صفحه 1 از 15 123456789101112131415 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 141

موضوع: ♥ ♥ شعر عاشقانه ♥ ♥

  1. #1
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    Icon100 ♥ ♥ شعر عاشقانه ♥ ♥


    ♥ ♥ شعر عاشقانه ♥ ♥
    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  134485721358220.jpg
مشاهده: 66
حجم:  7.5 کیلوبایت
    ویرایش توسط !ALIPOUR! : 2013/01/15 در ساعت 03:10

  2. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    Icon100 شبي در شب ترين شبها، تو ماهم مي شوي آيا؟

    شبي در شب ترين شبها، تو ماهم مي شوي آيا؟

    تو تسليم تماشاي نگاهم مي شوي آيا؟

    شبيه يك پرنده، خيس از باران كه مي آيم؟

    تو با دستان پر مهرت، پناهم مي شوي آيا؟

    پس از طي كردن فرسنگها راهي كه مي داني

    كنار خستگيها، تكيه گاهم مي شوي آيا؟

    شناكردن ميان خاك را بد من بلد هستم

    تو اقيانوس موج آماج را هم مي شوي آيا؟

    نگاه ناشيانه من به هستي داشتم عمري

    تو تصحيح تمام اشتباهاتم مي شوي آيا ؟

    ا گر بي روز و بي تقويم ماندم من

    به و صل فصلهايت، سال و ماهم مي شوي آيا؟

    براي دوستم داري گواهت بوده ام عمري

    براي دوستت دارم گواهم مي شوي آيا؟

    شب افسانه اي با تو طلوع تازه اي دارد

    تو در صبح اساطيري پگا هم مي شوي آيا؟

    صبور و ساده اي اما ،عميق و ژرف،عشق من

    براي حرف نجوا، نعره چاهم مي شوي آيا؟

    پس از صد سال ا گر بد ترجمه كردي نگاهم را

    به پاس اشكهايم عذر خواهم مي شوي آيا؟

    تو شيرين تر از آن هستي كه شادابيت كم گردد

    و از خود تلخ مي پرسم تباهم مي شوي آيا؟!!!

  3. #3
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    از کوه پرسیدم عشق چیست ؟

    گفت از من استوار تر



    از دریا پرسیدم عشق چیست ؟

    گفت از من خروشان تر



    از صحرا پرسیدم عشق چیست ؟

    گفت از من وسیع تر



    از خورشید پرسیدم عشق چیست ؟

    گفت از من پر فروغ تر



    از آینه پرسیدم عشق چیست ؟

    گفت از من صاف تر



    از دنیا پرسیدم عشق چیست ؟

    گفت از همه بر من بی اعتناتر



    از طفل پرسیدم عشق چیست ؟

    گفت از مادر مهربان تر



    از خون پرسیدم عشق چیست ؟

    گفت همچون من در قلبها جاری است



    از عاشق پرسیدم عشق چیست ؟

    گفت به من عمر دوباره داد



    از ملت پرسیدم عشق چیست ؟

    فریاد بر آورد : از چشمانمان عزیزتر و از قلبمان پاک تر



    از خودش پرسیدم عشق چیست ؟

  4. #4
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    ღآسمان بارانيست...
    همگي ميگذرند...
    چتردارن به دست...
    تانباردباران"برسروصورتشان. ..
    اما...........
    من تنهاورها
    زيراين سقف سياه
    مينشينم بي تو...
    وبه تو....مي انديشم...

  5. #5
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    Icon100

    ღوای ؛ باران باران
    شیشه ی پنجره را بَاران شست.
    از دل من اما ،
    چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
    آسمان سربی رنگ ،
    من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
    می پرد مرغ نگاهم تا دور
    وای باران باران
    پرمرغان نگاهم را شست.

  6. #6
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    Icon100

    ღميخوردبر بام خانه...
    خانه ام كو؟خانه ات كو؟
    آن دل ديوانه ات كو؟؟؟
    .....روزهاي كودكي كو؟
    فصل خوب سادگي كو؟
    يادت آيد روز باران
    گردش يك روزديرين؟
    پس چه شدديگر"كجارفت؟
    خاطرات خوب وشيرين...
    درپس آن كوي بن بست
    دردل تو"آرزوهست؟
    كودك خوشحال ديروز
    غرق در غم هاي امروز...
    يادباران رفته ازياد...
    آرزوهارفته برباد...
    بازباران"بازباران
    ميخورد بربام خانه
    بي ترانه بي بهانه
    شايدم " گم كرده باشه....

  7. #7
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    ما چون دو دریچه ٬ روبروی هم٬

    آگاه ز هر بگو مگوی هم.

    هر روز سلام و پرسش و خنده٬

    هر روز قرار روز آینده.

    عمر آینه بهشت ٬ اما ... آه

    بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه

    اکنون دل من شکسته و خسته هست٬

    زیرا یکی از دریچه ها بسته هست.

    نه مهر فسون ٬ نه ماه جادو کرد٬

    نفرین به سفر ٬ که هرچه کرد او کرد.

  8. #8
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    Icon100

    لحظه دیدار نزدیک ست.

    باز من دیوانه ام ٬ مستم.
    باز می لرزد ٬ دلم ٬ دستم.
    باز گوئی در جهان دیگری هستم.
    های ! نخراشی بغفلت گونه ام را ٬ تیغ !
    های نپریشی صفای زلفکم را ٬ دست !
    و آبرویم را نریزی دل !
    - ای نخورده مست -
    لحظه ی دیدار نزدیک ست.

  9. #9
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض

    ترا با غیر می بینم٬ صدایم در نمی آید

    دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

    نشستم٬ باده خوردم٬ خون گریستم٬ کنجی افتادم

    تحمل می رود٬ اما شب ِ غم سر نمی آید

    توانم وصف مرگ جور و صد دشوارتر ز آن٬ لیک

    چه گویم جور هجرت٬ چون به گفتن در نمی آید

    چه سود از شرح این دیوانگیها٬ بیقراریها؟

    تو مه بیمهری و حرف منت باور نمی آید

    ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور٬ ای زلف٬

    که این دیوانه گر عاقل شود ٬ دیگر نمی آید

    دلم در دوریت خون شد ٬بیا در اشک چشمم بین

    خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید؟

  10. #10
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    Eh

    وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود

    با سار ِ پشت پنجره جایم عوض شود

    هی کار دست من بدهد چشم های تو

    هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود

    با بیت های سر زده از سمت ِ ناگهان

    حس می کنم که قافیه هایم عوض شود

    جای تمام گریه ، غزل های ناگــــــزیر

    با قاه قاه ِ خنده ی بی غم عوض شود

    سهراب ِ شعرهای من از دست می رود

    حتی اگر عقیده ی رستم عوض شود

    قدری کلافه ام و هوس کرده ام که باز

    در بیت های بعد ، ردیفم عوض شود

    حـوّای جا گرفته در این فکر رنج ِ تلخ

    انگــار هیچ وقـت به آدم نـمی رسد

    تن داده ام به این که بسوزم در آتشت

    حالا بهشت هم به جهنم نمی رسد

    با این ردیف و قافیه بهتر نمی شوم !

    وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود

صفحه 1 از 15 123456789101112131415 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •