جان ماوجان آن چشمای تو
بوسه میخواهم ازآن لبهای توبوسه میخواهم که باشم تاسحرغرق درافکار و در رؤیای تو-------بوسه ای همچون شراب آتشینتاکه مست افتم به زیرپای تو-------خوب میدانم امیـــد زندگینیست درعالم کسی همتای تو-------چشم زاغی بندة درگاه توستغمزه داردنرگس شهــلای تو-------گرمرا رنجاندی ازخود می شومای بت سیمین بدن شیـدای تو-------بازمیگویم مرا ده بوسه ایتاکه باشم مونس شبهای تو-------بوسه باران میکنم روی تورامن فـدای آن رخ زیبای تو