" حسین قلی مردی که لب نداشت"



گاهی به نمایش"حسین قلی مردی که لب نداشت" نوشته نشمینه نوروزی و امیر سهرابی و طراحی و کارگردانی حمید پورآذری


حمید پورآذری که چندی پیش نمایش کمدی"غلتشن‌ها" را در تئاترشهر روی صحنه داشت و با این نمایش توانسته بود مخاطبان بسیاری را به سالن بکشاند، این روزها با نمایش متفاوت دیگری که البته رگه‌های کاملاً مشخصی از کمدی پیشین او را نیز در خود دارد در تالار مولوی میزبان تماشاگران است. پورآذری براساس آن چه که در بروشور نمایش نوشته است، کار تمرین با گروهی از نوجوانان مهاجر افغانی را در خانه کودک شوش شروع کرده و بالاخره توانسته"حسین قلی، مردی که لب نداشت" را به عنوان نتیجه این تمرینات گروهی برای اجرا در تالار مولوی آماده کند‌.
"حسین قلی، مردی که لب نداشت" نمایشی است که براساس روایت منظوم شعر شاملو نوشته شده و حکایت مردی را نقل می‌کندکه مدام در حال کار و تلاش است و لبی برای خندیدن ندارد. بر همین اساس کلیت نمایش پورآذری به طور مشخص متکی بر روایت ادبی و شاعرانه شکل گرفته و برای تبدیل شدن به درام نیازمند قالب‌بندی دراماتیک است. در واقع این روایت منظوم با وجود دارا بودن ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های دراماتیک باید در حوزه ساختار داستانی جنبه‌های دیگری را نیز مورد توجه قرار می‌داد که یکی از مهمترین این جنبه‌ها به اکت و عمل نمایشی مربوط می‌شود. عمل در نمایش پورآذری مجموعه‌ای از موتیف‌های روایی است که بدون پرداخت قانونمند تئاتری تنها با هم همنشین می‌شوند و خودشان را تکرار می‌کنند. حسین قلی برای خندیدن لب ندارد، بنابراین در صحرا و بازار راه می‌افتد و برای خندیدن به دنبال خنده‌ یا‌ لبخندی می‌گردد. این خواسته یا موقعیت داستانی در نمایش پورآذری خودش را تکرار می‌کند و هر چند ممکن است در ابتدا جنبه عمل دراماتیک را هم دارا باشد، اما در ادامه قدرت و تاثیرش را در زمینه چالش و درگیری نمایشی از دست می‌دهد و بیشتر به شکل و گونه ادبی آن گرایش پیدا می‌کند. البته نباید این نکته را هم از نظر دور داشت که کارگردان نمایش، در کارگاه نمایشی‌اش سعی کرده تا این ضعف ساختار داستانی را با شیوه اجرایی جبران کند و شکل اجرایی کارش را به عنوان چهارچوب اصلی به تئاتر و ترفندهای دیداری نزدیک کند.
یکی از مهمترین این ترفندها موسیقی و حرکت است. نمایش پورآذری را از این منظر می‌توان جزء نمایش موزیکال نیز مورد بررسی قرار داد، چرا که موسیقی و حرکت بازیگران در آن جزء مهمی از درگیری و تقابل روایی است که شکل دیداری و نمایشی پیدا می‌کند. از سوی دیگر شعر به عنوان پایه و اساس ساختار روایی نمایش می‌تواند بهتر و راحت‌تر در کنار موسیقی قرار بگیرد و البته همین طور هم هست. به ویژه آن که نویسندگان نمایشنامه در جریان نگارش متن وفاداری نسبی‌ هم به شعر دارند و قالب موزون و آهنگین آن را هم در حوزه زبان نمایش رعایت کرده‌اند. به همین دلیل هم هست که نمایش هر جا که زبان شعر را در کنار موسیقی قرار می‌دهد و ترفندهای نمایشی و دیداری را با آن همراه می‌کند،‌ موفق‌تر از بخش‌ها و صحنه‌های دیگر نشان می‌دهد. در عوض آن جایی که این زبان به زبانی ساده و بدون وزن و آهنگ تبدیل می‌شود، ضرباهنگ و ریتم نمایش را دچار اشکال کرده و به همین جهت میزان درگیر سازی مخاطب با اجرا را هم کاهش می‌دهد.
ویژگی مهم دیگر"حسین قلی مردی که لب نداشت" آرایش صحنه آن است. در واقع آن چه صحنه نمایش را آرایش می‌دهد، حضور بازیگران و طراحی لباس آن‌هاست که این نوع طراحی کمک زیادی به باور تماشاگر نسبت به فضای نمایشی نمی‌کند، اما در این زمینه بی‌تاثیر هم نیست. به علاوه این که پورآذری در بخش‌هایی از نمایش‌اش توانسته شکل‌های نمایشی مناسب و خوبی را هم به کار بگیرد. به عنوان مثال آن جا که حسین قلی در جست‌وجویش به ننه چاه برمی‌خورد، طراحی لباس و نوع قرار گرفتن بازیگر در وسط صحنه به زیبایی شکل یک چاه را در فضایی مطلوب متصور می‌کند. صحنه حضور ماه و همچنین آن جا که حسین قلی در کنار دریا قرار می‌گیرد نیز به خوبی نشان دهنده فضاهای مورد نظر است و در ضمن خلاقیت‌هایی در زمینه ترکیب جنبه‌های دیداری نمایش را هم در خود دارد.
نوع دیگر این پرداخت تئاتریکال را نیز می‌توان در نمایشی کردن روایت مشاهده کرد. آن جا که مردی حضور حسین قلی در بازار را برای او روایت می‌کند ـ مثلاً اتفاقاتی که برای حسین قلی در بازار رخ می‌دهد ـ تماشاگر به راحتی می‌تواند توالی و انسجام رویدادهای داستانی را در ساختار کلی نمایش ببیند. گردش قهرمان در بازار و وحدت میان اتفاق پیرامون او در واقع ترفندی است که فضا را در صحنه باورپذیر و تصویری می‌کند. به عنوان مثال دزدیدن کیف توسط یک زن و ورود و خروج او همراه با دیگر افراد در بازار اتفاقات مشترکی است که در پیرامون موقعیت‌های متفاوت حسین قلی و خواسته‌اش شکل می‌گیرد و کارکرد لازم را نیز در زمینه فضاسازی ایجاد می‌کند.
در زمینه طرح محتوا و ژرف ساخت نیز، پورآذری با داستان و روایت ساده و اجرای روانی که به نمایش می‌گذارد، تقریباً موفق است. "حسین قلی مردی که لب نداشت" نمایشی درباره زندگی و تلاش برای درک آن است. در واقع شرایط‌ زندگی، موقعیت و حالتی تمثیلی را بر فرد تحمیل کرده‌اند که محمل و بستر رویدادهای ساده نمایش قرار می‌گیرند. تلاش برای خندیدن، تلاشی برای درک زندگی است و این مسئله با عدم موفقیت حسین قلی و اطرافیان او همچنان به عنوان یک سوال اصلی باقی می‌ماند.
حمید پورآذری در جدیدترین تجربه نمایشی‌اش که با حضور گروهی از بازیگران نوجوان مهاجر افغانی شکل گرفته به خوبی توانسته ترکیبی از سلایق خود را در اشتراک با کار گروهی غیر حرفه‌ای قرار دهد و از این جهت هر چند نمایش کامل و بی‌نقصی را به اجرا نمی‌گذارد، اما توانسته تجربه متفاوت و تازه‌ای را در ارتباط با مخاطبش به نمایش بگذارد.
"حسین قلی مردی که لب نداشت" نمایش ساده‌ای است که می‌توان آن را در محدوده‌ کار گروهی مورد بررسی قرار داد و از این منظر کار حمید پورآذری را می‌توان در ادامه کارنامه هنری‌اش مثبت و مطلوب ارزیابی کرد.