یاباب الحوائج
ای بسته بر زیارت قد تو قامت آب
شرمنده مروت تو تا قیامت آب
در ظهر عشق عکس تو لغزیددر فرات
شد چشمه حماسه زجوش شهامت آب
دستت به موج داغ حباب طلب گذاشت
اوج گذشت دیدوکمال وکرامت آب
بردفــترزلالی شـط خــط لا نـــوشت
لعلی که خورده بودزجام امامت آب
لب تر نکردی ازادب ای روح تشنگی
آموخت درس عاشقی واستقامت آب
ترجیع دردرازگریزی که از توداشت
سرمی زندهنوزبه سنگ ندامت آب
ازجوهر شفـاعت سعیت بعید نــیست
گـربگذردزآتـش دوزخ سـلامت آب
می خوانمت به نام ابولفضل وشوق را
دردیدگان منتظرم بسته به قامت آّب
آمدبه آستان تو گریان و عذرخواه
باعزم پای بوسی وقصدقامت آب
شعراز:خسرواحتشامی(معاصر)