-
کاربر سایت
بر روی نیمکت تنهایی مان نشسته ایم و نگاه سردمان چه بی تفاوت بر روی شبنم یخ زده ی دلتنگی ها خیره مانده است .من مدت ها پیش نیلوفر آبی قصه ها را برایت چیده بودم و تو امروز ،غم سرد زمستان را به دست های من بخشیدی ..سکوت ،تنها حرف مشترک من و تو است .
-
کاربر سایت
بین دو دریا ،جنگلی است با درخت های فراوان و کوهی که میان جنگل قراردارد .کلبه ی من در دامنه ی کوه است و هر چند وقت به ساحل سری میزنم و خانه ی محقرم را از دور می بینم که قلب زیبایی هاست .چرا که در آن عشق نفس می کشد .
-
کاربر سایت
گاه می اندیشم ،چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم ،همین مرا بس که کوچه ای داشته باشم و باران .......و انسان هایی در زندگی ام باشند که زلال تر از باران هستند .
-
کاربر سایت
امروز دوباره پنجره قلبم را غبار تنهایی فرا گرفته و به هر سو که باز می شودآسمان ابریست و من قربانی لحظاتم.لحظاتی که سوت و کورند .گویی کسی به یادم نیست و من آهسته در خود می شکنم و بغضم شکوفا می شود
-
کاربر سایت
چشمهایم را می بندم تا تو را در قاب دیدگانم برای همیشه نگه دارم .من تو را هر روز صبح در آیینه چشمهایم شستشو می دهم و با تو به دنیا سلام می کنم .کاش می دانستی تمام زندگی ام پیشکش نگاه توست .کاش می فهمیدی که در قلبم چه جایگاهی داری .من هرگز سکوت واژگانم را نخواهم شکست .ای کاش تو می توانستی از چشمهایم حرفهای ناگفته ام را بخوانی
-
کاربر سایت
اگر امروز را با من بمانی من تمام روزها ولحظه هایم را با تو خواهم ماند اما افسوس که یادی از من و دلتنگی هایم نمی کنی .می دانستم روز ی خواهی رفت و به پشت سرت نیز نگاه نخواهی کرد .اما بی بهانه رفتنت را هرگز باور نداشتم .تو بی بهانه و و بی خداحافظی رفتی و من هنوز در خاطرات با تو بودن دست و پا می زنم .برای این غریق دست و پا بسته اندیشه ای کن .که بی تو لحظه هایم تاریکتر از شبهای بی مهتاب و ستاره است .
-
کاربر سایت
به سادگی آب شدن برفها وجودم از دوریت آب شد .به سادگی ریختن برگهای زرد پاییزی تمام ارزوهایم پژمردند و مردند و اشکهایم جاری شد .به سادگی کوچ پرستوهای مهاجر از کنارم رفتی و به سادگی شکستن نوک مداد کودکی ام قلبم را شکستی .
-
کاربر سایت
با همه غریبه ام و دور از شادی و غم هایشان .دستانم پر است برایشان و دلم خالی .همیشه در انتظار با تو بودن گلهای باغچه را با اشک چشمانم آب می دهم .من فقط کنار تو بهارم پاییزم نکن .
-
کاربر سایت
مام دلنوشته هایم را در خاک خواهم کاشت .می دانم گل خواهند داد.ابر چشمانم را به باریدن می نشانم تا سبز شوداین دفتر احساس..... بگذار تنها یک گل از این دفتر بشکفد و آن هم با تمام صداقت تقدیم به تو .
-
کاربر سایت
رفتی در پس آن کوچه که هرروز خورشید در آن طلوع می کند و مرا در تنهایی شبهایم جا گذاشتی .تو آزاد بودی و رها .کوچ کردی و رفتی از زمستان خیالم و هیچ فکر نکردی که من در تاریکی این کابوسهای بی نور چشمانت چه باید بکنم .
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن