پایه اصلی معالجات در طب اسلامی یا طب سنتی ایرانی بر مبنای تغذیه صحیح قرار گرفته و در واقع توجهی که در طب اصیل ایرانی نسبت به تغذیه و نحوه غذا خوردن اصولی و درست به چشم میخورد در هیچ یک از مکاتب طبی دنیا دیده نمی شود. حکیمان ایران زمین معتقد بودند اگر طبیب درمان بیمار خود را از اصلاح غذای او آغاز نکند، گویی برکشتن وی جرات یافته است و این جمله بسیار هشدار دهنده و تمام کننده است. تاکید بر تغذیه بیش از درمان با ادویه در طب سنتی سفارش شده است.در اهمیت نحوه تغذیه همین بس که در قران کریم و سخنان پیامبر و معصومین مکررا’ بر نوع غذا و پرهیز از افراط اشاره شده است.رسول خدا می فرماید: المعده ام کل داء و الحمیه ام کل دواء:معده ، مادر همه بیماریها و پرهیز، مادر همه داروهاست.و همین طور درقران کریم آمده است : انظر الی طعامک که اشاره به توجه به غدایی که می خوریم دارد.در قران نام بسیاری از میوه ها که هم در تغذیه و هم در درمان بسیاری از بیماریها موثر است ،ذکر شده است.نام عسل به عنوان یک غذای بهشتی و میوه هایی مثل انگور و انجیر و... در قران بیانگر این مطلب است که تدبیر بالاغذیه ترجیح دارد بر درمان بالادویه. همچنین طبیبان بزرگی چون ابن سینا این نکته مهم را سرلوحه کار خود قرار داده و در درمان اغلب بیماریها ، در اصلاح تغذیه بیماران بسیار می کوشیدند.
در طب سنتی ایرانی، غذا به عنوان پایه وجودی بدن انسان است.زیرا که اخلاط چهارگانه که اساس تولد اعضا و ارواح در بدن هستند، خود ازاستحاله غذا ایجاد می شوند و در نهایت کلیه قوتهای بدن و افعالی که از انسان سر میزند به صورت غیر مستقیم تحت تاثیر غذایی است که خورده می شود. قسمتهای لطیف غذا منشاء ایجاد روح حیوانی و قسمتهای کثیف آن منشاء ایجاد اعضای بدن است.و در واقع هر گونه فساد و ایراد در غذای روزانه می تواند بر بدن انسان واعمال او تاثیرگذار باشد.
از طرفی این طب غذا را به دو نوع بالقوه و بالفعل تقسیم می کند، که غذای بالقوه غذایی است که آمادگی تبدیل به عضو را دارد وهنوزعضو نشده است در حالیکه غذای بالفعل اکنون خود عضو است. اما غذای بالقوه خود به غذای بعیده وغذای قریبه(اخلاط و رطوبات ثانیه) قابل تقسیم است که غذای بعیده همان غذای ماکول است که قابلیت شبیه شدن به عضو را داراست.