نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: // حـور در آتـش ! //

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    Smile // حـور در آتـش ! //





    "" حور در آتش ""
    [SIZE=2]


    آن چه ان شاءالله در ادامه خواهد آمد، حاصل تحقیق یکی از دوستان عزیزم در رشته علوم حدیث پیرامون حادثه ی درب ِ بیت (خانه)

    حضرت زهرا سلام الله علیها ست. با سپاس مجدد از ایشان و آرزوی توفیقات روز افزون برایشان.




    حور در آتش



    الف) هجوم


    اشاره :

    در ضمن حديثي از پيامبر عظيم الشأن اسلام صلوات الله عليه و آله ،نقل شده است كه ايشان به فاطمه زهرا سلام الله عليها مي‌فرمود :‌

    «هركس با تو انصاف داشته باشد ،با من انصاف داشته و هركس به تو ستم روا دارد ،به من ستم كرده است .زيرا تو از من و من از تو هستم ؛

    تو پاره‌ي تن من و روح مني كه در كالبدم هستي .» آن گاه فرمود : « از كساني از امتم كه بر تو ستم مي‌كنند ،به خداوند شكايت مي‌كنم



    ***



    قرب ،منزلت و حب زهرا سلام الله عليها ، نزد حضرت رسول ،چيزي نيست كه بر كسي پوشيده باشد و ده‌ها حديث شيعه و سني ، شاهد بر اين حقيقت زيبايند

    و از سوي ديگر ،دلبستگي و شيفتگي فاطمه سلام الله عليها بر پدر نيز ، داستاني ست كه بر سر هر كوي و برزن است .در اين ميان ،حديث فراق

    چه سخت خود را مي‌گنجاند و زهر تلخش را نه تنها به كام فاطمه‌ي تنها ،كه بر دهان رسول خدا نيز مي‌ريزد . يكي به ديدار دوست مي‌رود و ديگري

    در غم هجر دوست مي‌ماند .به راستي فاطمه پس از پدر ،پيامبر ،مراد و تمام هستي‌اش ، چه گونه به زندگي ادامه مي‌دهد ؟!


    در حالي كه حضرت زهرا سلام الله عليها ، روز و شبشان با اشك و ماتم و غم همراه بود و علي علیه السلام، بنا بر عهد خويش ،درخانه به جمع قرآن مي‌پرداخت

    و به امور پيامبر ،پس از ايشان رسيدگي مي‌كرد ،دنيا پرستاني فرصت طلب ،ناقه‌ي خلافت را به سوي خويش كشاندند و از شيرش سيراب گشتند

    و از همگان بيعت گرفتند ،آن گاه متوجه‌ي خانه‌ي دختر رسول خدا شدند و پس از آن كه اهل بيت را به هنگام غسل پيامبر ،تنها نهاده بودند ،

    براي بيعت گرفتن از آنان باكسي غير از آن كه حضرتش بارها و بارها فرموده بود ،به سوي آنان برگشتند . پيامبر چنين ايامي را پيش بيني فرموده ،

    عزيزان خود را از آن مطلع ساخته بودند . چنان كه حضرت كاظم علیه السلام به نقل از پيامبر فرمودند :« اي علي ،چه خواهي كرد اگر كه اين قوم پس از من،

    بر تو مسلط شوند و از تو پيشي گيرند و طاغوت‌هايشان را برانگيزانند تا تو را به بيعت بخواند؟ سپس لباست را به گردنت مي‌بندند و همچون شتر گريزپاي ،

    تو را مي‌كشند در حالي كه سرزنشت كنند ، خوارت دارند ،اندوهگين و ناراحتت كنند ؛و پس از آن است كه چنين ذلتي مي‌آيد .» و ادامه دادند :

    «پس هنگامي كه فاطمه آن چه را كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ،مي‌فرمودند ،شنيد؛فرياد زد و گريست

    ،پس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز به خاطر گريه او ،گريه كردند.» (۲)



    (1)

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    و در جاي ديگر باز مي‌فرمايند : «هنگامي كه زمان وفات رسول خدا رسيد ، ياران را طلبيده،

    فرمودند :
    « آگاه باشيد كه در ِاو ،در ِمن و خانه‌ي او ،خانه‌ي من است .پس كسي كه آن را هتك كند ،قطعا حجاب خدا را هتك كرده است .»


    راوي گويد كه ابوالحسن گريه‌اي طولاني كردند و بقيه‌ي كلامشان قطع شد و


    فرمودند :
    « هتك والله حجاب الله ،هتك و الله حجاب الله ،هتك و الله حجاب الله يا امّه يا امّه صلوات الله عليها .» (3)



    آن چه از تاريخ و روايات برمي‌آيد ،حاكي از غضب شديد دستگاه حاكمه نسبت به امام علي علیه السلام و فاطمه‌ي زهرا سلام الله عليهاست.

    آن ها كه با حيله‌هاي گوناگون ، از اكثر مردم بيعت گرفته بودند،كجا تاب آن را داشتند كه علي علیه السلام – برادر ،داماد و نفس پيغمبر – را،

    عليه خويش ، در خانه‌اي در بسته ،مشغول به جمع قرآن و رسيدگي به امور پيامبر صلوات الله عليه و آله و دور از وسوسه‌هاي دنيا پرستي و جاه‌طلبي ببينند ؟!

    و حال آن كه خود بهتر مي‌دانستند اين در ِ بسته ، اعلام جنگ و انزجار اهالي آن خانه و نشانه‌ي اعتراض شديد به پايمال شدن حق‌شان و عدم پيروي

    از سفارشات و وصاياي پيامبر اسلام است.
    هم چنين آنان مي‌دانستند كه براي حق جلوه دادن خود و مشروع نمودن حكومتشان راهي به جز كسب رضايت

    و تأييد علي علیه السلام ـ هر چند به ظاهر ـ نخواهند داشت. لذا تصميم گرفتند ، به هر نحوي شده ،از ايشان بيعت بگيرند .



    (2)

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    روزي ، عمر به همراه عده‌اي ديگر به در خانه‌ي علي علیه السلام هجوم مي‌برد كه عده‌اي از بني ‌هاشم و اصحاب پيامبر كه تمايلي به بيعت با ابوبكر نداشتند ،

    در آن جا جمع شده بودند ؛ همگي را به بيعت مي‌خواند و در آخر با تحكم مي‌گويد كه
    به خدا قسم اگر سر باز زنيد ، قطعا با شمشير به شما حكم مي‌كنيم .

    پس از اين است كه افراد ،يكي يكي از خانه بيرون مي‌آيند ، اما حضرت علي علیه السلام در سخناني محكم و مستدل، در حالي كه صدايشان را بلند كرده‌اند ،

    حق خويش را يادآوري مي‌كنند . سرانجام عمر كه ترسيده بودگفتار علي علیه السلام مورد پذيرش سايرين قرار گيرد ، مجلس را از هم پاشاند و گفت :

    « خداوند تعالي ،قلب‌ها و چشمان را دگرگون مي‌كند و تو اي اباالحسن ،هنوز از گفتار جمع كناره‌ مي‌گيري.» و پس از اين سخنان ، بازگشتند . (۴)



    پس از اين ماجرا ، ابوبكر و عمر ،كساني را براي رساندن پيغام‌هايشان به در خانه‌ي حضرت مي‌فرستند ، اما امام علي علیه السلام از مواضع خويش ، قدمي عقب نمي‌روند .

    باري ديگر همان جريان اول تكرار مي‌شود و اين دفعه نيز كساني از خانه بيرون مي‌آيند ، از جمله زبير.

    علي علیه السلام عهد خويش را به ياد آنها مي‌آورند كه تا قرآن را جمع نكنند ازخانه بيرون نخواهند آمد و فاطمه سلام الله عليها بر در خانه ايستاده و مي‌فرمايند :



    « هيچ پيماني با گروهي از شما كه به بدترين صورتي حاضر شديد ،ندارم .رسول خدا را رها كرديد در حاليكه جسدش در ميان دستانمان بود و شما

    [ در همين حال] بين خودتان ،كارتان را تمام كرديد و با ما مشورت نكرديد و حقمان را به ما باز نگردانديد. »(۵)



    راستي بر مولايمان ،فاطمه‌ي زهرا سلام الله علیها چه گذشته است ،چه در دل دارند و انتظار چه را مي‌كشند كه در اين ماجراها‌ ، به كلام مولا بسنده نكرده ،

    خود لب به سخن مي‌گشايند ؟!



    (3)



  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    باري ديگر ، ابوبكر به پيشنهاد عمر، قنفذ را به در خانه‌ي حضرت مي‌فرستد و هر دو به او و همراهانش سفارش مي‌كنند كه اگر اجازه دادند كه هيچ

    و گرنه بدون اجازه داخل مي‌شويد. اين دفعه حضرت فاطمه‌ي زهرا سلام الله عليها
    – فرشته‌ي نگاهبان ولايت علوي –در جواب آنها كه اجازه مي‌خواهند،

    مي‌فرمايند كه
    من بي‌اجازه وارد شدن به خانه‌ام را بر شما حرام مي‌گردانم .

    خبر كه به عمر مي‌رسد ،عصباني شده و مي‌گويد : «ما را با زنان چه كار ؟!»

    آن گاه مردمي را كه در اطرافش بودند به جمع كردن هيزم دستور مي‌دهد . ابوبكر به عمر مي‌گويد:

    « او ( علی علیه السلام ) را به شديدترين وجه نزد من بياوريد،

    آنان را خارج كنيد، اگر سرپيچي كردند، با آنها بجنگيد.»



    عمر به همراه جمع بسياري از از مهاجرين ،انصار ،آزادشدگان ،منافقان ، اعراب پست و بازماندگان احزاب ،خارج شد. آنان حدود "سي صد " نفر بودند از جمله

    عمر، قنفذ ،خالدبن وليد ،عبدالرحمن بن عوف ،سالم مولي ابو حذيفه ، عثمان ،سعدبن مالك و ابوبكر .




    اين جمعيت گسترده ، با آتش و هيزم به در خانه‌ي فاطمه‌ي زهرا مي‌روند (و این سومین مرحله ی هجوم است!) ...




    (4)


    _________________

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    فاطمه سلام الله عليها پشت در نشسته بود و آثار وفات رسول خدا ـ همچون لاغر شدن جسم ـ در ايشان نمايان بود. آن جمع را كه ديد ، در را به رويشان بست

    و هيچ شكي نداشت كه آنها جز با اجازه‌ي او داخل نمي‌شوند .


    آن ها در را به شدت كوبيدند و اهل خانه را با صداهاي بلند مورد خطاب قرار دادند و به بيعت با ابوبكر فرا خواندند . عمر فرياد مي‌زد :


    اي پسر ابوطالب! در را بگشا. به خدا سوگند اگر باز نكنيد ، آن را به آتش مي‌سوزانيم ، اگر باز نكنيد ، تو را مي‌كشيم؛

    اگر باز نكنيد ، خانه را با هر كه در آن است مي‌سوزانيم.



    باز در اين جا ، بانوي ولايت ، قد راست مي‌كند و مي‌فرمايد :

    « اي گمراهان دروغگو ! چه مي‌گوييد و چه مي‌خواهيد ؟ »


    … و با بلندترين صدايشان فرياد مي‌زنند:

    « اي پدرم !‌ اي رسول خدا ! پس از تو از فرزند خطاب و فرزند ابي قحافه بر ما چه ها رسيد.»



    جمعيت در حالي كه از اين سخن زهراي مرضيه به ناله درآمده بودند و اشك مي‌ريختند ، بازگشتند اما عمر و گروهي همراهش ماندند … . (۶)

    هنوز چيزي از سخنان گران‌قدر پيامبر درباره‌ي دردانه‌ي نبوت نگذشته است و همه‌ي مردمي كه امروز هجوم به خانه‌ي فاطمه را مي‌بينند ،

    در روزهايي بسيار نزديك به اين ماجرا ، آن سخنان را شنيده‌اند و شاهد ارج نهادن پيامبر به اين در، اين خانه و اين اهل بيت بوده‌اند .



    عجيب است از دل سنگي كه ناله‌ي زهرا سلام الله علیها در او اثر نكند !
    [size=2]


    آه اين مظلومه‌ي معصومه با زندگي ظالمانش چه مي‌كند ؟! چه مي‌شود كه ابوبكر با وجود كامروايي‌هايش در دنيا ، هنگامي كه سايه‌ي مرگ را بالاي سر خود مي‌بيند ،

    مي‌گويد :
    « و ددت اني لم اكشف بيت فاطمه » كاش درخانه‌ي فاطمه را نمي‌گشودم (و هتك حرمت او نمي‌كردم؟) (۷)

    _____________________

    *در اين مجال ،تصميم بر آن بود تا فقط مبحث " هجوم " به خانه‌ي فاطمه زهرا مورد بازيابي قرار گيرد ، هر چند كه همين احاديث نيز به بيش از آن ، اشاره دارند.


    --------------------------------------------------------------------------------
    ۱) اربلی ، کشف الغمه ،۱، ۴۹۸ ـ بحار ، ۲۸، ۷۶
    ۲) بحار ، ۲۲ ، ۴۹۳
    ۳) همان ، ۲۲ ، ۴۴۷ ـ طرف صص ۲۱ـ ۱۸
    ۴) همان ،۲۸، صص ۱۸۸ـ ۱۸۳ ـ احتجاج صص ۷۵ـ۷۳ ـ الامامه و السیاسه ، ۱، صص ۱۸و ۱۹ـ مثالب النواصب صص ۱۳۹و ۱۳۸
    ۵) الامامه و السیاسه ، ۱، ۱۹
    ۶) الهجوم الی بیت فاطمه ، صص ۱۱۸ـ۱۱۱
    ۷) الاموال، ص ۱۹۳- الامامه و السياسيه ، ج ۱، ص ۳۶،- شرح نهج‌البلاغه‌ي ابن ابي‌الحديد ، ج ۲، ص ۴۶ و ج ۶ ص ۵۱- تاريخ طبري ، ج ۳، ص ۴۳۰-
    عقدالفريد ، ج ۴ ، ص ۲۶۸- مروج‌الذهب، ج ۲، ص ۲۴– خصال صدوق ، ص ۱۷۱ – شافي سيد مرتضي، ج ۴ ، ص ۱۳۷- اثبات‌الهداه ، ج۲، صص ۳۶۸و۳۶۷-
    حدیقةالشیعه ، ۱، ۲۵۲ـ بحار ، ۳۰ ،صص ۳۵۲ـ۱۳۶ـ۱۲۳



    (5)



    ادامه دارد...



  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    ب) تهدید


    اشاره: بعد از تو اي [پيامبر] رخدادها و حوادثي شگفت پيش آمد كه اگر بودي آن‌چنان بزرگ جلوه نمي‌كرد. مرداني چند از امت تو، همين كه رفتي وخاك ميان ما و تو حائل شد،

    اسرار سينه‌هايشان را آشكار كردند. چون فقدان تو را مشاهده نمودند، به ما رو ترش كردند و خفيفمان نمودند و آن چه از ما بود، غصب شد. (1)




    چه تلخ است شنيدن چنين سخناني از دردانه‌ي خدا و رسولش. چه مظلوميت‌بار است كلام زيباي ام‌الائمه پس از پدرش. وقتي كسي را دوست بداريم

    و بالاتر آن كه اين دوست داشتن ريشه در ذات پاك خود او داشته باشد، ديگر ذره‌اي جور و اندكي نامهرباني را نيز حتي نمي‌توانيم درباره‌اش تحمل كنيم .



    فاطمه سلام‌الله‌عليها، وجود نازنيني كه قدر و منزلتش بر همگان آشكار است در اواخر عمر كوتاه چون گلش، سخنان دردناكي دارد كه حاكي از زجرها و آلام فراواني ست كه

    بر ايشان و خانواده‌ي معصومشان رفته؛ البته تاريخ نيز گواه بر آن مسائل است و خاموش ننشسته.

    پس از شهادت ركن هستي، محمد مصطفي، صلوات الله عليه و آله و همايش دنياپرستان در سقيفه و بيعت گرفتن از عموم مردم، نوبت به بزرگي رسيد كه نفس پيامبر بود

    و مي‌دانستند جز با رضايت و تاييد او _ هرچند به ظاهر _ نخواهند توانست خود را حق جلوه دهند و كاري به پيش برند.

    پس به در خانه‌ي زهراي مهربانِ تازه مراد از دست داده مي‌روند. عمر كه مدت هاست در انتظار چنين روزي ست، با فرمان ابوبكر و مشعلي آتش به همراه جماعتي

    به سوي خانه‌ي فاطمه سلام الله عليها هجوم مي‌برد؛



    خانه‌اي كه پيامبر آن را گرامي داشته و هيچ‌گاه بدون اجازه به آن داخل نشده‌ بود و جبرئيل، امين وحي خدا، نيز چنين كرده بود.



    عمركه كار را جز با كشته‌شدن علي علیه السلام تمام نمي‌ديد (2)، به آن جا رفت تا دستور ابوبكر را عملي ساخته، علي را به نزد او بخواند و اگر ابا كرد،

    با او بجنگد و به زور و شدت فراوان به نزدش ببرد.(3)



    (6)



  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    زهراي‌ اطهر، جمعيت را كه مي‌بيند، درخانه را مي‌بندد و آن را محكم مي‌كند.(4)

    عمر به خدايش قسم ياد مي‌كند كه اگر ازخانه بيرون نيايند، آن جا را با اهلش به آتش خواهند كشيد؛

    كسي مي‌گويد: فاطمه درآن است و پاسخ مي‌شنود:
    «حتي اگراو باشد.» (5)


    فاطمه‌ي زهرا سلام الله عليها چه گونه بايد باور مي‌داشت كه اين عده آمده‌اند تا خانه‌ي او، همسر و فرزندانش را به آتش بكشند؟

    خانه‌اي كه برگزيده‌ترين افراد را در خود جاي داده بود و مورد احترام و اكرام پيامبر بود و افرادي كه پس از رسول خدا، هيچ كس در مقام و منزلت به آنان نمي‌رسيد

    و همگان شاهد جايگاه رفيع آنان در نزد پيغمبر بودند. هنوز زمان زيادي از آن روزها نمي‌گذشت كه اين چيزها به فراموشي سپرده شده باشد

    و زهرا عليها السلام حق داشت كه بپندارد هرگز بدون اجازه‌ي او وارد منزلش نمي‌شوند.(6) و از آن بالاتر، هيچ‌گاه دست به جسارتي چون آتش زدن آن جا برند.

    همين تعجب است كه باعث مي‌شود وقتي تهديد عمر را مي‌شنود كه خارج شويد وگرنه خانه و اهلش را به آتش مي‌كشم،

    بپرسد:


    « آيا آمده‌اي كه خانه‌ي ما را به آتش بكشي (7) و فرزندانم را بسوزاني ؟!


    و پاسخ بگيرد كه


    « به خدا قسم؛ مگر آن كه خارج شويد و بيعت كنيد.» (8)



    چه اندوهناك است شنيدن اين واقعه از زبان خود فاطمه سلام الله عليها، آن جا كه فرموده‌اند:



    « توده‌ي بزرگي از هيزم را بر در خانه‌مان جمع كردند و آتش آوردند تا در و ما را به آتش كشند؛

    من در يك گوشه‌ي در ايستادم و آن‌ها را به خدا و پدرم سوگند دادم كه از ما دست بردارند و ما را ياري نمايند.(9) »



    كار به كجا رسيده است كه عمر آن جا كه مي‌خواهد خود را از احتمال آتش زدن خانه، دور كند،مي‌گويد :
    «من مي‌خواهم فقط تهديد كنم (10)»!

    اين اهل بيت و تهديد؟!‌

    آن هم از سوي كسي چون عمر؟!


    مظلوميت تا كجا ؟


    و كاش اين ماجرا به همين جا خاتمه مي‌يافت و اين مظلوميت بيش از اين ادامه نمي‌يافت.


    (7)



  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    اين ظلم چنان آشكار است و آن بغض و كينه چنان هويدا كه پس از قرن‌ها آن گونه سر بلند كرده‌ است كه حتي نويسنده‌اي سني مذهب در كتاب بزرگش چنين مي‌گويد:



    «هنوز جنازه‌ي پيامبر را به آرامگاهش تشييع نكرده‌ بودند كه ديوانگي به سرشان زد، دستخوش هواي نفس شدند و چون پيروان و دستياران شيطان


    به طرف خانه‌ي دخترش به راه افتادند! شعله‌ي آتش با خود داشتند، با هيزم و جنگ‌افزار. قصدشان آتش زدن و ويران كردن …


    در پرتو شعله‌اي كه خانه را در بر گرفته بود و افق را روشن مي‌ساخت و محيط اطراف را مي‌سوزانيد،
    عمر پيدا شد


    كه چهره‌اش از خشم دگرگون و از عرق خيس شده است؛



    دود شعله از ريشش بيرون مي‌زند و شمشيرش در دست راست او چون شعله‌ي آتش مي‌درخشد …


    توده را تحريك و فتنه را شديدتر مي‌كرد و هيزم آماده مي‌ساخت تا آتش روشن كند …



    امروز هم همان انگيزه و ته مانده‌هاي حسد اجداد و بغض و كينه‌هاي پدرانش، وي را تحريك كرده است.


    همان هواي نفس او را به پيش مي‌كشاند و از راه راست منحرف مي‌كند و وادار مي‌سازد مشعل در دست گيرد و خود، چون شعله‌ي آتش برافروخته مي‌گردد


    و جانش وسوسه مي‌شود و [در ميان] دار و دسته‌اي كه در حمله‌ي به خانه، وي را پشتيباني كرده‌اند، فرياد مي‌زند:



    قسم به كسي كه جان عمر در دست قدرت اوست يا بايد بيرون بياييد يا خانه را بر سر ساكنانش آتش مي‌زنم!


    … به او گفتند: ابا حفص فاطمه در خانه است! بي‌پروا فرياد زد: باشد(11) …


    طنين استغاثه‌ي زهرا بلند شد: پدر، اي رسول خدا … .





    مگر دهان مردم بسته و بر زبان‌ها بند است كه داستان «هيزم» را بازگو نكنند؟!


    چه با اين دستور، زاده‌ي خطاب دور خانه‌ي فاطمه را كه علي واصحابش در آن بودند محاصره كرد تا بدين وسيله آنان را قانع سازد يا بي‌محابا بتازد! (12) »



    (8)



  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    به گفته‌ي علامه مجلسي، آن چه از اخبار و احاديث شيعه و سني به دست مي‌آيد، به اتفاق بيان كننده‌ي آن است كه و همعمر، كمر بسته بود به آتش زدن

    خانه‌ي فاطمه سلام الله عليها به دستور يا با رضايت ابوبكر چنين تهديد كردن آنان و آزار و اذيتشان،
    با وجود شان رفيع و منزلت فراواني كه نزد خدا و رسولش داشتند

    و كسي آن را انكار نمي‌كرد مگر آن كه از اسلام خارج شده باشد. (13)


    پس از رحلت رسول و بيعت مردم با ابوبكر، علي و زبير نزد حضرت فاطمه عليهاالسلام رفته با او درباره‌ي مساله‌ي خلافت مشورت مي‌كردند،

    عمر از اين موضوع خبردار شده، نزد آن حضرت رفته گفت :




    «اي دختر رسول خدا! به خدا سوگند در نزد ما كسي از تو و پدرت محبوب‌تر نيست و به خدا قسم اين محبوبيت مرا از اين باز نمي‌دارد كه اگر اين مردم

    بار ديگر در خانه‌ي تو جمع شوند دستور دهم كه خانه را بر آنها آتش زنند … » (14)



    چگونه است كه اين محبوبيت، عمر را از چنان كاري بر حذر نمي‌دارد و حب به دختر رسول خدا _ كه عين حب به رسول و خداست _ او را از تصميمي كه گرفته

    و آن چه در سر دارد، منصرف نمي‌نمايد. گويا كسي از او دلسوزتر براي اسلامِ پس از پيغمبر نيست! گر چه چيزي نمي‌گذرد كه سخنان بعدي‌اش همين «حب»

    را هم كاملا به زير سوال مي‌برد؛ همانند آن گاه كه برگشته به آنان كه پيرامونش را گرفته‌اند، مي‌گويد:



    «فاطمه را بزنيد.» (15)



    فاطمه سلام الله عليها فرمود:



    « اي پسر خطاب!‌ آيا تو را مي‌بينم در حالي كه خانه‌ام را بر سرم آتش مي‌زني؟ »



    عمر گفت: آري. (16)


    فرمود:



    « اي دشمن خدا، اي دشمن رسول، اي دشمن اميرالمؤمنين (17)! واي بر تو اي عمر! اين چگونه جسارتي بر خدا و رسولش است؟!

    آيا مي‌خواهي نسل او را از دنيا قطع نمايي و نور خدا را خاموش كني؟ در حالي كه خداوند خود تمام كننده‌ي نورش است؟!»



    عمر گفت:



    « بس است اي فاطمه، محمد حاضر نيست و فرشتگان، امر و نهي و دستوري بازدارنده از نزد خدا نياورده‌اند و علي كسي نيست جز يكي از مسلمين

    و من مختارم كه او را براي بيعت با ابوبكر بيرون بياورم يا همگي‌تان را به آتش كشم.»




    (9)



  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    حضرت فاطمه سلام الله عليها در حالي كه گريه مي‌كرد، مي‌فرمود:


    «پروردگارا ! از هجران و فقدان پيامبر(ص) ، رسول و برگزيده‌ات به تو شكايت مي‌كنيم و از بازگشت امتش از ما، و از ندادن حقمان،

    همان حقي كه تو در كتابت كه بر پيامبر مرسلت فرستادي، براي ما قرار داده بودي.»




    عمر گفت:


    «اي فاطمه!‌ حماقت زنانه را از خود دور كن. همانا كه خداوند براي شما نبوت و خلافت را جمع نكرده است!» (18)



    عمر فرياد مي‌كشيد:



    «احرقوا دارها بمن فيها» : خانه ی فاطمه را با هر كه در آن است، آتش بزنيد! (19)



    فاطمه سلام الله عليها با بلندترين صدايش فرياد مي‌زد:


    « اي پدر، اي رسول خدا … »(20)



    زهرا جان! اي دردانه‌ي هستي و ناموس خداوندي! تو چه ديدي كه در ميان جماعتي همگي نامحرم و ناپاك، با صدايي بلند، پدر را خواندي؟



    و اين ضجه‌اي ست كه با وجود تمام مظلوميت تو و سنگيني كلامت بر ما رسيده ‌است؛

    و علي علیه السلام چه‌ها ديده است كه ما گاه‌گاهي گوشه‌اي از آه دلش را در دعاهايش مي‌شنويم: (21)




    «پروردگارا! دو بت قريش و دو جبت آن را لعنت كن و خداوندا آن دو را لعنت كن و هم‌چنين ياران آن دو؛ كه آن دو نفر خانه‌ي نبوت را خراب كردند

    و درش را بستندو سقفش را ويران كردند.»




    و ما در انتظار آن منتظريم تا قيام كند و آن گونه كه امام صادق علیه السلام فرمودند با همان هيزم‌هايي كه جمع شده‌ بود

    تا با آن علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را آتش زنند، خود به چنين عاقبتي گرفتار آيند. (22)
    [size=2]



    * شايان ذكر است كه اين مقاله،‌ فقط برخي احاديث را كه در مورد «تهديد» عليه حضرت فاطمه و خاندان ايشان عليهم السلام، پس از رحلت پيامبر صلوات الله عليه و آله بوده، مورد بررسي قرار داده است

    و ان شاءالله اصل مطلب به آتش كشيدن خانه‌ي فاطمه‌ي زهرا _ بيت نبوت و امامت _ در قسمت بعد ارائه خواهد شد .


    ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


    (1) شعر هند دختر اثاثة بن عبدالمطلب كه حضرت زهرا سلام الله عليها در خطبه‌ي فدك خواندند .
    (2) بحار،ج 28، ص 298:«… وانه لانستقيم لنا امر حتي تقتله فخلني آتيك برأسه .»
    (3) انساب الاشراف ،ج 1، ص 587-العقدالفريد، ج4،ص 259:أخرجهم و إن أبوا فقاتلهم ؛إئتني به باعنف العنف .
    (4) تفسير عياشي،ج 2، ص 66- اختصاص مفيد، ص 186: «… فاجافت الباب و اغلقته .»
    (5) الغدير، ج 7،صص 77و78- دلائل الصدق ،ج 3، ص 87 به نقل از ابن قتيبه ،الامة و السياسة،ج 1، ص 30- تاريخ يعقوبي،ج 2،ص 105-
    اعلام النساء، ج 4،ص 114 –السقيفة والخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود ص 14: « … و قال والذي نفس عمر بيده لتخرجن او لا حرقنها علي من فيها
    فقيل له يا ابا حفص ان فيها فاطمه فقال و إن .»
    (6) تفسيرالعياشي، ج 2،ص 67-الاختصاص ،ص 186:« هي لا تشك ان لا يدخل عليها الا باذنها »
    (7) نهج‌ الحق ص 271و272- تاريخ ابي الفداء، ج 1،ص 165: «… أجئت لتحرق دارها؟ »
    (8) نهج‌ الحق ص 271و272 به نقل از غرر ابن خزرانه به نقل از زيد بن اسلم _ يكي از همراهان عمر در واقعه‌ي خانه _ تاريخ بعقوبي ،ج 2،ص 105-
    تاريخ ابن شحنه درحاشيه «الكامل»، ج7، ص 164: «… فقالت فاطمه: تحرق علي ولدي ؟ فقال: اي والله ، او ليخرجن و ليبايعن .»




    (10)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •