آنكه مي گويد دوست ات مي دارم
خنياگر غم گيني ست
كه آوازش را از دست داده است
اي كاش عشق را زبان سخن بود
هزار كاكلي شاد
در چشمان توست
هزار قناري خاموش
در گلوي من.
عشق را اي كاش زبان سخن بود
آنكه مي گويد دوست ات مي دارم
دل اندوهگين شبي ست
كه مهتاب اش را مي جويد
اي كاش عشق را زبان سخن بود
هزار آفتاب خندان در خرام توست
هزار ستاره گريان
در تمناي من.
عشق را اي كاش زبان سخن بود
متن شعر آي آدم ها
آي ادمها كه بر ساحل نشسته شاد و خندانيد
يك نفر در آب دارد مي سپارد جان.
يك نفر دارد كه دست و پاي دائم مي زند
روي اين درياي تند و تيره و سنگين كه مي دانيد.
آن زمان كه مست هستيد
از خيال دست يابيدن به دشمن.
آن زمان كه پيش خود بيهوده پنداريد.
كه گرفتستيد...دست ناتوان را
تا توانائي بهتر را پديد آريد.
آن زمان كه تنگ مي بنديد
بر كمرهاتان كمربند.
در چه هنگامي بگويم من؟
يك نفر در آب دارد مي كند بيهوده جان...قربان
آي ادمها كه بر ساحل بساط دلگشا داريد:
نان به سفره... جامه بر تن.
يك نفر در آب مي خواند شما را.
موج سنگين را به دست خسته مي كوبد.
باز مي دارد دهان با چشم از وحشت دريده.
سايه هاتان را ز راه دور ديده.
آب را بلعيده در گود كبود و هر زمان بي تابيش افزون
مي كند زين آبها بيرون
گاه سر...گه پا
آي آدمها
او ز راه مرگ اين كهنه جهان را باز مي پايد
مي زند فرياد و اميد كمك دارد:
((آي آدمها كه روي ساحل آرام...در كار تماشاييد))