاد قرار داد تا از نزديك با سيره ى انسان دوستانه، كريمانه و بزرگوارانه اش آشنا شده و از همان جا دوستى و محبت او را در دل هاى خويش جاى دهند. الابناء پس از آشنايى با على عليه السلام اسلام آورده و فيروز را از جانب خود به مدينه فرستاده، مراتب ايمان و وفادارى خود را به پيامبر صلى الله عليه و آله عرضه داشتند. (2)

پس از رحلت رسول گرامى اسلام، دو اتفاق بزرگ رخ داد كه تاثيرات شگرفى در سرنوشت آينده ى اسلام و مسلمين داشت:
يكى ماجراى سقيفه و ديگر، پديده ى فتوحات. بزرگترين اشتباه و انحرافى كه در سقيفه [صفر سال 11 ه. ق] انجام گرفت، تغافل، تجاهل و به فراموشى سپردن واقعه ى غدير بود. غدير به اهليت و صلاحيت على عليه السلام براى جانشينى رسول خدا صلى الله عليه و آله اشعار داشت. اما حوادث سقيفه به گونه اى ديگر رقم خورد و با انتخاب ابوبكر به خلافت، به واقع زاويه ى انحرافى آغاز گشت، كه در سال 61 ه. ق با كشتار فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله، به نقطه ى اوج خود رسيد. اما حادثه ى مهم ديگر كه در مبحث ما مى گنجد، آغاز فتوحات در دوران خلافت ابوبكر بود. هدف فتوحات، گسترش اسلام و از ميان بردن سدها و موانع سياسى موجود جهان آن روزگار بود كه نمى گذاشتند پيام اسلام به گوش جان امت هاى ديگر برسد. انديشه و طرح فتوحات اساسا سه خواستگاه مهم داشت:
نخست؛ جوهر اسلام كه دينى بود متمم و مكمل اديان ديگر و طبعا آيين جهانى كه همه ى ابناى بشر را مورد خطاب خود قرار مى داد.
دوم؛ سيره ى عملى پيامبر در جهت معرفى اسلام به خارج از مرزهاى شبه جزيره ى عربستان كه نمونه ى بارز آن دعوت خسرو ايران، قيصر روم و مقوقس مصر به پذيرش اين آيين بود.
سوم؛ ارضاى حسن جاه طلبى و زياده خواهى برخى از اميران و خليفگان و برطرف كردن مشكلات اقتصادى كه از سرزمين خشك عربستان ناشى شده بود.
اينها عواملى بودند كه ذهن و انديشه و همت عرب را كه تا پيش از اسلام به تنافسات خونين قبيله اى در حوزه هاى محدود، معطوف بود، به تسخير سرزمين هاى دور و نزديك متوجه ساخت. (3)

با شروع فتوحات در زمان خلافت ابوبكر، كرانه هاى جغرافياى اسلام، به سمت شرق و شمال و غرب گسترش يافت. در مدتى اندك ايران، شام و مصر فتح شدند. فتح ايران تقريبا در خلال دهه ى 12 تا 22 ه. ق، تكميل شد.
نخستين پيروزى قاطع در برابر ايرانيان در اوايل خلافت عمر در سال 16 ه. ق در قادسيه صورت پذيرفت. (4) على عليه السلام نيز از آغاز طراحى اين عمليات بزرگ در مدينه، در جريان قرار گرفته بود. به گفته ى طبرى و بر اساس خطبه ى 145 نهج البلاغه، آن حضرت پيشنهادهاى سودمندى را نيز در اين باره به خليفه ى دوم عرضه كرد. با فتح ايران بسيارى از خاندان هاى ايرانى در جوار اعراب و يا حتى در درون بافت و ساختار جامعه ى اعراب، تحت عنوان «موالى » جاى گرفته و از آن پس به عنوان طبقه اى نوظهور در جامعه ى اسلامى جايگاه خاصى را به خود اختصاص دادند و رابطه ى موالى با اعراب فاتح الزاما رابطه ارباب و رعيت و خواجه و برده نبود؛ بلكه در بيشتر موارد خاندان هاى ايرانى با خاندان هاى عرب پيمان ولاء و دوستى (موالى موالاة) داشتند تا مكانيسم روابط اجتماعى خود را در قالبى استوار و مناسب انتظام بخشيد. (5)
با وجود اين، خاندان هاى ايرانى از روح تعرب و عصبيت عربى، كه هنوز از جامعه ى اسلامى رخت بر نبسته بود، رنج مى بردند. اين روحيه كه حتى خليفه دوم و سوم نيز از آن بى بهره نبودند، گاه عرصه را بر موالى ايرانى تنگ و دشوار مى ساخت. شايد بتوان ترور عمر توسط ابولؤلؤ (فيروز ايرانى) (6) را به سال 23 ه. ق واكنش در برابر اين فشارها تلقى كرد.

در پى مرگ عمر، عبيدالله پسر او، نه تنها ابولؤلؤ و همسر و دخترش را به قتل رساند، بلكه هرمز را نيز بى هيچ مستمسك قابل قبول شرعى و عرفى كشت. عثمان خليفه ى سوم وظيفه داشت عبيدالله را به سبب قتل بى دليل يك ايرانى مسلمان، قصاص كند؛ زيرا از بى گناهى او آگاه بود. ليكن خليفه جرات نداشت تا در اين مورد، به وظيفه ى اسلامى خود عمل كند. على عليه السلام، خليفه ى سوم، عثمان را در اين مورد سخت نكوهش كرد و به عبيدالله بن عمر چنين گفت:
اى فاسق اگر روزى بر تو دست يابم، تو را به خونخواهى هرمزان خواهم كشت. (7)
عبيدالله تا پايان عمر از على عليه السلام بر حذر بود. او در جنگ هاى جمل و صفين در مقابل آن حضرت قرار گرفت و سرانجام در يكى از نبردهاى جنگ صفين كشته شد.

اعراب، ايرانيان ساكن كوفه و بصره را به نام هاى چندى از جمله «موالى »، «بنى عم »، «زط »، «سيابجه »، «اسواران » و «حمرا» مى خواندند. آنان را موالى مى گفتند، از آن رو كه با قبائل عرب پيوند «ولا» داشتند و بنى عم مى ناميدند، از آن جهت كه با طوايف عرب چنان موالاة و هم پيمانى داشتند كه گويى پسر عموهاى ايشانند. زط همان شكل تعريب شده جت است كه در اصل قومى از هندوان بودند كه كار ايشان نگهبانى در راه ها و مسالك و بعدها به اسواران ايرانى نيز كه شغل نگهبانى داشتند، اطلاق گرديد. سيابجه جمع «سيجى » معرب سپاهى است كه مانند زط غالبا به طبقه ى كار آزموده ى نظامى ايرانيان، اطلاق مى شد. حمراء به معنى سرخ رويان يا سپيدرويان نامى بود كه به اعتبار رنگ روشن پوست ايرانيان به آنان مى دادند.
در نظام مالى كه عمر و سپس عثمان اعمال مى كردند، معمولا حقوق و عطاياى موالى ايرانى پايين تر از اعراب بود. از اين رو وقتى كه ايرانيان در دوران خلافت على عليه السلام از حقوق و عطايايى برخوردار شدند، جمعى از سران و اشراف كوفه از جمله اشعث بن قيس كندى، در برابر آن حضرت زبان به اعتراض گشودند كه از چه روى ما را مغلوب اين حمراء ساخته اى؟ (لماذا غلبتنا هذه الحمراء؟) (8)
آن حضرت كه پيوسته عدالت و انسان دوستى را وجه ى همت خويش داشت، بر اين باور بود كه تعلق به نژاد عرب نمى تواند به عنوان يك امتياز براى ايشان به حساب آيد. به همين جهت با صراحت در برابر اين فشارها ايستادگى مى كرد و هرگز به خواست هاى غير منصفانه ى ايشان وقعى نمى نهاد.
عدالت على عليه السلام سخت مورد توجه ايرانيان قرار گرفت؛ زيرا پيش از اين، شاهد بودند كه چگونه خليفگان و خاصه عاملان و كارگزاران ايشان در بصره و كوفه، پاى از جاده ى عدل و داد بيرون نهاده و حقوق آنان را تضييع مى نمايند و موالى كه از حدود سال هاى شانزده ه. ق به بعد رفته رفته به بصره و كوفه آمده و سكنا گزيدند، از نزديك با اعمال ننگين اميران فاسق و ظالمى چون سعيد بن عاص، مغيرة بن شعبه، وليد بن عقبه و عبدالله بن عامر آشنا بودند و هرگاه از ظلم و جور ايشان به خليفه ى دوم و سوم شكايت مى كردند، راه به جايى نمى بردند. اما در همان حال به چشم خود شاهد بودند كه على عليه السلام با آن كه هنوز به خلافت نرسيده بود، با جرات و جسارت تمام، فرزندش حسن را به اجراى حد شرعى در مورد وليد بن عقبه ى شراب خوار فرمان مى دهد و عبيدالله بن عمر را به قصاص خون به ناحق ريخته ى هرمزان تهديد مى كند و در ميان موج مخالفت اشراف و بزرگان سركش قريش كه خود را تافته ى جدا بافته مى دانستند، حقوق موالى ايرانى را استيفا مى نمايد.
اين مشاهدات كافى بود تا قلب هر انسانى را به شوق و جذبه و كشش وادارد. حمراء در وجود على عليه السلام روح بزرگى را يافتند كه فراتر از علايق نژادى و زبانى و قومى، به موضوع انسانيت و عدالت مى انديشيد. از همين رو در جريان جنگ هاى جمل و صفين از آن حضرت دفاع مى كنند و در ركابش به جنگ با ناكثين و قاسطين مى پردازند.

چنان كه گفته آمد در دهه ى سوم و چهارم ه. ق (سال هاى 20 تا 40) بسيارى از ايرانيان در بصره و كوفه سكنا گزيده بودند. آنان تعدادى مهاجر و عده اى ديگر، از ساكنان اصيل و قديمى همين منطقه بودند. بصره و كوفه تا پيش از فتوحات بخش غربى ايران محسوب مى شد. از جمله ى اين ساكنان قديمى اين دو شهر، طوايفى موسوم به زط و سيابجه بودند كه همواره به عنوان بخش مهم از اسواران يعنى نيروهاى آزموده و مجرب دوران ساسانيان به حساب مى آمدند. اين زطها و سيابجه در سال 36 ه. ق در جريان جنگ جمل در اطراف بصره با سپاهيان اصحاب جمل مقابله كردند و كار را بر عايشه، طلحه و زبير سخت نمودند. (9)
با تسخير بصره توسط جمليان، زطها و سيابجه در كوفه به سپاه على عليه السلام پيوستند و تا پيروزى كامل در برابر ناكثين، در ركاب حضرتش نبرد كردند. آن حضرت كه نظاره گر فداكارى هاى بى شائبه و خالصانه ى ايرانيان حاضر در سپاهش بود، همواره در چهره ى آنان مردمانى نجيب و آزاده را مشاهده مى كرد كه مى تواند از يارى جدى ايشان در راه بسط عدالت و دفع بيداد و ريشه كن كردن فتنه ى ريشه دار منافقان و بنى اميه، بهره مند گردد. از اين رو، با ارسال نامه هايى به عاملان خود در همدان و آذربايجان نيروهاى ايرانى را براى مقابله با معاويه در جنگ صفين، به يارى خود طلبيد. (10)

در زمانى كه على عليه السلام در كوفه بودند، به رسم سابق شمارى از ايرانيان (11) نزد آن حضرت آمدند تا هدايايى تقديم دارند. پيشتر كارگزاران عثمان همچون وليد بن عقبه و سعيدبن عاص، افزون بر خراجى كه از ايرانيان مسلمان مى گرفتند، ايشان را به اعطاى هداياى نوروزگان و مهرگان نيز مكلف ساخته و از اين راه ميليون ها دينار به چنگ آوردند. از اين رو، هداياى نورزى به صورت سنتى رايج درآمده بود.
وقتى ايرانيان هداياى خود را نزد حضرت آوردند، براى آن كه خاطر آنان مكدر نشود، هدايا را پذيرفتند؛ اما دستور دادند، مقابل قيمت آن هدايا، از ميزان خراج آنان كسر گردد. همچنين به هنگامى كه آن حضرت به عزم صفين از شهر انبار مى گذشتند دهقانان (معرب دهبان به معناى بزرگ ده است كه معمولا از طبقات مرفه و طراز اول جامعه محسوب مى شدند)، به همراه ديگر مردم به دنبال على عليه السلام راه افتاده دوان دوان ايشان را مشايعت مى كردند. على عليه السلام آنان را از اين كار منع فرمودند. آنگاه دهقانان پيش كشى هاى خود را اهدا كردند. آن حضرت هدايا را تنها بدان شرط قبول نمودند كه قيمت آنها را حساب كرده و به ايشان بپردازند. (12)
در همين زمان ابوزيد انصارى را به نحوه ى اخذ خراج و جزيه از ايرانيان رهنمون ساختند. (13) دستورهاى صريح و آشكار آن حضرت در اين باره را بايد به واقع پايه گذارى نظامى نوين، عادلانه و كارآمد در نظام اخذ ماليات بر افراد (خراج، براى مسلمانان و اهل جزيه و جزيه ى ويژه ى غير مسلمانان) به حساب آورد. اين نظام عادلانه كه از جانب على عليه السلام اعمال گرديد، توجه عميق تر ايرانيان را به شخصيت عدالت جوى و انسانى اش بيش از پيش جلب نمود و طبعا به دنبال آن عشق و محبتى ژرف را در اعماق روح و جان ايرانى ايجاد كرد. عشقى كه در طول قرون متمادى، هرگز خاموش نگشت و ولاء اهل بيت را در اين سرزمين به صورت بخشى اساسى و تفكيك ناپذير از فرهنگ ايرانيان، درآورد.
آرى اينها نمونه هايى بود از نخستين آشنايى هاى مردم ايران با على عليه السلام كه بى ترديد بايد در موضوع گرايش و محبت ايرانيان نسبت به على عليه السلام و خاندان پاكش و در پى تسرى و رواج تشيع در ايران، بدان ها توجه كافى و وافى مبذول داشت.
پى نوشت ها:













.................................................. ........................................
منبع:باشگاه انديشه
خبرگزاری فارس

_________________
1. مقدمه 2. ديدار «الابناء» با على عليه السلام 3. فتوحات اسلامى پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله 4. فتح ايران و پيدايش طبقه ى موالى 5. على عليه السلام خونخواه هرمزان ايرانى 6. دفاع على عليه السلام از حمراء 7. جنگ جمل و حمايت ايرانيان از على عليه السلام 8. هداياى ايرانيان به على عليه السلام 1) يعقوبى، ابن واضح، يعقوبى، بيروت، داربيروت، سال انتشار ندارد، ج 1، ص 200. فياض، على اكبر، تاريخ اسلام، انتشارات دانشگاه تهران، 1367 ش، ص 27. 2) فياض، تاريخ اسلام، ص 123. 3) درباره فتوحات ر. ك. فتوح البلدان بلاذرى، الفتوح ابن اعثم كوفى، الاخبار الطول دينورى و تاريخ طبرى. 4) بلاذرى، احمد بن يحيى. فتوح البلدان، ترجمه دكتر محمد توكل، تهران، انتشارات نقره، چاپ نخست، 1367 ش، ص 365. 5) راجع به موالى و انواع ولاء و رفتار هريك از خلفا با موالى، ر. ك. الموالى و نظام الولاء، دكتر محمود مقدم، ترجمه و تحقيق محسن حيدرنيا، پايان نامه ى كارشناسى ارشد دانشكده ى الهيات دانشگاه تهران، 1372 ش. 6) يعقوبى، ابن واضح، تاريخ يعقوبى، ترجمه ى محمد ابراهيم آيتى، انتشارات علمى و فرهنگى، چ 6، 1371 ش، ج 2، ص 51. 7) محمدى ملايرى، دكتر محمد، تاريخ و فرهنگ ايران در دوران انتقال از عصر ساسانى به عصر اسلامى، جلد3، دل ايرانشهر، بخش دوم،تهران، انتشارات توس، چاپ اول، 1379 ش، ص 242. 8) درباره ى اسواران، زط، سيابجه، و موالى ر. ك دكتر ملايرى، ج 3، ص 211 به بعد و ج 2 ص 422 و نيز، لسان العرب، ابن منظور، ذيل واژه ى حمراء و الموالى و نظام الولاء، دكتر مقداد 9) دكتر محمدى، ج 3، ص 211 و 212، به نقل از تاريخ طبرى. 10) ابن اعثم كوفى، محمد بن على، الفتوح، ترجمه ى كهن فارسى، محمدبن احمد مستوفى هروى، تصحيح غلامرضا طباطبايى مجد، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، چ 1، 1372، صص 456- 454. 11) درباره ى ايرانيان ساكن كوفه و بصره، ر. ك. فتوح البلدان، بلاذرى، ترجمه ى دكتر توكل، صفحات 65، 367، 398، 452. 3 12) ابن مزاحم، نصر، وقعة صفين، تصحيح عبدالسلام محمد هارون، ترجمه پرويز اتابكى، چاپ تهران، 1366 ش، ص 198- 199. 13) دكتر محمدى، ج 3، ص 247، به نقل از فتوح البلدان بلاذرى. غروبا وقتی آسمون ......... خونی می شه یاد تو ام