صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 46

موضوع: ديوان استاد شهريار

  1. #1
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398

    Eh ديوان استاد شهريار

    نام: سیدمحمدحسین بهجت شهریار تبریزی
    نام پدر: حاج میراقا خشکنابی
    تخلص: شهریار
    تولد و وفات: (۱۲۸۵ - ۱۳۶۷) شمسی
    محل تولد: ایران - آذربایجان‌شرقی - تبریز
    شهرت علمی و فرهنگی: شاعر
    سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵ تا ۲۷ شهریور ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (قبل از آن بهجت) شاعر ایرانی بود که شعرهایی به زبان‌های فارسی و ترکی آذربایجانی داشت. از شعرهای معروف او می‌توان از «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» به فارسی و «حیدر بابایه سلام» (به معنی سلام بر حیدر بابا) به ترکی آذربایجانی اشاره کرد.
    شهریار پس از انقلاب ایران، شعرهایی نیز در مدح نظام جمهوری اسلامی و مسئولین آن، از جمله آیت‌الله خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای و نیز اکبر هاشمی رفسنجانی (انتشار پس از مرگ شهریار)، داشته است.

  2. #2
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398

    پیش فرض


    نگاهی کرده در آفاق و ماهی کرده ام پیدا
    چه روشن ماه و روشن بین نگاهی کرده ام پیدا

    به سوی خلق هر راهی که دارم کور خواهد شد
    که از دل با خدای خویش راهی کرده ام پیدا

    من آن بخت سپید خود که گم شد سال ها از من
    کنون در گوشه ی چشم سیاهی کرده ام پیدا

    به آهی کز دل آوردم گرفتم دامن همّت
    خداوندا چه دامنگیر آهی کرده ام پیدا

    برای زندگانی موجبی در خود نمی دیدم
    کنون گر عمر باشد تکیه گاهی کرده ام پیدا

    گدای عشقم و عرض نیاز بی نیازی را
    بلند ایوان ناز پادشاهی کرده ام پیدا

    از این پس «شهریارا» از غم دنیا نیندیشم
    که چون آغوش پیر خود پناهی کرده ام پیدا

  3. #3
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398

    Eh

    ای غنچه ی خندان چرا خون در دل ما می کنی
    خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا می کنی

    از تیر کج تابی تو، آخر کمان شد قامتم
    کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا می کنی

    ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
    با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا می کنی

    با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال
    زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا می کنی

    امروز ما بیچارگان امید فرداییش نیست
    این دانی و با ما هنوز امروز و فردا می کنی

    ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن؟
    در گوشه ی میخانه هم ما را تو پیدا می کنی!

    ما «شهریارا» بلبلان دیدیم بر طرف چمن
    شور افکن و شیرین سخن اما تو غوغا می کنی
    ویرایش توسط !MAHSA! : 2013/01/23 در ساعت 21:20

  4. #4
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398

    Eh


    باز با ما سری از «ناز» گران دارد یار
    نکند باز دلی با دگران دارد یار؟!

    خنده ارزانی هر خار و خسش هست ولی
    گوش با بلبل خواننده گران دارد یار

    آن وفایی که ز من دیده اگر هم برود
    چشم دل در عقبِ سر نگران دارد یار

    لاله رو هست ولی داغ غمش نیست به دل
    کی سر پرسش خونین جگران دارد یار؟

    گو دلی باشدش آن یار و نباشد با ما
    اینش آسان بود ای دل، اگر آن دارد یار

    می رود خوانده و ناخوانده به هر جا که رسید
    تا مرا در به در و دل نگران دارد یار

    داور دادگری هم به عوض دارم من
    گر همه شیوه ی بیدادگران دارد یار

    خواجه شاهد نپسندد مگر آتش باشد
    «شهریارا» ره دل زد مگر آن دارد یار

  5. #5
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398

    پیش فرض

    ه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
    که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت

    تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما
    چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت

    چو بلبل نغمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانی
    حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت

    تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من
    به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت

    امید خسته ام تا چند گیرد با اجل کشتی
    بمیرم یا بمانم پادشاها چیست فرمانت

    شبی با دل به هجران تو ای سلطان ملک دل
    میان گریه می گفتم که کو ای ملک سلطانت

    چه شبهایی که چون سایه خزیدم پای قصر تو
    به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانت

    به گردنبند لعلی داشتی چون چشم من خونین
    نباشد خون مظلومان؟ که می گیرد گریبانت

    دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست
    امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت

    به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند
    نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت

  6. #6
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398

    پیش فرض

    امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
    بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
    نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
    سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟

    عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
    من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟

    نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
    دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟

    وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
    این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟

    آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
    درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟

    شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
    راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟

    بی مونس و تنها چرا ؟
    تنها چرا ؟ حالا چرا

    ویرایش توسط !MAHSA! : 2013/01/23 در ساعت 21:36

  7. #7
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398

    Eh


    کار گل زار شود گر تو به گلزار آئی
    نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آئی
    ماه در ابر رود چون تو برآئی لب بام
    گل کم از خار شود چون تو به گلزار آئیشانه زد زلف جوانان چمن باد بهار
    تا تو پیرانه سر ای دل به سر کار آئیای بت لشگری ای شاه من و ماه سپاه
    سپر انداخته ام هرچه به پیکار آئیروز روشن به خود از عشق تو کردم شب تار
    به امیدی که توام شمع شب تار آئیچشم دارم که تو با نرگس خواب آلوده
    در دل شب به سراغ من بیدار آئیمرده ها زنده کنی گر به صلیب سر زلف
    عیسی من به دم مسجد سردار آئیعمری از جان بپرستم شب بیماری را
    گر تو یک شب به پرستاری بیمار آئی
    ای که اندیشه ات از حال گرفتاران نیست
    باری اندیشه از آن کن که گرفتار آئیبا چنین دلکشی ای خاطره یار قدیم
    حیفم آید که تو در خاطر اغیار آئیلاله از خاک جوانان بدرآمد که تو هم
    شهریارا به سر تربت شهیار آیی
    ویرایش توسط !MAHSA! : 2013/01/23 در ساعت 21:36

  8. #8
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398

    Eh

    گاهی گر از ملال محبت برانمت
    دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت
    چون آه من به راه کدورت مرو که اشک
    پیک شفاعتی است که از پی دوانمت

    سرو بلند من که به دادم نمی رسی
    دستم اگر رسد به خدا می رسانمت

    پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من
    تنی نیستی که جان دهم و وارهانمت

    دست نوازشی به سر و گوش من بکش
    سازی شدم که شور و نوایی بخوانمت

    چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب
    دارم غزال چشم سیه می چرانمت

    لبخند کن معاوضه با جان شهریار
    تا من به شوق این دهم و آن ستانمت

  9. #9
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398

    پیش فرض

    دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام
    نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام

    شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر
    پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام

    از سیل اشک شوق، دو چشمم معاف دار
    کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام

    جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار
    آخر غمت به دوش دل و جان کشیده ام

    دیگر گذشته، از سر و سامان من مپرس
    من بی تو دست از این سر و سامان کشیده ام

    تنها نه حسرتم غم هجران یار بود
    از روزگار سفله دو چندان کشیده ام

    بس در خیال هدیه فرستاده ام به تو
    بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیده ام

    دور از تو ماه من همه غم ها به یک طرف
    وین یک طرف که منت دونان کشیده ام

    ای تا سحر به علت دندان نخفته شب
    با من بگو قصه که دندان کشیده ام

    جز صورت تو نیست بر ایوان منظرم
    افسوس نقش صورت ایوان کشیده ام

    از سرکشی طبع بلند است شهریار
    پای قناعتی که به دامان کشیده ام

    ویرایش توسط !MAHSA! : 2013/01/23 در ساعت 21:38

  10. #10
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398

    Eh


    گر من از عشق غزالي غزلي ساخته ام
    شيوه ي تازه اي از مبتذلي ساخته ام
    گر
    چو چشمش به سپيدي زده ام نقش سياه
    چون نگاهش غزل بي بدلي ساخته ام

    شكوه در مذهب درويش حرام است ولي
    با چه ياران دغا و دغلي ساخته ام

    ادب از بي ادب آموز كه لقمان گويد:
    از عمل سوخته عكس العملي ساخته ام

    مي چرانم به غزل چشم غزالان وطن
    مرتعي سبز به دامان تلي ساخته ام

    شهريار از سخن خلق نيابم خللي
    كه بناي سخن بي خللي ساخته ام


صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •