توانایی و قدرت بالا و برتر زبان پارسی را در واژه‌سازی، در مقایسه

با بسیاری دیگر از زبان‌‌های جهان

مقاله‌ی زیر، نوشتاری بسیار گویا و شیوا از روان‌شاد دكتر محمود حسابی - دانشمند بزرگ و فقید ایرانی - است (مندرج در ماه‌نامه‌ی «طلایه»، مهر و آبان 1374، ص 11-7) كه توانایی و قدرت بالا و برتر زبان پارسی را در واژه‌سازی، در مقایسه با بسیاری دیگر از زبان‌‌های جهان، با شرح و بیانی علمی و روش‌مند، به نمایش می‌گذارد و به دشمنان فرهنگ و هویت اصیل ایرانی، پاسخی كوبنده و درهم‌شكننده می‌دهد.


در تاریخ جهان، هر دوره‌ای ویژگی‌هایی داشته است. در آغاز تاریخ، آدمیان زندگی قبیله‌ای داشتند و دوران افسانه‌ها بوده است. پس از پیدایش كشاورزی، دوره‌ی ده‌نشینی و شهرنشینی آغاز شده است. سپس دوران كشورگشایی‌ها و تشكیل پادشاهی‌های بزرگ مانند پادشاهی‌‌های هخامنشیان و اسكندر و امپراتوری رم بوده است. پس از آن، دوره‌ی هجوم اقوام بربری بدین كشورها و فروریختن تمدن آن‌ها بوده است.

سپس دوره‌ی رستاخیز تمدن است كه به نام رنسانس شناخته شده است. تا آن دوره ملل مختلف دارای وسایل كار و پیكار یكسان بودند. می‌گویند كه وسایل جنگی سربازان رومی و بربرهای ژرمنی با هم فرقی نداشته و تفاوت تنها در انضباط و نظم و وظیفه‌شناسی لژیون‌های رومی بوده كه ضامن پیروزی آن‌ها بوده است. همچنین وسایل جنگی مهاجمین مغول و ملل متمدن چندان فرقی با هم نداشته است.


از دوران رنسانس به این طرف، ملل غربی كم‌كم به پیش‌رفت‌های صنعتی و ساختن ابزار نوین نایل آمدند و پس از گذشت یكی دو قرن، ابزار كار آن‌ها به اندازه‌ای كامل شد كه ملل دیگر را یارای ایستادگی در برابر حمله‌ی آن‌ها نبود. هم‌زمان با این پیش‌رفت صنعتی، تحول بزرگی در فرهنگ و زبان ملل غرب پیدا شد؛ زیرا برای بیان معلومات تازه، ناگزیر به داشتن واژه‌های نوینی بودند و كم‌كم زبان‌های اروپایی دارای نیروی بزرگی برای بیان مطالب مختلف گردیدند.

در اوایل قرن بیستم، ملل مشرق پی به عقب‌ماندگی خود بردند و كوشیدند كه این عقب‌ماندگی را جبران كنند. موانع زیادی سر راه این كوشش‌ها وجود داشت و یكی از آن‌ها نداشتن زبانی بود كه برای بیان مطالب علمی آماده باشد. بعضی ملل چاره را در پذیرفتن یكی از زبان‌های خارجی برای بیان مطلب دیدند؛ مانند هندوستان، ولی ملل دیگر به واسطه‌ی داشتن میراث بزرگ فرهنگی نتوانستند این راه حل را بپذیرند كه یك مثال آن، كشور ایران است.


برای بعضی زبان‌ها، به علت ساختمان مخصوص آن‌ها، جبران كم‌بود واژه‌های علمی، كاری بس دشوار و شاید نشدنی است، مانند زبان‌های سامی - كه اشاره‌ای به ساختمان آن‌ها خواهیم كرد.


باید خاطرنشان كرد كه شمار واژه‌ها در زبان‌های خارجی، در هر كدام از رشته‌های علمی خیلی زیاد است و گاهی در حدود میلیون است. پیدا كردن واژه‌هایی در برابر آن‌ها كاری نیست كه بشود بدون داشتن یك روش علمی مطمئن به انجام رسانید و نمی‌شود از روی تشابه و استعاره و تقریب و تخمین در این كار پُردامنه به جایی رسید و این كار باید از روی اصول علمی معینی انجام گیرد تا ضمن عمل، به بن‌بست برنخورد.



برای این كه بتوان در یك زبان به آسانی واژه‌هایی در برابر واژه‌های بی‌شمار علمی پیدا كرد، باید امكان وجود یك چنین اصول علمی‌ای در آن زبان باشد. می‌خواهیم نشان دهیم كه چنین اصلی در زبان فارسی وجود دارد و از این جهت، زبان فارسی زبانی است توانا، در صورتی كه بعضی زبان‌ها - گو این كه از جهات دیگر سابقه‌ی درخشان ادبی دارند - ولی در مورد واژه‌های علمی ناتوان هستند. اكنون از دو نوع زبان كه در اروپا و خاورنزدیك وجود دارد صحبت می‌كنیم كه عبارت‌اند از: زبان‌های هندواروپایی(Indo-European)
و زبان‌های سامی(Semitic) [= زبان‌های: عبری، عربی، اكدی، سریانی، آرامی و…].


زبان فارسی از خانواده‌ی زبان‌های هندواروپایی است.


در زبان‌های سامی واژه‌ها بر اصل ریشه‌های سه حرفی یا چهار حرفی قرار دارند كه به نام ثلاثی و رباعی گفته می‌شوند و اشتقاق واژه‌های مختلف براساس تغییر شكلی است كه به این ریشه‌ها داده می‌شود و به نام ابواب خوانده می‌شود. پس شمار واژه‌هایی كه ممكن است در این زبان‌ها وجود داشته باشد، نسبت مستقیم دارد با شمار ریشه‌های ثلاثی و رباعی. پس باید بسنجیم كه حداكثر شمار ریشه‌های ثلاثی چه قدر است. برای این كار یك روش ریاضی به نام جبر تركیبی(AlgebreCombinatoire)به كار می‌بریم.

در این رشته، قضیه‌ای است به این ترتیب: هرگاه بخواهیم از میان تعدادی شئ، تعداد معینی مثلاً K شئ برگزینیم و بخواهیم بدانیم چند جور می‌شود این K شئ مختلف را از میان آن تعدا كل n شئ برگزید، پاسخ این پرسش چنین است: اگر تعداد امكانات گزینش را به p نشان دهیم، این عدد می‌شود: P = n (n-1) (n-2) …. (n-k+1) مثلاً اگر بخواهیم از میان پنج حرف، دو حرف را برگزینیم، این جا n = 5 و k = 2 و P مساوی است با (P = 5*4 = 20). یعنی می‌توان 2 حرف را 20 جور از میان 5 حرف برگزید به طوری كه ترتیب قرار دادن 2 حرف نیز رعایت شود.


اكنون می‌خواهیم ببینیم كه از میان 28 حرف الفبای سامی، چند تركیب سه حرفی می‌توان درآورد. این تعداد ثلاثی‌های مجرد مساوی می‌شود با: P = 28 * 27 * 26 = 19656 یعنی حداكثر تعداد ریشه‌های ثلاثی مجرد مساوی 19656 (نوزده هزار و ششصد و پنجاه و شش) است و نمی‌توان بیش از این تعداد ریشه‌ی ثلاثی در این زبان وجود داشته باشد.

درباره‌ی ریشه‌های رباعی می‌دانیم كه تعداد آن‌ها كم است و در حدود پنج درصد تعداد ریشه‌های ثلاثی است، یعنی تعداد آن‌ها در حدود 1000 است. چون ریشه‌های ثلاثی‌ای نیز وجود دارد كه به جای سه حرف فقط دو حرف وجود دارد كه یكی از آن‌ها تكرار شده است؛ مانند فعل (شَدَّ) كه حرف «د» دوبار به كار رفته است. از این رو بر تعداد ریشه‌هایی كه در بالا حساب شده است، چندهزار می‌افزاییم و جمعاً عدد بزرگ‌تر بیست و پنج هزار (25000) ریشه را می‌پذیریم.


چنان كه گفته شد، در زبان‌های سامی از هر فعل ثلاثی مجرد می‌توان با تغییر شكل آن و یا اضافه [كردن] چند حرف، كلمه‌های دیگری از راه اشتقاق گرفت كه عبارت از ده باب متداول می‌باشد، مانند: فَعّلَ، فاعَلَ، اَفَعلَ، تَفَعّلَ، تَفاعَلَ، اِنفَعَلَ، اِفتَعَلَ، اِفعَلَّ، اِفعالَّ، اِستَفعَلَ … از هر كدام از افعال، اسامی مختلفی اشتقاق می‌یابد: اول، نام‌های مكان و زمان؛ دوم، نام ابزار؛ سوم، نام طرز و شیوه؛ چهارم، نام حرفه؛ پنجم، اسم مصدر؛ ششم، صفت (كه ساختمان آن ده شكل متداول دارد)؛ هفتم، رنگ؛ هشتم، نسبت؛ نهم، اسم معنی. با در نظر گرفتن همه‌ی انواع اشتقاق كلمات، نتیجه گرفته می‌شود كه از هر ریشه‌ای حداكثر هفتاد مشتق می‌توان به دست آورد. پس هر گاه تعداد ریشه‌ها را كه از 25000 كم‌تر است در هفتاد ضرب كنیم، حداكثر عده‌ی كلمه‌هایی كه به دست می‌آید 1750000 = 70 × 25000 (یك میلیون و هفتصد و پنجاه هزار) كلمه است.


البته‌ی همه‌ی هفتاد اشتقاق برای هر ریشه‌ای متداول و معمول نیست و عددی كه محاسبه شد، حداكثر كلمه‌هایی است كه ساختن آن‌ها امكان دارد، نه این كه همه‌ی كلمه‌هایی كه طبق الگوی زبان ممكن است ساخته شود، واقعاً وجود داشته باشد. با این همه، باز مقداری به این عدد حساب شده می‌افزاییم و آن عدد را به دو میلیون می‌رسانیم. امكان ساختن كلماتی بیش از این، در ساختمان این زبان وجود ندارد.


یك اشكالی كه در فراگرفتن این نوع زبان است، این است كه برای تسلط یافتن به آن باید دست‌كم 25000 (بیست و پنج هزار) ریشه را از برداشت و این كار برای همه مقدور نیست، حتا برای اهل آن زبان، چه رسد به كسانی كه با آن زبان بیگانه هستند. اكنون اگر تعداد كلمات لازم آن از دو میلیون عدد بگذرد، دیگر در ساختار این زبان راهی برای ادای یك معنی نوین وجود ندارد مگر این كه معنی تازه را با یك جمله ادا كنند.

به این علت است كه در فرهنگ‌های لغت از یك زبان اروپایی به زبان عربی می‌بینیم كه عده‌ی زیادی كلمات به وسیله‌ی یك جمله بیان شده است، نه به وسیله‌ی یك كلمه! مثلاً كلمه‌ی Confronation كه در فارسی آن را می‌شود به «روبه‌رویی» ترجمه كرد، در فرهنگ‌های فرانسه یا انگلیسی به عربی، چنین ترجمه شده است: «جعل الشهود و جاهاً و المقابله بین اقولهم»! كلمه‌ی Permeabtlity كه می‌توان آن را در فارسی با كلمه‌ی «تراوایی» بیان كرد، در فرهنگ‌های عربی چنین ترجمه شده است: «امكان قابلیة الترشح»!


اشكال دیگر در این نوع زبان‌‌ها، این است كه چون تعداد كلمات كم‌تر از تعداد معانی مورد لزوم است و باید تعداد زیادتر معانی میان تعداد كم‌تر كلمات تقسیم شود، پس به هر كلمه‌ای چند معنی تحمیل می‌شود در صورتی كه شرط اصلی یك زبان علمی این است كه هر كلمه‌ای فقط به یك معنی دلالت بكند تا هیچ گونه ابهامی در فهمیدن مطلب علمی باقی نماند.

به طوری كه یكی از استادان دانشمند دانشگاه اظهار می‌كردند، در یكی از مجله‌های خارجی خوانده‌اند كه در برابر كلمات بی‌شمار علمی كه در رشته‌های مختلف وجود دارد، آكادمی مصر كه در تنگنای موانع [یاد شدن در] بالا واقع شده است، چنین نظر داده است كه باید از به كار بردن قواعد زبان عربی در مورد كلمات علمی صرف نظر كرد و از قواعد زبان‌های هندواروپایی استفاده كرد. مثلاً در مورد كلمه‌ی Cephalopode كه به جانوران نرم‌تنی گفته می‌شود مانند «اختاپوس» كه سر و پای آن‌ها به هم متصل‌اند و در فارسی به آن‌ها «سرپاوران» گفته شده است، بالاخره كلمه‌ی «رأس رجلی» را پیش‌نهاد كرده‌اند كه این تركیب به هیچ وجه عربی نیست. برای خود كلمه‌ی Mollusque كه در فارسی «نرم‌تنان» گفته می‌شود، در عربی یك جمله به كار می‌رود: «حیوان عادم الفقار»!


قسمت دوم صحبت ما مربوط به ساختمان زبان‌های هندواروپایی است. می‌خواهیم ببینیم چگونه در این زبان‌ها می‌شود تعداد بسیار زیادی واژه‌ی علمی را به آسانی ساخت. زبان‌های هندواروپایی دارای شمار كمی ریشه در حدود 1500 (هزار و پانصد) عدد می‌باشند و دارای تقریباً 250 پیشوند (Prefixe) و در حدود 600 پسوند (Suffixe) هستند كه با اضافه كردن آن‌ها به اصل ریشه می‌توان واژه‌های دیگری ساخت. مثلاً از ریشه‌ی «رو» می‌توان واژه‌های «پیشرو» و «پیشرفت» را با پیشوند «پیش»، و واژه‌های «روند» و «روال» و «رفتار» و «روش» را با پسوندهای «اند» و «ار» و «اش» ساخت. در این مثال، ملاحظه می‌كنیم كه ریشه‌ی «رو» به دو شكل آمده است: یكی «رو» و دیگری «رف».

با فرض این كه از این تغییر شكل ریشه‌ها صرف نظر كنیم و تعداد ریشه‌ها را همان 1500 بگیریم، تركیب آن‌ها با 250 پیشوند، تعداد 375000 = 250 × 1500 (سیصد و هفتاد و پنج هزار) واژه را به دست می‌دهد.

اینك هر كدام از واژه‌هایی كه به این ترتیب به دست آمده است را می‌توان با یك پسوند تركیب كرد. مثلاً از واژه‌ی «خودگذشته» كه از پیشوند «خود» و ریشه‌ی «گذشت» درست شده است، می‌توان واژه‌ی «خودگذشتگی» را با افزودن پسوند «گی» به دست آورد و واژه‌ی «پیشگفتار» را از پیشوند «پیش» و ریشه‌ی «گفت» و پسوند «ار» به دست آورد. هرگاه 375000 واژه‌ای را كه از تركیب 1500 ریشه با 250 پیشوند به دست آمده است با 600 پسوند تركیب كنیم، تعداد واژه‌هایی كه به دست می‌آید، می‌شود 225000000 = 600 × 375000 (دویست و بیست و پنج میلیون). باید واژه‌هایی را كه از تركیب ریشه با پسوند‌های تنها به دست می‌آید نیز حساب كرد كه می‌شود 900000 = 600 × 1500 (نهصد هزار).

پس جمع واژه‌هایی كه فقط از تركیب ریشه‌ها با پیشوندها و پسوندها به دست می‌آید، می‌شود: 226275000 = 900000 + 375000 + 225000000 یعنی دویست و بیست و شش میلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه. در این محاسبه فقط تركیب ریشه‌ها را با پیشوندها و پسوندها در نظر گرفتیم، آن هم فقط با یكی از تلفظ‌های هر ریشه.

ولی تركیب‌های دیگری نیز هست مثل تركیب اسم با فعل (مانند: پیاده‌رو) و اسم با اسم (مانند: خردپیشه) و اسم با صفت (مانند: روشن‌دل) و فعل با فعل (مانند: گفتگو) و تركیب‌های بسیار دیگر در نظر گرفته شده و اگر همه‌ی تركیب‌های ممكن را در زبان‌های هندواروپایی بخواهیم به شمار آوریم، تعداد واژه‌هایی كه ممكن است وجود داشته باشد، مرز معینی ندارد و نكته‌ی قابل توجه این است كه برای فهمیدن این میلیون‌ها واژه فقط نیاز به فراگرفتن 1500 ریشه و 850 پیشوند و پسوند داریم، در صورتی كه دیدیم در یك زبان سامی برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دست‌كم 25000 ریشه را از برداشت و قواعد پیچیده‌ی صرف افعال و اشتقاق را نیز فراگرفت و در ذهن نگاه داشت.


اساس توانایی زبان‌های هندواروپایی در یافتن واژه‌های علمی و بیان معانی همان است كه شرح داده شد. زبان فارسی یكی از زبان‌های هندواروپایی است و دارای همان ریشه‌ها و همان پیشوندها و پسوندها است.

تلفظ حروف در زبان‌های مختلف هندواروپایی متفاوت است ولی این تفاوت‌ها طبق یك روالی پیدا شده است. توانایی‌ای كه در هر زبان هندواروپایی وجود دارد، مانند یونانی و لاتین و آلمانی و فرانسه و انگلیسی، در زبان فارسی هم همان توانایی وجود دارد. روش علمی در این زبان‌ها مطالعه شده و آماده است و برای زبان فارسی به كار بردن آن‌ها بسیار ساده است.

برای برگزیدن یك واژه‌ی علمی در زبان فارسی فقط باید واژه‌ای را كه در یكی از شاخه‌های زبان‌های هندواروپایی وجود دارد با شاخه‌ی فارسی مقایسه كنیم و با آن هم‌آهنگ سازیم.


روانش شاد و راهش پررهرو باد