صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 32 , از مجموع 32

موضوع: ضرب المثل های پارسی از الف تا ي

  1. #31
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398

    Eh

    يابو برش داشته !
    يابوي اخته و مرد كوسه سن و سالشون معلوم نيست !
    يابوي پيش آهنگ آخرش توبره كش ميشه !
    يا خدا يا خرما !
    ياربد، بدتر بود از يار بد !
    يارب مباد آنكه گدا معتبر شود !
    يار در خانه و گرد جهان ميگرديم !
    يارقديم ، اسب زين كرده است !
    يار، مرا ياد كنه ولو با يك هل پوك !
    يا زنگي زنگ باش يا رومي روم !
    يا علي غرقش كن منهم روش !
    يا كوچه گردي يا خانه داري !
    يا مرد باش يا نيمه مرد يا هپل هپو !
    يا مرگ يا اشتها !
    يا مكن با پيلان دوستي --- يا بنا كن خانه در خورد پيل ![[ سعدي ]]
    يعني كشك !
    يكي رو تو ده راه نمي دادند سراغ كدخدارو ميگرفت !
    يك ارزن از دستش نمي ريزه !
    يك مرده بنام به كه صد زنده به ننگ !
    يك انار و صد بيمار!
    يك بز گر گله را گر ميكند !
    يكخورده شاخ بهتر از هزار ذرع دمه !
    يك داغ دل بس است براي قبيله اي !
    يكدم نشد كه بي سر خر زندگي كنيم !
    يك ده آباد بهتر از صد شهر خراب !
    يك بار جستي ملخه، دو بار جستي ملخه، آخر به دستي ملخه !
    يه بام و دو هوا !
    يه پا چارق، يه پا گيوه !
    يه پاش اين دنيا يه پاش اون دنياست !
    يه پول جيگرك سفره قلمكار نميخواد !
    يه تب يه پهلوان و ميخوابونه !
    يه تخته اش كمه !
    خل و كم عقل است !
    يه جا ميل و مناره را نمي بينه يه جا ذره رو در هوا ميشماره !
    يه مثقال گه توي شكمش نيست ميخواد به شمس العماره برينه !
    يه چيز بگو بگنجه !
    يه حموم خرابه چهل تا جومه دار نميخواد !
    يه خونه داريم پنبه ريسه ، ميون هفتاد ورثه !
    يه دست به پيش و يه دست به پس !
    يه دست صدا نداره !
    يه دستم سپر بود، يه دستم شمشير، با دندونام كه نميتونم بجنگم !
    يه ديوانه سنگي به چاه ميندازه كه صدعاقل نميتونه بيرون بياره !
    يه روده راست توي شيكمش نيست !
    يه روزه مهمونيم و صد ساله دعاگو !
    يه روز حلاجي ميكنه سه روز پنبه از ريش ور ميچينه !
    يه سال بخور نون و تره صد سال بخور نون كره !
    يه سال روزه بگير آخرش با فضله سگ افطار كن !
    يه سوزن بخودت بزن و يه جوالدوز به مردم !
    يه سيب و كه به هوا بندازي تا بياد پائين هزار تا چرخ ميخوره !
    يه شكم سير بهتر از صد شكم نيم سير !
    يه عمر گدائي كرده هنوز شب جمعه رو نميدونه !
    يه كاسه چي صد تا سرناچي !
    يه كفش آهني ميخواد و يه عصاي فولادي !
    يه كلاغ و چهل كلاغ !
    يه گوشش دره يه گوشش دروازه !
    يه لاش كرديم نرسيد دو لاش كرديم كه برسد !
    يه لقمه نون پرپري من بخورم يا اكبري !
    يه مريد خر بهتر از يه ده شيش دانگ !
    يه مو از خرس كندن غنيمته !
    يه مويز و چل قلندر !
    يه نه بگو، نه ماه رو دل نكش !
    يه وقت از سوراخ سوزن تو ميره يه وقت از در دروازه تو نميره !
    يكي به نعل و يكي به ميخ !
    يكي چهارشنبه پول پيدا ميكنه يكي گم ميكنه !
    يكي كمه، دوتا غمه ، سه تا خاطر جمه !
    يكي مرد و يكي مردار شد يكي به غضب خدا گرفتار شد !
    يكي ميبره يكي ميدوزد !
    يكي گفت : مادرم را ميفروشم . گفتند : كه چطور مادرت را ميفروشي ؟ گفت : قيمتي ميگم كه نخرند !
    يكي ميمرد ز درد بينوايي - يكي ميگفت خانوم زردك ميخواهي ؟!
    يكي نون نداشت بخوره پياز ميخورد كه اشتهاش واشه !
    يكي يه دونه يا خل ميشه يا ديوونه !

  2. #32
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088

    پیش فرض


    ضرب المثل

    نشخوار آدمیزاد حرف است:
    اگر پرگویی می کنم ایرادی ندارد، حرف زدن خود نوعی از سرگرمی است.
    نشسته پاک است:
    به شوخی، شخصی است که به تمیزی بدن و جامه اش بی اعتناست.
    نصیب کسی را کسی نخورد:
    همانند: روزی کس را، کس نخورد.
    نطقش کور شدن:
    براثر گفتگو وجنجال سخن کسی قطع شدن، از ادامه صحبت بازماندن.
    نظر زدن :
    به چشم بد نگاه کردن، از نظر عوام چشم زخم بودن.
    نشادرش تند است:
    به شوخی، در کارها شتاب وعجله میکند
    نسیه آخر به دعوا رسیه:
    همانند: معامله نقدی بوی مشک میدهد.
    نزن در کسی را تا نزنند درت را:
    همانند: چو بد کردی مباش ایمن ز افات
    نشترش بزنی خونش درنمی اید
    در نهایت خشم و عصابیت است، سخت آشفته است.
    نرم کردن:
    شخصی را به منظور خاصی مطیع و رام خود کردن
    نرم نرم پوست کندن:
    آرام آرام و به ملایمت کار خود را به ضرر دیگری فیصله دادن






    ضرب المثل

    ضامن بهشت و دوزخش نیستم:
    من وظیفه خودم را به خوبی انجام میدهم وکاری به بد و خوب بعدش ندارم.
    ضرب شستی به کار بردن:
    برای پیشرفت امر خود تدبیری به کار بردن، با هر حیله بر حریف غالب شدن.
    ضرب دستش را چشیده است:
    برتری حریف خود را می داند و جرئت مقابله با او را ندارد.
    ضرر را از هر کجا جلویش را بگیری منفعت است
    آدم عاقل همینکه فهمید راهی را به اشتباهی رفته، برمی گردد.
    طاق ابرو نمودن:
    کاری مخصوص زنان، عشوه گری کردن
    طاقت کسی طاق شدن:
    بیقرار شدن ، آرام خود از دست دادن.
    طبل زیر گلیم زدن:
    پنهان داشتن موضوعی که همه می دانند، پنهانکاری کردن
    طرف کسی را گرفتن :
    پشتیبانی از کسی کردن، از کسی حمایت و طرفداری کردن
    طشتش از بام افتاده :
    راز نهان کسی آشکار شدن، رسوا شده است
    طی نکرده گز کردن:
    بدون مطالعه و نسنجیده دست به کاری زدن
    طوق لعنت برگردن کسی افتادن:
    گرفتار زحمت و دردسر شدن، دچار همسر بد رفتار و بد اخلاق شدن
    طناب گدایی کسی را بریدن:
    از ادامه کمک به کسی خود را رها ساختن
    طمع زیاد مایه جوانمرگی است:
    ادم طمع پیشه غالبا جان خود را به خطر می اندازد






    ضرب المثل

    عاشق چشم و ابروی کسی نبودن:
    مفت و مجانی برای کسی کار نکردن ، بی جهت برای کسی به آب و آتش نزدن.
    عاشقی پیداست از زاری دل :
    همانند: رنگ رخساره خبر میدهد از سرضمیر
    عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد:
    به دست آوردن مطلوب خویش کار چندان آسانی نیست.
    عاقبت به خیر شدن:
    به رستگاری و راه خوشبختی رسیدن
    عاقبت جوینده یابنده بود:
    باجستجو و تلاش به مقصود خود نایل خواهی شد
    عاقبت خشم پشیمانی است.
    از آدم خشمگین کارهای سرمی زند که سپس باعث ندامت اوست.
    عاقبت گذر پوست به دباغ خانه می افتد:
    هر کسی باید روزی حساب اعمال خود را پس بدهد.
    عاقل تا پی پل می گشت، دیوانه پا برهنه از آب گذشت :
    هر مشکل چاره ای دارد، اگر از راه ملایمت نشدباید جسارت به خرج داد.
    عبای ملانصرالدین است:
    چند نفر به نوبت آن را می پوشند، همه از آن استفاده میکنند.
    عجب کشکی ساییدم
    همه چیز بر خلاف انتظار ما از آب درامد
    عذر بدتر از گناه :
    در توجیه کار بد خود دلیل زشت تری آوردن
    عروس تعریفی آخرش شلخته از آب درامد
    با آنهمه تعریفش جنس نامرغوبی از آب درآمد






    ضرب المثل

    گاو بی شاخ و دم :
    آدم تنومند شوریده و احمق، همانند: غول بی شاخ و دم.
    گاو پیشانی سفید:
    معروف و مشهور نزد همه، همه کس او را می شناسد.
    گاو خوش آب و علف:
    کسی که از هیچ نوع خوردنی رو گردان نیست، هر چه پیشش ببیند بدون اکراه و با اشتهای تمام می خورد
    گدا بازی درآوردن:
    مقابل دست و دلبازی ، خست و پستی به خرج دادن
    گدا حیا ندارد:
    بر اثر تکرار خواهش و تمنا آبرویش ریخته شده و شرم نمی کند.

    گذر پوست به دباغخانه می افتد:
    هر کسی سرانجام به نتیجه اعمال خود میرسد، بالاخره روزی بهم میرسیم.
    گاهی به نعل و گاهی به میخ زدن :
    ضمن صبحت و گفتگو کنایه زدن ، همانند : از این شاخ به آن شاخ پریدن
    گذشت آنچه گذشت :
    افسوس گذشته را نباید خورد ، همانند : تقویم پارسالی به کار نمی خورد.
    گذشت بر گشت ندارد:
    بخشیده را پس نمی گیرند، بر آنچه بخشیدی چشم طمع نداشته باش.
    گربه آمد و آن دنبه را برد:
    باید بجنبی و چاره کار خود کنی و گرنه ر نود از تو جلو می افتند.
    گربه را دم حجله باید کشت:
    از آغاز هر کاری باید محکم کاری کرد.
    گر تو بهتر می زنی بستان بزن:
    اگر فقط ادعا نمی کنی چرا کنار گود نشسته ای
    ویرایش توسط !MAHSA! : 2014/01/06 در ساعت 21:52

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •