ساسانيان‌ (226 - 652 بعد از ميلاد)



سلسله‌ ساسانيان‌ يكي‌ از سلسله‌هاي‌ پادشاهي‌ ايران‌ در عهد باستان‌ است‌. مؤسس‌ اين‌ سلسله‌ اردشير بابكان‌ بود كه‌ از نجباي‌ ايران‌ عهد اشكاني‌ به‌ شمار مي‌رفت‌ و نسب‌ وي‌ به‌ ساسان‌ رئيس‌ معبد ناهيد در استخر مي‌رسيد. وي‌ بر اردوان‌ پنجم‌ آخرين‌ پادشاه‌ اشكانيان‌ غلبه‌ يافت‌ و حكومتي‌ ملي‌ با دوام‌ چهار صد ساله‌ در ايران‌ بوجود آورد.

اساس‌ سلسله‌ ساسانيان‌ بر دو اصل‌ دين‌ و مركزيت‌ استقرار بود و آنها با تكيه‌ بر دين‌ و تمدني‌ كاملا ايراني‌، حكومتي‌ مستحكم‌ را در سرزمين‌ پهناور ايران‌ شكل‌ بخشيدند.

شاهان‌ ساساني‌ پس‌ از تثبيت‌ موقعيت‌ خود به‌ دوران‌ ملوك‌الطوايفي‌ اشكانيان‌ خاتمه‌ دادند ودولتي‌ متمركز و نيرومند بوجود آوردند. دو بخش‌ مهم‌ سلطنت‌ ساسانيان‌ سياست‌ داخلي‌ و سياست‌ خارجي‌ آنها بود. در بخش‌ سياست‌ داخلي‌ دوران‌ حكومت‌ آنها نوعي‌ جنگ‌ قدرت‌ فرسايشي‌ بين‌ پادشاه‌ و اطرافيان‌ او با بزرگان‌ و هفت‌ خاندان‌ بزرگي‌ كه‌ در عهد اشكانيان‌ به‌ موقعيت‌ مستحكمي‌ دست‌ يافته‌ بودند به‌ شمار مي‌رفت‌. ساسانيان‌ جداي‌ از تلاش‌ مداوم‌ براي‌ سركوب‌ اين‌ تلاش‌هاي‌ تجزيه‌طلبانه‌، نوعي‌ سلسله‌ مراتب‌ را در بين‌ طبقات‌ جامعه‌ ايجاد كردند. اين‌ فاصله‌ طبقاتي‌ كه‌ بين‌ طبقات‌ نسبتا مشخص‌ جامعه‌ شامل‌ شاهزادگان‌، روحانيون‌، جنگيان‌، دبيران‌ و توده‌ مردم‌ بوجود آمده‌ بود در نهايت‌ موجب‌ ايجاد نوعي‌ نظام‌ كاست‌ وار در جامعه‌ شد. اين‌ نظام‌ طبقاتي‌ به‌ گونه‌اي‌ بود كه‌ افراد هر طبقه‌ محكوم‌ به‌ زندگي‌ در داخل‌ طبقه‌ خود بودند و انتقال‌ از طبقه‌اي‌ به‌ طبقه‌ ديگر به‌ عبارتي‌ غيرممكن‌ و يا بسيار مشكل‌ بود. نظام‌ طبقاتي‌ ساسانيان‌، تحصيلات‌ عاليه‌ و بهره‌مندي‌ از امكانات‌ زندگي‌ را بيشتر براي‌ طبقات‌ نخبه‌ جامعه‌ (كه‌ ده‌ درصد جامعه‌ را تشكيل‌ مي‌دادند) امكان‌پذيرساخته‌ بود و عليرغم‌ ميل‌ اكثريت‌ طبقه‌ توده‌ مردم‌ (روستائيان‌ و شهريان‌) آنان‌ تا حد زيادي‌ از دستيابي‌ به‌ تحصيلات‌ و امكانات‌ مناسب‌ شغلي‌ محروم‌ بودند. در بعد نظامي‌ و اقتصادي‌ جامعه‌ ساساني‌ جامعه‌اي‌ نسبتا پيشرفته‌ و مترقي‌ به‌ شمار مي‌رفت‌ و لشكريان‌ ايراني‌ به‌ دستجات‌ منظم‌ برحسب‌ سلسله‌ مراتب‌ تقسيم‌ مي‌شدند. جنگهاي‌ مداوم‌ داخلي‌ و خارجي‌ اين‌ لشكريان‌ را كاملا آبديده‌ كرد و اگر شاهان‌ ساساني‌ بر حفظ سيستم‌ طبقاتي‌ پافشاري‌ نمي‌كردند و غرق‌ تجملات‌ نمي‌شدند،اين‌ ارتش‌ مي‌توانست‌ ساليان‌ دراز از قلمرو پادشاهي‌ حفاظت‌ كند. ايران‌ عهد ساساني‌ در اموري‌ نظير تجارت‌ وبازرگاني‌، صنايع‌ ظريفه‌، علوم‌ مختلف‌، هنر و ‌معماري جامعه‌اي‌ موفق‌ بود و بخشي‌ از تجارت‌ جهاني‌ بين‌ روم‌ باستان‌ و چين‌ و هند را به‌ خود اختصاص‌ داده‌ بود. جامعه‌ ساساني‌ در ارتباط با ادبيات‌،فرهنگ‌ و تمدن‌ نيز جامعه‌اي‌ موفق‌ بود و در اين‌ دوره‌ كتابهاي‌ ارزشمندي‌ در موضوعات‌ گوناگون‌ ادبي‌، تاريخي‌، فلسفي‌، طب‌ و نجوم‌ و... به‌ رشته‌ تحرير درآمد كه‌ هر يك‌ شاهكار عهد خود به‌ شمار مي‌آيند.

دين‌ رسمي‌ در عهد ساسانيان‌ دين‌ زرتشتي‌ بود و شاهان‌ ساساني‌ كه‌ جد خود آنها فردي‌ زرتشتي‌ بود خود را مقام‌ عالي‌ مذهبي‌ نيز به‌ شمار مي‌آوردند. در اين‌ دوره‌ چند آئين‌ نيز ظهور كردند (مزدك‌، ماني‌، زروانيت‌) كه‌ هر يك‌ واكنشي‌ بر وضعيت‌ طبقاتي‌ اين‌ جامعه‌ به‌ شمار رفته‌ و درصدد سامان‌ بخشيدن‌ به‌ ظلم‌ و ستمي‌ كه‌ بر توده‌هاي‌ مردم‌ وارد مي‌آمد بودند.

در بخش‌ سياست‌ خارجي‌ تقريبا اكثر دوره‌ پادشاهي‌ شاهان‌ ساساني‌ مصادف‌ بود با جنگهاي‌ خونين‌ و خشن‌ با امپراطوري‌ روم‌ در غرب‌، هپتاليان‌ و كوشانيان‌ در شرق‌ و بدويان‌ در شمال‌. اين‌ جنگ‌ها علاوه‌ بر خسارات‌ و بلايايي‌ كه‌ بر مردم‌ شهري‌ و روستايي‌ وارد آورد در چند مورد حتي‌ بقاي‌ امپراطوري‌ را با خطرات‌ جدي‌ مواجه‌ ساخت‌. از شاهان‌ بزرگ‌ اين‌ سلسله‌ مي‌توان‌ از شاپور اول‌، شاپوردوم‌، خسرو انوشيروان‌ و خسرو پرويز نام‌ برد.

تاريخ‌ 50 ساله‌ آخر ساسانيان‌ توأم‌ با هرج‌ و مرج‌ و جنگ‌ها و شورش‌هاي‌ داخلي‌ و خارجي‌ بود و شاهان‌ بي‌كفايت‌ (و دست‌نشانده‌ سرداران‌) يكي‌ پس‌ از ديگري‌ بر تخت‌ مي‌نشستند و پس‌ از چندي‌ جاي‌ خود رابه‌ شاه‌ بي‌لياقت‌ ديگري‌ مي‌دادند.

آخرين‌ پادشاه‌ اين‌ سلسله‌ يزدگرد سوم‌ بود. وي‌ اگرچه‌ تاحدودي‌ از قدرت‌ و مهابت‌ لازم‌ برخوردار بود ولي‌ شكافي‌ كه‌ بر پيكره‌ اين‌ پادشاهي‌ وارد آمده‌ بود آنقدر عميق‌ بود كه‌ وي‌ قادر به‌ حفظ تاج‌ وتخت‌ خود نبود. سرانجام‌ در سال‌ 652 ميلادي‌ و پس‌ از يك‌ سلسله‌ جنگهاي‌ نافرجام‌ (نهروان‌،قادسيه‌، نهاوند) شاه‌ نگون‌ بخت‌ به‌ قتل‌ رسيد و طومار اين‌ امپراطوري‌ عظيم‌ بدست‌ اعراب‌ فقير ولي‌ مصمم‌ و لبريز از عشق‌ و ايمان‌ به‌ خداوند يكسره‌ برچيده‌ شد.

از عوامل‌ انحطاط اين‌ پادشاهي‌ گسترده‌ كه‌ بيش‌ از چهار قرن‌ يكي‌ از بزرگترين‌ قدرت‌هاي‌ جهاني‌ به‌ شمار مي‌رفت‌ مي‌توان‌ به‌ اين‌ علل‌ اشاره‌ كرد: دخالت‌ خواجه‌ سرايان‌ و زنان‌ حرمسرا در امور حكومتي‌، غرق‌ شدن‌ شاهان‌ در تجملات‌ و فاصله‌ گرفتن‌ از عموم‌ مردم‌، غرق‌ شدن‌ روحانيون‌ زرتشتي‌ در ثروت‌ و سوء استفاده‌ شديد از دين‌ زرتشتي‌ در جهت‌ منافع‌ خود، قتل‌ و كشتار گروه‌ زيادي‌ از مسيحيان‌ ايراني‌، ايجاد جامعه‌اي‌ طبقاتي‌ بر پايه‌ نظامي‌ كاست‌وار، محروم‌ ماندن‌ گروه‌ زيادي‌ از مردم‌ از پيشرفت‌ و ترقي‌ در امور مختلف‌، استثمار شديد روستائيان‌ توسط اربابان‌ محلي‌، ظهور آئين‌هايي‌ مذهبي‌ نظير ماني‌ و مزدك‌ كه‌ هر يك‌ ضربه‌ سختي‌ بر پيكره‌ اجتماع‌ ساساني‌ وارد آوردند، جنگهاي‌ مداوم‌ ساسانيان‌ با دولت‌هاي‌ خارجي‌، تلاش‌هاي‌ تجزيه‌طلبانه‌ سرداران‌ و ملاكان‌ بزرگ‌.