صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 18 , از مجموع 18

موضوع: بررسی شبهه ازدواج امیرالمومنین (ع) با دختر ابوجهل

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    « بخش دوم »

    حديث خواستگارى در مسندها و معجم هاى متأخر



    روايت هاى مختلف از حديث خواستگارى



    روايت هيثمى


    هيثمى يكى از علماى متأخّر اهل سنّت
    ، در كتاب مجمع الزوائد روايت مى كند كه ابن عبّاس مى گويد:

    على بن ابى طالب از دختر ابوجهل خواستگارى كرد.


    رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله فرمود:


    «اگر قصد ازدواج با او را دارى پس دختر ما را به ما برگردان».



    حديث خالد حذّاء در اين جا پايان مى يابد; اما در اين حديث اضافاتى هست كه مى گويد:


    پيامبر صلّى اللّه عليه وآله فرمود:


    «به خدا سوگند! دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در زوجيّت يك فرد جمع نمى شوند».


    اين روايت را طبرانى در هر سه معجم خود آورده و در معجم كبير خود آن را به اختصار نقل كرده است.


    بزّار نيز اين روايت را به اختصار نقل كرده است.


    هيثمى در ذيل اين روايت مى گويد:


    يكى از راويان آن، عبيداللّه بن تمام است كه او در نقل حديث ضعيف است(1).
    [SIZE=2]


    پی نوشت :
    ---------------
    (1) مجمع الزوائد: 9 / 327 شماره 15201.

  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    [SIZE=2]روايت ابن حجر عسقلانى

    ابن حجر عسقلانى در كتاب المطالب العاليه به نقل اين داستان مى پردازد و مى گويد كه على بن الحسين گفت:

    على بن ابى طالب مى خواست از دختر ابوجهل خواستگارى كند.

    عدّه اى گفتند:

    فكر نمى كنى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله از اين كار ناراحت شود؟

    عدّه اى ديگر گفتند: او هم زنى مانند زن هاى ديگر است.

    گروه ديگرى گفتند:

    البتّه پيامبر صلّى اللّه عليه وآله از اين كار ناراحت خواهد شد، كه على بن ابى طالب دخترِ دشمنِ خدا را بر سر دختر رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله به ازدواج خود درمى آورد.

    در مورد اين مطالب به رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله خبر دادند. حضرتش پس از حمد و ثناى خدا فرمود:

    «اينك چگونه برخى مى پندارند كه من به خاطر فاطمه ناراحت نمى شوم، در حالى كه فاطمه پاره تن من است.

    كسى حق ندارد كه دختر دشمنِ خدا را بر سر دختر رسول خدا به ازدواج خود درآورد».


    عسقلانى بعد از نقل اين روايت مى گويد:

    اين حديث مرسل است. اصل حديث ـ كه در صحيح آمده ـ به روايت مِسْوَر است كه او براى على بن الحسين نقل كرده است(1).

    آرى، على بن الحسين عليهما السلام آن را براى زُهْرى نقل كرده است(!!!).


    پی نوشت :
    ---------------

    (1) مطالب العاليه بزوائد المسانيد الثمانيه: 4 / 67 شماره 3981.


    _________________

  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    روايت متّقى هندى

    متّقى هندى نيز اين داستان را به دو سند در كنز العمّال نقل كرده است:

    1 ـ شَعْبى گويد :

    على به نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله آمد و درباره دختر ابوجهل و خواستگارى او از عمويش حارث بن هُشام پرسيد.

    پيامبر گرامى صلّى اللّه عليه وآله فرمود:

    در چه مورد از او مى پرسى؟

    آيا از حَسَب و شرافت خانوادگى او مى پرسى؟

    گفت: نه، ولى مى خواهم با او ازدواج نمايم، آيا اين كار را دوست ندارى؟

    پيامبر صلّى اللّه عليه وآله فرمود:

    «فاطمه پاره تن من است. من دوست ندارم كه او غمگين يا خشمگين گردد».

    على گفت: هرگز كارى نمى كنم كه باعث ناراحتى تو شود.

    اين روايت از طريق عبدالرزّاق بن همام صنعانى نقل شده است.


    2 ـ ابن ابى مُلَيكه گويد:

    على بن ابى طالب از دختر ابوجهل خواستگارى كرد، تا آن جا كه قرار ازدواج هم گذاشته شد.

    وقتى اين خبر به فاطمه رسيد به پدرش گفت:

    مردم خيال مى كنند كه تو به خاطر دخترانت ناراحت و خشمگين نمى شوى.

    اينك ابوالحسن از دختر ابوجهل خواستگارى كرده و قرار ازدواج نيز گذاشته شده است.

    پيامبر گرامى صلّى اللّه عليه وآله خطبه اى آغاز كرد و حمد و ثناى خدا را ـ آن چنان كه شايسته است ـ به جاى آورد.

    آن گاه از ابوالعاص بن ربيع ياد كرد و او را به جهت خوش رفتاريش ستود و گفت:

    «فاطمه پاره تن من است. من مى ترسم كه او را به فتنه بيندازند. به خدا سوگند! دخترِ رسول خدا و دختر دشمن خدا تحت اختيار يك فرد قرار نمى گيرند».

    پس از آن، على درباره اين ازدواج سكوت نمود و آن را رها كرد(1).

    اين روايت نيز از طريق عبدالرزّاق بن همام صنعانى نقل شده است.


    پی نوشت :
    ---------------
    (1) كنز العمال: 3 / 291 و 292 شماره هاى 37734 و 37736.

  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    « بخش سوم »


    نگاهى به اسناد حديث خواستگارى



    طُرق گوناگون حديث خواستگارى


    با توجّه به آن چه نقل شد، طُرق گوناگون روايت اين حديث را از صحاح، مسانيد و ديگر منابع روايى ارائه نموديم،


    و چنان كه ملاحظه مى شود، اين سندها به ده نفر منتهى مى شوند:


    1 ـ مِسْوَر بن مخرمه


    2 ـ عبداللّه بن عبّاس


    3 ـ على بن الحسين عليهما السلام


    4 ـ عبداللّه بن زبير


    5 ـ عُرْوَة بن زبير


    6 ـ محمّد بن على


    7 ـ سويد بن غفله


    8 ـ عامر شَعْبى


    9 ـ ابن ابى مُلَيكه


    10 ـ مردى از مكّه


    اينك چگونگى و موارد نقل اين افراد را به دقّت بررسى مى نماييم.



  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    ابن عبّاس

    روايت ابن عبّاس فقط از طريق ابوبكر بزّار و طبرانى نقل شده است، همان گونه كه در مجمع الزوائد آمده بود.

    البتّه همان جا متوجّه شديم كه ابوبكر هيثمى بعد از نقل اين روايت گفت:

    يكى از راويان آن، عبيداللّه بن تمام است كه او در نقل حديث ضعيف است.


    نگارنده مى گويد:

    ابن حجر از همين عبيداللّه بن تمام ياد كرده و گفته است كه اين روايت از روايات منكر اوست.


    ابن حجر در ادامه مى گويد:

    دارُقْطنى، ابوحاتِم، ابوزُرعه و ديگران او را تضعيف كرده اند.


    ابوحاتِم در مورد او مى گويد:

    عبيداللّه در نقل حديث قوى نيست، او احاديث منكرى را روايت كرده است .


    ساجى او را اين گونه توصيف مى كند:

    او فرد دروغگويى است، و احاديث منكرى را نقل كرده است.


    ابن جارود و عُقَيلى اين حديث را نقل كرده و به جاى عبيداللّه بن تمام، از خالد از عِكْرَمه از ابن عبّاس روايت كرده اند كه مى گويد:

    على، از دختر ابوجهل خواستگارى كرد.
    پيامبر صلّى اللّه عليه وآله براى او پيغام فرستاد كه اگر مى خواهى ازدواج كنى، دخترمان را به نزد ما بازگردان(1).


    پی نوشت :
    --------------
    (1) لسان الميزان: 4 / 117.

  6. #16
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    على بن الحسين عليهما السلام

    ابن حجر عسقلانى اين روايت را از طريق على بن الحسين عليهما السلام نقل كرده است.

    او پس از نقل روايت مى گويد:

    اصل اين روايت ـ كه در صحيح آمده ـ به روايت مِسْوَر است كه او براى على بن الحسين روايت كرده است.


    در پاورقى چنين آورده است:

    «بوصيرى مى گويد: حارث آن را با سندى منقطع و ضعيف ـ به جهت تضعيف على بن زيد بن جدعان ـ روايت كرده است

    و اصل آن ـ كه در صحيح آمده ـ روايت مِسْوَر است».


    گفتنى است كه ما در مورد روايت مِسْوَر به تفصيل سخن خواهيم گفت.

  7. #17
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    عبداللّه بن زبير

    تِرمذى، احمد بن حنبل، حاكم و ابو نعيم(1) اين داستان را از ايّوب سَختيانى از ابن ابى مُلَيكه از عبداللّه بن زبير نقل كرده اند.

    تِرمذى مى گويد:

    احتمال دارد كه ابن ابى مُلَيكه آن را، هم از مِسْوَر و هم از عبداللّه بن زبير شنيده باشد.


    ابن حجر مى گويد:

    دارُقْطنى و ديگران طريق روايت مِسْوَر را ترجيح داده اند و بدون شك اين طريق محكم تر است; زيرا مِسْوَر در اين حديث، داستانى طولانى را نقل كرده كه در باب دامادهاى پيامبر صلّى اللّه عليه وآله بيان شده است. آرى، امكان دارد كه ابن زبير فقط همين فراز از داستان را شنيده باشد، يا اين كه آن را از مِسْوَر شنيده و به طور مرسل نقل كرده است(2).


    اگر ابن زبير روايت را از مِسْوَر شنيده باشد، ما درباره حديث او در بحث درباره روايت مِسوَر به تفصيل سخن خواهيم گفت. امّا اگر او خودش راوى حديث باشد، بدين معنا كه خودش آن را از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله شنيده باشد، اين امر غير ممكن است;

    چرا كه او در سال اول هجرى به دنيا آمده و در آن زمان كودكى خردسال بوده است(3).

    گذشته از اين، موقعيّت او در دشمنى با على و اهل بيت عليهم السلام و بلكه با خود پيامبر صلّى اللّه عليه وآله آشكار و معلوم است.

    او مدّت ها از بردن نام پيامبر در خطبه هاى نماز جمعه خوددارى مى كرد.

    وقتى مردم در اين مورد بر او خرده گرفتند، در پاسخ گفت: من از بردن نام پيامبر صلّى اللّه عليه وآله روگردان نيستم;

    ولى او خاندان بدى دارد كه هر گاه از او ياد مى كنم، گردن هايشان را مى كشند و من دوست دارم آن ها را به زمين بكوبم(!!!).


    ناگفته نماند كسى كه از عبداللّه بن زبير روايت كرده، مؤذّن خاصّ او ابن ابى مُلَيكه است، و شرح حالش در ادامه بيان خواهد شد.



    پی نوشتها :
    -----------------
    (1) حلية الأولياء: 2 / 50.
    (2) فتح البارى: 7 / 132.
    (3) به شرح حال او در «الإصابه» و «أُسد الغابه» نگاه كنيد.

  8. #18
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    عُرْوَة بن زبير

    اين داستان را ابوداوود به سند خود از طريق زُهْرى از عُرْوَة بن زبير نقل كرده است. ما روايت او را از طريق ديگرى نيافتيم.

    اين روايت، از چند جهت منكر است :

    1 ـ روايت مرسل است، چون عروه در دوران حكومت عمر، در سال 19 به دنيا آمد.

    2 ـ عروه از كسانى است كه به دشمنى و كينه توزى با امير مؤمنان على عليه السلام مشهور و معروف است.

    شاگرد ويژه اش (يعنى زُهْرى) او را به جعل و وضع حديث براى عيب جويى و طعنه زدن بر على عليه السلام


    معمر گويد:

    زُهْرى دو روايت از عروه و عايشه در مورد على داشت. روزى از او درباره آن ها پرسيدم.

    گفت: با آن ها و رواياتشان چه كار دارى؟ خدا نسبت به آن ها آگاه تر است;

    ولى من آن ها را در مورد حقوق بنى هاشم متّهم مى كنم (1)

    فراتر اين كه فرزندش يحيى نيز او را به بدگويى و دشنام دادن به على عليه السلام متّهم مى سازد.


    اين ويژگى حسّاسى است كه از مصاديق اين حديث صحيح ـ كه در آن اختلافى نيست ـ قرار مى گيرد

    كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه وآله به على عليه السلام فرمود:


    توصيف كرده است.
    «لا يحبّك إلاّ مؤمن ولا يبغضك إلاّ منافق»

    «تو را دوست نمى دارد مگر مؤمن و دشمن نمى دارد مگر منافق»


    يحيى بن عروه همواره مى گفت:

    هر گاه پدرم به ياد على مى افتاد به او دشنام مى داد (2)


    يادآورى مى شود كه در شرح حال زُهْرى مطالب بيشترى در اين زمينه بيان خواهد شد و همه آن ها همين مطلب را تأكيد مى كنند

    كه دشمنى او با حضرت على عليه السلام سابقه داشته است تا جايى كه او، با وجود كم بودن سنش،

    به همراه عدّه اى از ياران خود، در جنگ جمل شركت كرد و در برابر آن حضرت قرار گرفت (3)


    عروه، حديثى در فضيلت زينب، دختر رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله جعل كرده كه در آن چنين آمده است:

    رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله مى گفت:

    «زينب، بهترين دختران من است».


    هنگامى كه اين حديث ساختگى به على بن الحسين عليهما السلام رسيد، به نزد او رفت و فرمود:

    اين چه حديثى است كه از قول تو شنيده ام، تو آن را نقل مى كنى تا از مقام و منزلت فاطمه بكاهى؟!

    عروه گفت:

    ديگر آن را نقل نمى كنم.


    هيثمى مى گويد: راويان اين حديث، راويان حديث هاى صحيح هستند(4).



    بنا بر اين، روايت كسى كه حال و وضعش اين گونه است در موضوعى با اين اهميّت پذيرفته نمى شود.

    البتّه اين نكته بر كسانى كه به نقد حديث و رجال آگاه هستند، معلوم و آشكار است.


    گذشته از اين ها، كسى كه اين روايت را از ابن زبير نقل كرده، همان زُهْرى است كه به تفصيل در مورد او سخن خواهيم گفت.



    پی نوشتها :
    -----------------
    (1) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 4 / 64.
    (2) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 4 / 102.
    (3) تهذيب التهذيب: 7 / 161.
    (4) مجمع الزوائد: 9 / 342 شماره 15231.

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •