آهان از کجا بگم از چی بگم باشه از اول که اومدم اینجا چند تا خاطره رو میگم و برای رفع اون سوئ تفاهمم همینجا بگم بد نیست فک کنم
من دو سال پیش به این چت اومدم من بهترین خاطره هام از نت رو تو سناتورها داشتم من اونجا دوستای خوبی پیدا کردم و بعضی ها هم بخاطر اینکه باهاشون بابقیه یکسان رفتارکردم ازم جدا شدند اما بهترین خاطرم از روزیه که آبجی ساینازم اومد سناتور ها اونم همراه با کسی که واسه اولین بار منو به اینجا آورد داداش عزی .اول ازش خوشم نمیومد اما الان جای آبجیمو داره و براش ارزش خواصی قائلم از همه دوستان هم معذرت میخوام که باهاشون بد رفتاری کردم که البته تقصیر خودشون بود و بعد هم این شایئه که بعضیا واسم درست کردن که منو از اینجا انداختن بیرون من رو کسی ازاینجا ننداخته بیرون و با میل خودم از اینجا رفتم
موفق باشید
یادم رفت آبجی چرا خودت بهترین خاطرتو نمیگی؟
ویرایش توسط ABOALFAZL : 2012/11/10 در ساعت 18:51
اره داداش شهریار راس میگه یادش بخیر با هم می رفتیم به دخترای مظلوم گیر می دادیم عصبیش می کردیم بعد هی بهش میخندیدیم من که بعضی وقتا کم میا وردم ولی شهری اصلا کوتا نمیومد اخرشم باهاشون دعوا میفتاد منم نمی دونستم بخندم نخندم ناراحت شم که الکی با هم دعوا میکردن خلاصه روزگاری داشتیم تا این که وقت امتحانات رسید و دیگه کم کم تموم شد
ا
اول تشکر کنم از همه دوسناتم.به خاطر اینکه استقبال کردن از این پست.من خوشحالم که چنین دوستانی پیدا کردم بازم ممنون
همه خاطرها رو با شما عزیزان داشتم که گفتید.از معرفت مارشال و سامان1990 تا شبی که با زیزی پسر رو اذیت کردیم چه شبی بود دیگه از خنده به گریه افتاده بودم.از مرام شهریار 3 6ومودبی coorn از گمنام2711 که میخوام بکشمش بره جهنم تنهایی قلیون بکشه. از حمید 2000 که استاد پیتزا آوردن بود چقدر کتک میزدمش از nima28 که تا صبح بیدار بود تا من درس بخونم ومعدلم به خاطر ترس از نیما 19:91 شد. از ریزه
واز علی 11 که همش دعوا و کتک کاری بود از مهسا که زود رنجه وابوالفضل عزیزم
ویرایش توسط saynaz : 2012/11/12 در ساعت 17:24
ولی چند تا خاطره دارم که گفته نشده
اولی که اومدم چت شب اول با سنم جون دعوام شد بیچاره ابولی نه دلش میومد منو اخراج کنه و اگه اخراج هم نمیکرد سنم باهاش قهر میکرد آخرشم مجبور شد موتم کرد سنم هم باهاش چند روزی قهر کرد و الان سنم دوست بسیار خوبم است
اومدم چت دیدم useryبه اسم سمین چت داره میگه دلم واسه تهران تنگ شده ولی شیرازم به اجبار مونم خوشم نمیاد منم عصبانی شدم گفتم اوییییییییییییییی برو خدا را شکر کن گذاشتیم پاتو بذاری شیراز معذرت بخواه اونم با زبون چربش ... کردو در کمتر از 1 ساعت مخمونو زدو تا الان صمیمیترین و محرم اسرارم شد(
از علی لاو بدم میومد احساس میکردم چقدر از خود راضیه.ولی الان که شناختمش یه دنیا فرق میکرد
ویرایش توسط saynaz : 2012/11/12 در ساعت 10:18
از سناتورم بگم
اولای ورودم چت تنها بودم سناتور هم اومد رفتم خصوصی سنا از چت ازش پرسیدم جواب داد بهم گفت تازه واردی گفتم آره و از کجایی منم گفتم اذیتش کنم
شکلک دختر و پسری که لب میدادان تو چت رو واسش گذاشتم یهو گفت ای باباااااااااااااااااااااا اااااااااا.یعنی چی
منم گفتم:خو میخواستی این شکلکو تو چت نذاری تا منم واسه شما ندم.استفاده برای عموم آزاد است
دیگه جوابی نداشت فقط این شکلکو گذاشت
تمام
)
ویرایش توسط saynaz : 2012/11/11 در ساعت 00:05
آره یادمه آخرش علی میرفت از دلشون در میاورد اونا هم منو بد میدونستن آدم بده من میشدم خلاصه اونجا شرر شدیم.دلم تنگ شده واسه اونروزا قول میدم چت روم را افتاد برم تو فازه شیطونی الان که فکر میکنم خیلی حال ☮میداد