نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: امير مؤمنان (عليه‌السلام) در كلام انديشمندان جهان

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    Smile امير مؤمنان (عليه‌السلام) در كلام انديشمندان جهان

    فوق العاده عجيب

    استاد و عالم عمر ابو نصر در ستايش علي (عليه‌السلام) مي‌گويد:

    اكنون در برابر ما شخصيت فوق العاده عجيبي جلوه‌ گر است كه در هيچ مورد شبيه و نظيري ندارد، يعني شخصيت بي مانند علي (عليه‌السلام) كه در عالم و اخلاق و پرهيزگاري يكتا و در شجاعت و مروت و دينداري فرد و در مدافعه از حق و حقيقت بي اندازه غيور و در جانبداري از بيچارگان و درماندگان يگانه روزگار است.

    پناه بي كسان بود در دو جهان پناه تو -----------------عفو كند گناه ما خدا بيك نگاه تو

    رهبر و راه حق رسد به قرب حق ز راه تو-------------منور است بيت حق زنور روي ماه تو

    گرفته رونقي دگر چو گشته زادگاه تو-----------------خرمن خصم شد فنا ز يك شرار آه تو


    راه فضيلت و كمال

    محمد عبده شيخ جامع الازهر مصر مي‌گويد:

    من در مطالعه نهج البلاغه علي (عليه‌السلام) از فصلي به فصلي ديگر مي‌رسيدم و حس مي‌كردم كه پرده‌هاي سخن عوض مي‌شود و آموزشگاههاي پند و حكمت تغيير مي‌‌يابد.

    گاهي خودم را در جهاني مي‌يافتم كه روح بلند معاني با زيور و عبارت تابناك آن را آباد ساخته است، اين معاني بلند پيرامون روان‌‌هاي پاك و دلهاي روشن مي‌گردد تا بدانها الهام رستگاري بخشد و به مقصد عالي كه دارند برساند.

    و از لغزشگاهها دورشان كرده به شاهراه محكم فضيلت و كمال بكشاند و گاه مي‌يافتم كه عقل نوراني كه هيچ شباهتي با اجسام ندارد از عالم الوهيت جد گشته و به روح يك انسان اتصال يافته او را از لابلاي پرده‌هاي طبيعت بيرون آورده و تا سراپرده ملكوت اعلي بالا برده است و تا شهوتگاه فروغ فروزنده آفرينش رسانيده است.

    كعبه توئي حرم توئي سعي توئي صفا توئي-------------- ركن توئي حجر توئي مروه توئي مني توئي

    لطف توئي عطا توئي جود توئي سخا توئي---------------- مهر توئي وفا توئي قدر توئي قضا توئي

    شاه توئي گدا منم درد منم دوا توئي---------------------- بيكس و بينوا منم مونس و يار ما توئي


    نداي عدالت انساني

    جورج جرداق مسيحي درباره اين بزرگ مرد آقا اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) مي‌گويد: در پيشگاه حقيقت و تاريخ برابر است چه اين بزرگ مرد را بشناسي و چه نشناسي زيرا حقيقت و تاريخ گواهي مي‌دهند كه او عنصر بي پايان فضيلت، شهيد و سالار شهيدان نداي عدالت انساني و شخصيت جاودانه شرق است.

    اين جهان چه مي‌شد اگر همه نيروهايت را درهم مي‌فشردي و در هر روزگاري شخصيتي مانند (آقا) علي (عليه‌السلام) با آن عقل و قلب و زبان و شمشير نمودار مي‌كردي اسلام علي (عليه‌السلام) مانند اسلام ساير مسلمانان در شرايط خاصي نبود، اسلام او از نهاد قلبش مانند جريان آب از سر چشمه جوشش داشت، نيايش هر يك از مسلمانان آن روز در آغاز براي بت‌هاي قريش بود اما نخستين نيايش علي (عليه‌السلام) در برابر خداي محمد (صلي الله عليه و آله) برگزار شد آري اين است اسلام مردي كه آنچنان خواسته شده تا در عشق به نيكي و ياري پيامبر رشد كند و رهبر عدالت خواهان و ناخداي كشتي در اعماق طوفانهاي سهمگين و امواج فتنه گردد.

    در ميان فرزندان آدم و حوا در تاريخ بشريت هيچكس مانند علي (عليه‌السلام) و سقراط در راه حق گام بر نداشته است از يك اجتماع نوين و نيازمنديهاي تازه‌اي بودند كه اصول فرسوده‌اي را در هم ريختند و بنيادي نو در انداختند ولي مردم به دشمني آنان برخاستند.

    اما آنها هم مانند كوه در راه حق پاي استقامت بدامن كشيدند هر كدام از اين دو مرد با سرشت انساني پاك و نيروي خرد و دلگرمي روشني نهاد وايماني كه به خير و نيكي داشت در برابر اشرافيت و سرمايه پرستي و ظلم و قدرتهاي حكومت فاسد مقاومت و مبارزه كرد هر يك از اين دو مرد بزرگ بر انسانيت ميراثي گرانبها بشمار مي‌رود.

    (فراموش نشود كه جورج جرداق يك مسيحي است و اين مقايسه علي و سقراط از لحاظ يك مسيحي چندان قابل سرزنش نمي‌باشد ولي از لحاظ يك مسلمان اين مقايسه مع الفارق است هر چند كه سقراط را در هر مرتبه‌اي هم بشناسند).

    چه بزرگ مردي كه بشريت او را مقياس مردي و انسانيت مي‌بيند، آنچنان كه اگر كسي به او عشق بورزد و پيرو او باشد، عاشق و جوياي نيكي و عدالت و حق و جوانمردي است، و اگر از محبت او بر كنار باشد، از نيكي و فضائل بزرگي سرزده است.

    آري نام علي (عليه‌السلام) در تاريخ اسلام انگيزه آرزوهاي هر ستمديده‌اي است و فريادي است كه از گلوي هر مظلومي بر مي‌خيزد تا آنجا كه نام علي (عليه‌السلام) مرادف نهضت و اصطلاحات شده است.

    از نقطه آساني كار هيچ چيز را نمي‌توان يافت كه در اعلاميه حقوق بشر كه سازمان ملل متحد آن را انتشار داده وجود داشته و فرزند ابوطالب در قانونش آن را فروگذار كرده باشد بلكه در قانون او چيزهايي خواهيد يافت كه به مراتب برتر و افزون تر است.

    علي (عليه‌السلام) درياي مواجي است كه سراسر هستي را فراگرفته اما از قطره اشك يتيمي طوفاني مي‌شود.

    اين علي (عليه‌السلام) است كه در جنگ معني ديگري مي‌دانست غير آنكه ديگران مي‌دانستند و به قصد ديگر جنگ مي‌كرد غير آنكه ديگران مي‌كردند. با زهد جهاد را برگزيد و زاهدان گوشه انزوا را، مهرباني نسبت به بيچارگان او را به فتح قلعه‌ها واميداشت و در راه محبت به درماندگان كاخ ستمگران را با خاك يكسان كرد چون در مكارم اخلاق به حد اعلي رسيده بود.

    قرن بيستم مي‌آيد و ناگاه مي‌نگريم كه معاني و ارزشهائي كه از شخصيت فرزند ابوطالب نمودار مي‌شود.

    همواره در نفوس بزرگ مي‌گردد و اوج مي‌گيرد، و ادب اخلاق دامنه داري را نتيجه مي‌دهد كه بدان وسيله وفاي انسان مجسم مي‌شود به ارجمندترين كيفيت تجسم وفا، و همينگونه زمانها به كمك هم بر مي‌خيزند تا همه با هم در آستانه دوستي و بزرگداشت علي (عليه‌السلام) فرو آيند و همانا اين دوستي عظيم و اين تجليل و بزرگداشت عظيم است كه در راه آن بيش از گذشتن هزار سال و با اختلاف زمين‌ها و شرايط جغرافيائي نابغه معره و هنرمندان لبنان بهم مي‌رسند.

    نهج البلاغه علي (عليه‌السلام) از فكر و خيال و عاطفه آياتي به دست مي‌دهد كه تا انساني وجود دارد با ذوق بديع ادبي و هنري وي پيوند خواهد داشت.

    عبارات به هم پيوسته و متناسب جوشان از حسي عميق و ادراكي ژرف بيان شده با شور و شوق واقعيت زيبا و نغز، كه زيبائي موضوع و بيان در آن به هم آميخته تا آنجا كه تعبير با مدلول و شكل با معني چنان يكي مي‌شود و متحد مي‌گردد كه حرارت با آتش و نور خورشيد با هوا، و آدمي در برابر آن چيزي نيست مگر همانند مردي در برابر سيل خروشان و درياي مواج و تند بادي كه مي‌وزد و تكان مي‌دهد.

    يا مانند مردي در مقابل يك پديده طبيعي كه بايد بالضروره و به حكم جبر، جريان به آن نحوي باشد كه اكنون هست.

    با يگانگي و وحدتي كه اگر در اجزاء آن تغييري داده شود وجود آن از بين مي‌رود و تغيير ماهيت مي‌دهد. با بياني كه اگر براي انتقاد سخن گويد. گوئي تندباد خروشاني است.

    اگر فساد و مفسدين را تهديد كند همچون آتشفشانهاي سهمناك و پر غرش زبانه مي‌كشد و اگر به استدلال منطقي بپردازد عقلها و احساسات و ادراكات بشري را مورد توجه قرار مي‌دهد، و راه هر دليل و برهاني را مي‌بندد و عظمت منطق و برهان خود را ثابت مي‌كند و اگر براي تفكر و دقت دعوت كند حس و عقل را در آدمي همراه مي‌سازد و به سوي آنچه كه مي‌خواهد سوق مي‌دهد، و آدمي را با جهان هستي پيوند مي‌دهد و نيرو و قواي انساني را آنچنان متحد و يگانه مي‌سازد كه حقيقت را كشف مي‌كند و اگر پند و اندرز دهد، مهر و عاطفه پدري و وفاي انساني و گرمي محبت بي انتها در آن ديده مي‌شود آنگاه كه براي آدمي از ارزش هستي و زيبائيهاي خلقت و كمالات جهان آفرينش سخن مي‌گويد.

    آنها را با قلمي از نور ستارگان در قلب مي‌نويسد و ترسيم مي‌كند بياني كه بلاغتي از بلاغت قرآن است، بياني كه در اسباب و اصول بيان عربي به آنچه كه بوده و خواهد بود پيوند دارد. تا آنجا كه درباره آن گفته‌‌اند گفتار او پايين‌تر از كلام خداوند و بالاتر از سخن مخلوقات است.

    انشاء علي (عليه‌السلام) پس از قرآن عالي‌ترين نمونه بلاغت است، و بلاغت ادبيات علي (عليه‌السلام) هميشه در خدمت تمدن و بشريت بوده و خواهد بود.

    واقعا سزاوار است كه در جهان امروز آتش افروزان جنگ و عوامل و مسببين بدبختي ملتها و افراد به سخنان و كلمات قهرمان انديشه عربي، بزرگمرد وجدان انساني علي بن ابيطالب (عليه‌السلام) گوش فرا دهند و آن را حفظ كنند و در مقابل گوينده بزرگ آن سخنان سر تعظيم فرو آورند... .

    اي به قلمرو قلم سنبل واژه‌ها علي----------------- اي به صحيفه قدر قائمه قضا علي‌

    ورد زبان من بود نام پر افتخار تو -----------------------از آن زمان كه گشته‌ام با تو من آشنا علي

    غنچه لعل لب اگر باز كنم به مدح تو------------------- ز شرح وصف تو كنم قيامتي به پا علي

    تويي تويي كه بسته‌ام دل به كمند موي تو----------- منم، منم كه مي‌كنم جان و رهت فدا علي

    نه قدرتي كه دم زنم ز وصف بي زوال تو--------------- نه جرأتي كه بي وضو تو را كنم صدا علي

    حدوث را قدم توئي، كه حادث از تو شد قدم -----------كه از طفيل تو بود كون و مكان به پا علي

    دست خداست دست تو هستي، ماست هست تو--- كه از بقاي تو بود فناي ما بقا علي


    اقيانوس انديشه

    بولس سلامه مسيحي مي‌گويد:

    آري من يك مسيحي هستم ولي ديده باز دارم و تنگ بين نيستم من يك مسيحي هستم كه درباره شخصيت بزرگي صحبت مي‌كنم كه مسلمانان درباره او مي‌گويند خدا از او راضي است.

    صفا با اوست و شايد هم خدا به او احترام مي‌گذارد و مسيحيان در اجتماعات خود از وي سخن گفته از تعليمات او سر مشق مي‌گيرند و دينداريش را پيروي مي‌نمايند، از آنجا كه در آئينه تاريخ مردم پاك و نفس كش بخوبي نمايان هستند مي‌توان علي (عليه‌السلام) را بزرگتر از همه آنها شناخت.

    اوبه طوري از وضع رقت بار يتيمان و فقيران متأثر و غمگين مي‌گشت كه حالت وحشتناكي به خود مي‌گرفت.

    اي علي شخصيت تو مرتفع‌تر از مدار ستارگان است و اين خصائص نور است كه پاك و منزه باقي مانده گرد و غبار نمي‌تواند آن را لكه‌دار و كثيف نمايد.

    آن كس كه از حيث شخصيت ثروتمند و غني است هرگز نمي‌تواند فقير باشد، نجابت و شرافت او با غم ديگران عالي‌تر و بزرگتر شده است، شهيد راه دينداري و ايمان با لبخند و رضايت درد و مشقت را مي‌پذيرد.

    اي استاد ادب و سخن شيوه گفتار تو مانند اقيانوس است كه در عرصه پهناور آن روح‌ها به هم مي‌رسند و به يكديگر مي‌پيوندند.

    شكوه جلوه انوار كبرياست علي----------------قوام فلسفه كل ما سواست علي

    علي است كه با حق و حق با علي است در همه جا----------مگو خدا كه نماينده خداست علي

    از اين جهت شده نامش ز نام حق مشتق-------------كه بين جمله اسماء حق طلاست علي

    فراز حلقه انگشتر رسول امين----------------به قدر و رتبه نگيني گرانبهاست علي

    اگر رسول امين خود مدينة العلم است------------به شهر علم نبي نص بابهاست علي

    گره ز توبه آدم گشود و آدم گفت-------------پس از خداي توانگر گره گشاست علي


    تجلي حقيقت

    ميخائيل نعيمه مسيحي مي‌گويد:

    البته قهرمانيهاي علي (عليه‌السلام) فقط منحصر به ميدان كارزار نيست بلكه او در روشن انديشي، پاكي وجدان، شيوايي بيان، عمق و كمال انسانيت، شور و حرارت ايمان، بلندي همت و فكر، ياوري و هواداري از رنجديده‌ها و ستم كشيده‌ها در قبال جفاكاران و ستم پيشگان، فروتني در مقابل حق هر كجا كه تجلي كند نيز قهرمان بوده و به هر اندازه كه از زمان آن بگذرد هميشه پناهگاه پرمايه‌اي است كه امروز و هر روز ديگري كه شوق ما براي پي ريزي اجتماع و زندگي سعادتمندانه و فاصله‌اي شديد مي‌شود به سوي آن رو مي‌كنيم.

    در واقع بر مورخ و نويسنده‌اي به هر اندازه كه با هوش و با شخصيت نكته سنج نابغه هم باشد امكان ندارد كه حتي در هزار صفحه بتواند تصوير كامل از علي (عليه‌السلام) نشان دهد و براي شما مجسم سازد و بتواند رويدادهاي مهمي را كه در دوران آن به وقوع پيوسته به نحو شايسته‌اي روشن سازد پس آنچه را كه علي (عليه‌السلام) درباره آن فكر و دقت نموده و آنچه كه اين شخصيت بزرگ عربي بين خود و خداي خود گفته و عمل كرده است از اموري است كه هرگز هيچ گوشي آن را نشنيده و هيچ چشمي آن را نديده البته آن خيلي بيشتر از آن است كه با دستش نمودار و يا با قلم و زبانش آشكار كرده است.

    بنابراين هر صورتي كه ما از او ترسيم و نقاشي كنيم مسلما تصوير ناقصي خواهد بود ولي چيزي كه ما از آن مي‌خواهيم و به آن اميدواريم جنبش و تكاني است كه به زندگاني ما مي‌دهد.

    اي خدا را به حرم محرم اسرار علي------------------اي نبي را به جهان قافله سالار علي

    جان احمد تو خريدي كه ترا گشت احد-----------------بهر همياري زهراش خريدار علي

    شهر علم است رسول و تو بر اين شهر دري-----------كه توئي محور بيداري افكار علي

    تو هماني كه نبي گفت علي جان من است------------چون توئي ما حصل رحمت دادار علي

    جب تو هست كليد در جنات و نعيم----------------------مي‌كند بغض تو تغيير من النار علي

    روز محشر به مشامش نرسد بوي بهشت-------------در جهان هر كه رساند به تو آزار علي



  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    شخصيت چند بعدي

    گابريل دانگيري درباره شخصيت علي (عليه‌السلام) مي‌گويد:

    شخصيت علي (عليه‌السلام) داراي دو خاصيت برجسته و ممتاز است كه در هيچ يك از قهرمانان بزرگ نمي‌توان يافت نخست آنكه علي (عليه‌السلام) در عين حال كه عنوان قهرماني و امام هر دو را دارا بود.

    سردار جنگي شكست ناپذير و عالم الهي و فصيح‌ ترين خطباي صدر اسلام به شمار مي‌رفت. آيا ممكن است (رولان) و (بايار) دو قهرمان مشهور تاريخ اروپا را تصور كرد كه متون مقدس را استادانه تفسير نموده و نكات مهم تورات و انجيل را شرح داده و از بالاي منبر نطق نموده و بغرنج ترين معضلات قانون مدني و قانون جزا را حل نمايند؟

    آيا مي‌توان (سن تماس داكن) و (سن ژان كريز وستوم) يا (سونه) روحاني بزرگ مذهب را در نظر مجسم كرد كه شمشير به دست به خيل دشمنان هجوم كرده و ديوارهاي محكم ترين دژها را فرو ريزند؟

    خاصيت دوم علي (عليه‌السلام) اين است كه از نظر تمام مذاهب اسلام مورد ستايش و تكريم است و بي آنكه او خود خواسته باشد، تمام فرق و مذاهب اسلامي او را پيشواي خود مي‌شناسند، در صورتي كه پيشواياني از قبيل (نسطوريوس) و (فوسيوس) و (لوتر) فقط مورد احترام كليساهاي خود هستند و از نظر كليساهاي ديگر طرد شده‌اند.

    علي (عليه‌السلام) خطيبي زبر دست و نويسنده‌اي توانا و قاضي عاليقدري مي‌باشد و در صف مؤسسين و واضعين مكتب‌ها مقام اول را دارد، و مكاتبي كه او تاسيس نموده از لحاظ صراحت و روشني و استحكام منطق و همچنين از لحاظ تمايل بارز آنها به ترقي و تجدد امتياز دارد.

    علي (عليه‌السلام) بلند همتي و نجابت را به راستي از حد گذرانده بود، بلاغت علي (عليه‌السلام) به پايه‌اي است كه گوئي سخن را مانند جواهر تراشي مي‌دهد.

    اي به مقام و مرتبت حجت كبريا علي-------------------------- اي به مصاف منقبت سوره هل اتي علي

    داشت به بحر رحتمش خداي كعبه يك صدف-------------------درون اين صدف تويي گوهر پر بها علي

    چه گويم و چه خوانمت كه از جلال و منزلت---------------------نه خوانمت خدا تو را نه از خدا جدا علي

    مكمل از ولايت تو گشت دين احمدي------------------------اتم نعمت خدا تويي به ما سوا علي

    به لوح عزت قدر براي دوستان تو---------------------------نوشته كاتب قضا تعز من تشا علي

    حدوث را قدم تويي كه حادث از تو شد قدم------------------كه تحت اختيار تو بقاست تا فنا علي


    پيامبر اسلام و ايمان علي (عليه‌السلام)

    توماس كارلايل مي‌گويد:

    پيامبر اسلام سالياني دراز رسالت خود را به عالميان ابلاغ مي‌نمودند و اشراف قريش و حتي اقوام و اقارب او با او مخالفت مي‌كردند تا اينكه روزي مي‌گفت: آيا كسي به ياري من و اعلاء كلمه حق قيام خواهد كرد؟

    تنها كسي كه دعوت او را اجابت نمودند نوجواني 16 ساله به نام علي (عليه‌السلام) بود كه تمام بزرگان مكه و اكابر قريش و اقوام و اقارب او، صاحب دعوت و ناصر، او را مضحكه نمودند ولكن اشتباه نمودند و ندانستند كه اينكار بيهوده و بازي نيست.

    نمي‌توانيم از ستايش و مدح علي خودداري كنيم زيرا جواني بود شريف القدر و بزرگ منش، سر چشمه رحمت و لطف و رأفت آميخته بود و عدل و داد تنها شعار اخلاقي اين قهرمان مذهبي به شمار مي‌رفت بهترين شاهد اين مدعا عبارتي است كه پيش از رحلت خود با فرزندان خود در باب قصاص قاتل گفت و فرمود: اگر من زنده ماندم عفو يا قصاص ضارب با خود من و اگر در گذشتم اين فسخ عزيمت كرد. كار با شماست.

    ولي اگر خواستيد او را قصاص كنيد در برابر ضربتي كه به من وارد آورده است فقط يك ضربت به او بزنيد و اگر از او درگذريد و خطاي او را ببخشيد به پرهيزگاري و جوانمردي نزديكتر خواهد بود.

    سر افتاده هواي تو علي-----------------------جان عالم به فداي تو علي

    آيد از عرش برين جبرائيل--------------------كه زند بوسه به پاي تو علي

    هستي ما بود از هستي تو--------------------اين بود راز بقاي تو علي

    بسكه اوصاف تو پر قدر و بهاست---------------گفته وصف تو خداي تو علي

    هيچكس غير خداوند و رسول-----------------نبرد پي به بهاي تو علي

    سايه افكند به اقليم وجود--------------------جلوه فر هماي تو علي


    دانشمند

    رودلف ژايگر آلماني مي‌گويد:

    در صدر اسلام علي بن ابيطالب (عليه‌السلام) يكي از دانشمندان معدود اسلام بود و علي (عليه‌السلام) را در كشورهاي خارج بخصوص در ايران خوب مي‌شناختند در صورتيكه مردي جوان به شمار مي‌‌آمد و كمتر اتفاق مي‌افتاد كه يك دانشمند جوان بتواند در خارج از زادگاه خود معروفيت و احترام پيدا كند.

    يكي از علل ارادت ايرانيان به علي (عليه‌السلام) معروفيت و احترامي است كه وي به عنوان يك دانشمند در ايران داشت.

    به همين جهت قبل از سقوط مدائن دانشگاه جندي شاپور (واقع در خوزستان امروزي) از علي (عليه‌السلام) دعوت كرد كه براي تدريس به آنجا برود و علي (عليه‌السلام) هم مي‌خواست عازم ايران شود ولي جنگ عرب و ايران پيش آمد و علي (عليه‌السلام) فسخ عزيمت كرد.

    اي كه هستي به همه خلق امير-------------------نظر مرحمتي كن به فقير

    اي كه در بارگه قدس نبي---------------------- هم مشيري و دبيري و وزير

    مهر از شرم رخت گشته خجل--------------------ماه پيش تو سر افكنده بزير

    به چنان وصف تو گويم كه خدا-------------------كرده وصف تو بقرآن تفسير

    چه كسي غير تو اي آيت حق-------------------بدهد آگهي از سرّ ضمير

    چه كسي جز تو سه شب داده غذا---------------به يتيم و به فقير و به اسير


    شخصيت جذاب

    استاد فؤاد افرام بستاني مسيحي، استاد ادبيات عربي در بيروت در كتاب علي بن ابيطالب (عليه‌السلام) مي‌نويسد:

    علي بن ابيطالب (عليه‌السلام) داراي شخصيت جذابي است كه مورخان و دانشمندان در پيرامون آن قلفرسائي نموده‌اند. و عقول نقادان و اشخاص فكور در فهم اين شخصيت كوشش كرده‌اند و سالكان و زاهدان به هدايت او راه پيموده‌اند و بسياري از ادباء در زير پرچم آن حضرت قد افراشته‌اند. و اختلاف آراء و نظريات متباين در صدها سال براي افزوني ظهور مقام بلند و عقل نيرومند او به وجود آمده.

    شگفتا عظمت اين مرد بزرگ تا چه حد است و علو مقام اين مجسمه ادب تا چه پايه است؟

    علي (عليه‌السلام) داراي روح بزرگ و اخلاص شديد و ايمان قوي بود.

    علي (عليه‌السلام) در هموار ساختن راه اسلام كه دين جديدي بود و خشنود كردن پيغمبر (صلي الله عليه و آله) پسر عمويش خود را مي‌گداخت. در آن موقع كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله) ناچار شد به مدينه فرار كند، علي (عليه‌السلام) به جاي آن حضرت قرار گرفت و به خود كوچكترين هراسي راه نداد.

    علي (عليه‌السلام) نيمي از عمر خود را در مبارزه با بت پرستان و مشركان به سر برد و بقيه را در احتياجات و اعتراضات صرف كرد و با مردان و ياراني انيس و جليس شد كه اغلب آنها معني اخلاص را نمي‌فهميدند.

    علي (عليه‌السلام) در آن هنگام كه ديد نتيجه زحماتش مانند ذرات متلاشي شده دست به گريبان شد و در صلاحيت بشر براي اصلاح شك كرد و وقتي ديد حق را نفهميده. به رايگان از دست مي‌دهند حيات و زندگي را ملامت نمود.

    حكمت نزد پسر ابوطالب پر معني و زيبا است عقل بي درنگ و خالص و بي نشان او حكمت را گرفته و در بوته انديشه خود فرو گداخت سپس به صورتي چنان زيبا نشان داد كه هستي را به اهتزاز در آورد.

    پس علي (عليه‌السلام) بيش از هر كس حكيم است، او در تمام مواعظ و خطبه‌هاي خود فيلسوفي بي مانند است.

    دنياي بدون مهر علي محوري نداشت------------------بي حب او سفينه دين لنگري نداشت

    از خلقت جهان هدف او بود ورنه حق------------------از بودن جهان هدف ديگري نداشت

    پيغمبري كه بود بحق ياور خداي---------------------غير از علي بحق خدا ياوري نداشت

    ذات خدا به محكمه عدل داوري-------------------عادلتر از علي بجهان داوري نداشت

    گر او نبود تارك مردان روزگار---------------------در قدر و جاه و مرتبه تاج سر نداشت

    گر او نبود سفره بيچارگان دهر--------------------دلسوز و يار و مونس و نان آوري نداشت


    اولين قدّيس

    جبران خليل جبران فيلسوف و شاعر بزرگ مسيحي لبنان مي‌گويد:

    به عقيده من پسر ابوطالب اولين قديسي است كه با روح كلي ملازم شده و با او همنشيني‌ها داشته است، و آهنگهاي ابديت را از روح كلي شنيده و در گوش قومي كه از اين گونه نغمه‌ها نشنيده بودند، منعكس ساخته است. هر كس از او خوشش آيد بر فطرت توحيد است و هر كس كه با او دشمن است از انباء جاهليت است.

    پسر ابوطالب شهيد راه عظمت خود شد. در حالتي از دنيا گذشت كه نماز را بر زبان داشت و قلبش از شوق لقاي پروردگار سرشار بوده اعراب حقيقت مقام و موقعيت آن حضرت را نشناختند تا آن زمان كه مرداني از ايران ظهور كردند كه گوهر را از سنگريزه تشخيص دادند.

    راحت جان و اين جسم بيجانم عليست------------------------جلوه شام سياه و نور ايمانم عليست

    بعد پيغمبر علي شد سر پرست دين حق-------------------همسر زهراي اطهر سوي درمانم عليست

    ما مسلمانان همه بايد بدستور خدا------------------------طي كنيم راه حقيقت گوي ميدانم عليست

    بعد پيغمبر امام اول و آخر بدهر-----------------------صاحب فرمان حق، هم عين فرمانم عليست

    بي سر و سامان همه اين زندگاني طي كنيم--------------------گفته اسلام و محشر عين سامانم عليست

    ما مسلمانان همه همچون گدايان درش--------------------گفته هر يك بدان سوباب احسانم عليست


    قهرمان شكست ناپذير

    بارون كاراديفو مي‌گويد:

    علي (عليه‌السلام) همچون قهرمان شكست ناپذير دوشادوش پيامبر پيكار و معجزاتي نشان داد و پيامبر به او مهر ورزيد و اطميناني عميق به وي داشت تا آنجا كه يك روز در حالي كه به وي اشاره مي‌كرد چنين گفت:

    هر كس را من سرور و آقايم تو نيز سرور و آقا هستي. علي (عليه‌السلام) قهرماني رزمنده و شهسواري پاك نهاد و پاكباز و امامي شهيد بود كه روحي بس عميق و آرام داشت كه در ژرفاي آن اسرار خدائي نهفته بود.

    نميدانم چرا ايدل علي گويم علي جويم---------------------بهر كاري بود مشكل علي گويم علي جويم

    من حيران و سرگردان بياد چهره معشوق-------------------در اين منزل در آن منزل علي گويم علي جويم

    بباغ زندگاني همچو بلبل در غزلخواني---------------------بدين اشعار نا قابل علي گويم علي جويم

    ز بد خوبان بپوشم چشم به مهر و بآن نظر بندم---------------ز بس اين دل بود مايل علي گويم علي جويم

    در اين بحر سعادت غرق طوفان محبت علي------------------چو من جويد ره ساحل علي گويم علي جويم

    بصحن خانه حق روز و شب اندر عباداتم-------------------چه خوش هر جا چنان سائل علي گويم علي جويم



  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    مشعلي فروزان

    استاد سليمان كتاني دانشمند و اديب مسيحي در كتاب (الامام علي نبراس و متراس) يا امام علي (عليه‌السلام) مشعلي و دژي مي‌گويد:

    چه كم‌اند كساني كه از سرنوشت علي بن ابيطالب (عليه‌السلام) عبرت گرفته باشند... .

    زندگي از ايشان مايه بگيرد و بر فراز نسل‌هاي بشر همچون مشعلي فروزان نهاده باشند تا با سوز و فروز پيوسته‌اي راه بشريت را روشن سازند.

    و يا همه كمي، به ستونهائي مي‌مانند كه در ميانه پهنه‌هاي معبدي به پا ايستاده و سنگين‌هاي توانفرسا را بر دوش كرفته باشند تا از فراز بلند‌ي هايش به مناره‌ها نور افشانند.

    بسان كوهسارند، كه وزش تند بادهاي باران ريز و غرش ابرها را به سينه مي‌گيرد، تا از چشمه ساران دامنه‌اش جويبارهايي با بركت و لطف و زيبايي بر دشت‌ها روان گردند. در ميان همين گروه كم شمار چهره علي بن ابيطالب (عليه‌السلام) مي‌درخشد.

    آن هم در هاله‌اي از تابش رسالت. در تاريك ترين شبي كه طولاني سياهي اعصار و قرون را با خود داشت، و آدمي را به زير خروارها ستم و انحراف به گور سرد خاموشي و فراموشي خوابانده بود... .

    مردي به وجود آمد با گنجينه‌هايي گرانبار از مواهب و استعداد و فضائل كه نمي‌شود كسي بدان دست يابد و هم طراز نوابغ و قهرمانان بزرگ نشود.

    سخن را به علي بن ابيطالب (عليه‌السلام) كشاندم، آبي پاك كه عطش مرا فرو بنشاند و مايه تسلي خاطر من است.

    اي سرور من! آيا اين روا و سزاست كه به جاي فراهم آمدن به خدمتت درباره‌ات اختلاف پيدا كنند؟

    با اين مناجات، مي‌خواهم رو به آستان علي بن ابيطالب (عليه‌السلام) آورم و سخن آغاز كنم، و مي‌دانم كه در آمدن به آستان وي كم تر از در آمدن به محراب نيست.

    آن علي كه در مكه بزاد و شصت سال بزيست و سپس شهيد شد با گذشت چهارده قرن هنوز زنده است و فرسودگي كفن را به خود نديده است.

    هر سخني درباره علي بن ابيطالب (عليه‌السلام) گفته شود، كه او را در مكان و زمان محصور دارد، جز سخن پردازي و ترتيب الفاظ نخواهد بود. گام هرگز به محراب اين سرور بزرگوار نخواهم نهاد، مگر به حالي كه سر از تعظيم و ستايش بر درگهش فرو افكنده، و مهر سكوت بر لب، و گوش پند نوش فرا داده باشم.

    در دست او شمشيري درخشان و بران و روان بود با دو لبه: لبه‌اي بر سپر و ديگر لبه بر كاغذ و در دو جبهه مبارزه مي‌كرد: جبهه پيكار مسلحانه، و جبهه پيكار اعتقادي، به خاطر بر قراري نظم و حق و عدالت.

    عفت و راستي در وي چنان محكم و پر صلابت است كه سپر و تيغ در دو دستش، پارسايي و بخشندگي دو بالند كه او را به سايه خويش گرفته‌اند: تقوي و ايمان دو احساس صميم و وفادارند و دو چشمه پاك كه در سينه‌اش نفوذ كرده و از زبانش جوشيده است، چنان كه او را چون شمشيري در بر انداختن بت‌هاي كعبه به كار مي‌آيند و در همان حال او را قبله اهل اسلام مي‌سازند.

    حق و عدالت، دو صفت همراهند و دو گردن‌بند بي همتا و درخشان... در وجدانش احساسند و در بيانش برهان و در شمشيرش بران. عشق و اخلاص، دو رشته متيني بودند كه دل و زبانش را به هم مي‌پيوستند... و بشريت را با همه گروهها و نژادهايش در نظرش يگانه مي‌نمودند. مواهب و فضائلي در شخصيت علي بن ابيطالب شكل گرفت و تبلور يافت كه انسان، ارزش خويش را از او مي‌گيرد و به او مديون است.

    از علي بن ابيطالب (عليه‌السلام) پوزش مي‌خواهم اگر نتوانستم بخوبي از عهده برآيم كه او خوب‌ترين پوزش پذيران است و سر آمد بخشايشگران.

    هزار بار علي گويم و علي جويم--------------------------بهر ديار علي گويم و علي جويم

    اگر كه پيرم و عاشق بياد آن معشوق----------------------بانتظار علي گويم و علي جويم

    بياد صبح وصالش من حميده خصال----------------------بشام تار علي گويم و علي جويم

    من شكسته دل بينواي سرگردان------------------------باختيار علي گويم و علي جويم

    به بحر عشق فتادم مرام من اينست-----------------------بحال زار علي گويم و علي جويم

    شوم بكوي خموشان بجان قرآنم--------------------------بهر مزار علي گويم و علي جويم


    اي دست خدا

    كار و شاعر مسيحي معاصر مي‌گويد:

    سلام بر تو اي پرچم دار حقانيت انكار ناپذير حق، اي يكپارچه ترين مردان قرون ديرين... اي دست خدا... دست آسمان... دست زمين...

    سلام بر تو اي اميرالمؤمنين... اي انسان فناناپذير، انسان جاوداني، تو اي علي اي مرد تكرار ناپذير تاريخ... تو شمشير برهنه بر دست در وحشي ترين ادوار تاريخ زندگي، بخاطر نجات بشر از چنگ ظلمت، بخاطر رهائي بندگان گمنام و بيگناه خدا از سيه چال زندگي، متين و مطمئن و سرافراز سينه بازت را پناهگاه قلب محبت پرور نغمه پردازت را طپش به طپش به پاي حقيقت ريختي.

    شبها خودت را بخاطر راحت خواب درماندگان با بيداريهاي پايان ناپذير به هم آميختي... صميمانه استدعا مي‌كنم، اي شاه مردان، پذيرا باش.

    درود بي پايان يكي از بندگان مسيح را كه در مقابل عظمت روح زانو به زمين زده است. من به همان مسيح كه مي‌پرستم سوگند، مطمئنم كه اگر مسيح زنده بود با كمال صميميت همراه من بر شرافت يكپارچه تو، عدم نيازت به فكر آفريننده و سپهر پروازت درود مي‌فرستاد.

    همه با شور و نوا ذكر علي مي‌گوئيم----------------------راه عشقت كه با ديده تر مي‌پوئيم

    حيف نبود كه نجوئيم بدل جاي ورا-------------------------يا نپوئيم زنو منزل و مأواي ورا

    اين همه شور و نوا كز تو بپا مي‌بينيم-----------------------هر چه بينم همه در كار خدا مي‌بينم

    در دلم مهر تو و در نظرم روي تو هست----------------------هر كجا سر برهت مي‌سپرم كوي تو هست

    نام تو ورد زبانم همه جا در شب و روز----------------------غم تو هر چه بود دل برهش در تب سوز

    هر كه شد عاشق ديدار رخ دلبر خويش‌----------------------بلكه از جان گذرد يا گذرد از سر خويش


    منحصر بفرد

    دكتر شبلي شميل ماترياليست معروف ميگويد:

    علي بزرگ بزرگان جهان و تنها نسخه منحصر بفردي است كه در گذشته و حال شرق و غرب جهان نمونه‌اي مانند او را نديده است.



    پناهگاه

    فؤداد جرداق مسيحي مي‌گويد:

    هر گاه دشواريهاي زندگي به من رو مي‌آورد و از رنج روزگار آزرده مي‌شوم به آستان علي (عليه‌السلام) از اندوه خود پناه مي‌برم زيرا او پناهگاه هر ماتمي است، او بر ستمكاران همچون رعد و بر شكست خوردگان ياوري دلسوز و مشفق است.

    ز شهر كوفه بگوشم رسد نواي علي-----------------------------غريو غربت و آواي گريه‌هاي علي

    سكوت مطلق و شبهاي كوفه ميدانند-------------------------كه چاه بود و غم و اشك و هايهاي علي

    برو به كوفه و ده گوش دل به ظلمت شب----------------------ز چاهها بشنو، بانگ ربناي علي

    ز خطبه‌هاي علي، دل به لرزه مي‌افتد----------------------------بليغ تر ز علي كيست، جز خداي علي

    ولي اعظم حق را ستمگران كشتند---------------------------مگر چه بود بجز عدل، مدعاي علي

    به تيغ غيرت او زنده شد شريعت حق--------------------------كه شرط دين محمد، بود ولاي علي


    جرجي زيدان

    جرجي زيدان مسيحي مي‌گويد:

    اگر بگويم مسيح از علي بالاتر است عقلم اجازه نمي‌دهد و اگر بگويم علي از مسيح بالاتر است دينم اجازه نمي‌دهد.



    گوينده با عظمت

    نرسيين مي‌گويد: اگر علي اين گوينده با عظمت، امروز در كوفه بر منبر قرار مي‌گرفت شما مسلمانان مي‌ديديد كه مسجد كوفه با همه وسعت خود از اجتماع مردم مغرب زمين براي استفاده از درياي خروشان علي موج مي‌زد.

    واشنگتن ارونيك آمريكائي مي‌گويد: علي از برجسته‌ترين خانواده‌هاي نژاد عرب يعني قريش بود. او داراي سه خصلت بزرگ، شجاعت، فصاحت، و سخاوت بود، روح دلير و شجاع او بود كه او را شايسته عنوان (شير خدا) نمود، لقبي را كه پيغمبر به او عطا فرمود.

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •