-
مدیر بازنشسته
.......شجره نامه دشمنان امیر المومنین (ع)..........
..عمر لعنة الله گفت :
«أیها الناس ! تعلموا أنسابکم أرحامکم ولایسألنی أحد ما وراء الخطاب>>
یعنی ؛ ای مردم ! نسب خود را یاد بگیرید و کسی از قبل از خطاب از من سئوال نکند
( تاریخ المدینة المنورة ج 3 ص 797)
شناسنامه خلیفه عمر لعنت الله علیه
سندهای موجوددر :
۱:در بحار الا نوار جلد ۳۱ باب مطاعن عمر {ص۹۹و۱۰۰ }
2:در کتاب لسان الواعظین{ص۳۵۷}از محمدبن شهر آشوب مازندرانی و غیره
۳:در ملل و نحل و مثالب الصاحابه جلد دوم خطی از کتاب المناقب ابن شهرآآشوب ،که متاسفانه هنوز چاپ نشده است
4:کتاب التنقیح فی النسب الصریح
سیابه عبدالله در نسب عمر بن خطاب این گونه نقل می کند که :
عبدالمطلب را کنیزکی بود به نام {صهاک}که بعضی از شتران وی را به چراگاه
برده و می چرانید .
چون بدکاره و فاحشه بود روزی غلامی به نام {نقیل ،با نظله بن هاشم و هشت نفر دیگر} در چراگاه به صهاک
رسیدند و با او در آویخنتد بعد از مدتی از این ۱۰ نفر پدر و صهاک پسری به دنیا آمد صهاک او را {خطاب }
نام نهادو اغلب نزد بادیه نشیان بود تا به حد رشد و بلوغ رسید
روزی خطاب در جوانی به وسوسه شیطان (که البته خود شیطان از این بدکاران درس می گرفت) با
مادربد کاره اش صهاک جمع شد صهاک از فرزند ش خطاب حامله گردید بعد از مدتی دختری زایید در قنداقه
پشمی پیچیده او را در مزبله ایی انداخت { هشام ابن مغره ابن ولید} از آنجا می گذشت اواز آن دختر ناپاک
زاده را در مزبله شنید براو ترحم کرده به خانه آورد و تربیتش نمود او را {حنتمه} نام نهاد .چون به حد بلوغ
رسید روزی خطاب پدر نامشروع را نظر بر دخترش {حنتمه} افتاد به او اظهار تعشق نمود و اورا از
هشام بن مغیره به نکاح طلبید ،بعد از ازدواج این دو پدر و دختر {خطاب و حنتمه} عمربن خطاب به
دنیا آمد.
با این تامل نتیجه میگیریم که :
۱: صهاک هم مادر خطاب است و هم همسر خطاب
۲:خطاب هم پدر عمر و هم دایی عمر می باشد چون خطاب و حنتمه مادر
عمر از یک رحم{صهاک} می باشند
۳:حنتمه دختر صهاک است چون از رحم وی بوده و هم نوه صهاک است به جهت این که دختر خطاب و خطاب
پسر صهاک است ؛
و (حنتمه) هم مادر عمر است و هم خواهر عمر ، چون حنتمه و عمر از یک پدر {خطاب} هستند
و عمه عمر نیز می باشد ، چون هر دو { خطاب و حنتمه } از یک رحم {صهاک} می باشند
جالب اينجاست كه خود عمر ميگه از شجره نامه من تا قبل از پدرم از من نپرسيد.
_________________
پرستوي مـهاجـرم چـرا ز لانـه مـيـــروي
اگـر زلانــه مـيـروي چـرا شــبــانه ميروی
قرار من شکيــب من مـهاجر غـريـب مــن
فـداي غـربـتـت شــوم کــه مـخفـيانه ميروي
حيات جان اميد من علـي بود از تـو خجــل
کــه بــا کـــبــودي بـــدن ز تــازيـانـه ميروي
-
-
مدیر بازنشسته
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن