صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12

موضوع: نقش يزيد بن معاويه ، در حادثه عاشورا

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    Smile نقش يزيد بن معاويه ، در حادثه عاشورا




    نقش يزيد بن معاويه در حادثه عاشورا


    معاويه و حكم امارت ابن زياد


    وضع شهر كوفه آشفته شد، به گونه اى كه آن شهر در معرض از دست رفتن بود. در اين هنگام يزيد به سرجون (Sir John) نصرانى

    كه مشاور و مَحرم اسرار پدرش معاويه بود، مراجعه كرد و با او مشورتى نمود.

    سرجون به يزيد گفت: اگر هم اكنون پدر تو زنده شود و به تو امرى كند، آيا اطاعت مى كنى؟

    گفت: آرى!

    سرجون بى درنگ، حكم ولايت و سرپرستى عبيداللّه بن زياد را بر كوفه بيرون آورد. مفاد حكم چنين بود:

    عبيداللّه بن زياد با حفظ سمت قبلى كه ولايت بصره است، به ولايت كوفه نيز منصوب مى گردد.


    معاويه اين حكم را به خط خود نوشته و به سرجون سپرده بود تا در وقت مناسب آن را به يزيد ارائه كند.1


    آن چه مهم به نظر مى رسد، از اين تاريخ به بعد است. از اين مرحله به بعد، امر به قتل سيّدالشهداء عليه السلام صورت مى پذيرد

    و از اوّلين نامه اى كه يزيد به همراه حكم سرپرستى شهر كوفه (نامه پدرش) براى عبيداللّه فرستاد، نقش يزيد شروع مى شود.

    يزيد در اين نامه نخستين دستور رسمى بر قتل سيّدالشهداء عليه السلام را خطاب به عبيداللّه، صادر كرده است.

    نامه يزيد به وليد بن عتبه، والى مدينه پيرامون سيّدالشهداء عليه السلام در نزد تاريخ نگاران به سه صورت آمده است:

    يعقوبى (در گذشته 292) و جمعى ديگر چنين مى نگارند: يزيد دستور داد اگر حسين بن على عليهما السلام بيعت نكرد، او را به قتل برسان.


    وى در نامه اى اين گونه نوشت:

    إذا أتاك كتابي هذا، فأحضر الحسين بن علي وعبداللّه بن الزبير فخذهما بالبيعة لي، فإن امتنعا فاضرب أعناقهما وابعث إليّ برؤوسهما،... .2


    ابن اعثم كوفى (در گذشته 341) در تاريخ خود مى نويسد:

    يزيد در نامه اى به وليد بن عتبه نوشت:

    ... وقد كان عهد إليّ عهداً وجعلني له خليفةً من بعده، وأوصاني أن آخذ آل أبي تراب بآل أبي سفيان... .

    ... پدرم مرا ولى عهد خود قرار داد و وصيّت كرد انتقام آل ابوسفيان را از آل ابى تراب بگيرم... .

    از آن روى گفته اند «انتقام» كه امير مؤمنان على عليه السلام در جنگ هاى صدر اسلام; يعنى بدر و غير آن،

    بزرگانى از آل ابى سفيان را به قتل رسانده بودند. حال مى بايست يزيد انتقام بگيرد(!)

    ابن اعثم مى افزايد: آن گاه يزيد همراه اين نامه، كاغذ كوچكى به اندازه گوش موش پيوست كرد كه در آن نوشته شده بود:

    أمّا بعد، فخذ الحسين بن علي وعبدالرحمان بن أبي بكر وعبداللّه بن الزبيروعبداللّه بن عمر بن الخطاب أخذاً عنيفاً ليست فيه رخصة،

    فمن أبى عليك منهم فاضرب عنقه وابعث إليّ برأسه;3


    بى درنگ حسين بن على، عبدالرحمان بن ابى بكر، عبداللّه بن زبير و عبداللّه بن عمر را احضار كن و هيچ فرصتى به آنان نده!

    اگر با تو در بيعت با من كوتاهى كردند، گردنشان را بزن و سرهايشان را براى من بفرست!

    بر اين عبارت ابن اعثم، چنين خرده گرفته اند كه در آن زمانى كه نامه يزيد به دست وليد رسيد، عبدالرحمان بن ابى بكر زنده نبوده

    و از طرفى عبداللّه بن عمر قبل از آن تاريخ با يزيد بيعت كرده بود.

    بنا بر نقلى كه از صحيح بُخارى گذشت، عبداللّه بن عمر صد هزار درهم پول گرفت و با يزيد بيعت كرد.

    اين گونه اشتباهات در تاريخ موجود است و فرد محقق و پژوهنده با فكر و دقّت در عبارت هاى مختلف تاريخى به اين اشتباهات پى مى برد.

    اما طبرى در اين زمينه مى نويسد: وقتى يزيد روى كار آمد هيچ غم و مشكلى نداشت، مگر از جانب كسى كه از بيعت او سر باز زده بود

    و در زمان پدرش معاويه، دست بيعت به يزيد نداده بود.

    وى در ادامه مى افزايد:

    ... ثمّ كتب إليه في صحيفة كأنّها اُذن فارة: «أمّا بعد، فخذ حسيناً وعبداللّه بن عمرو وعبداللّه بن الزبير بالبيعة أخذاً شديداً ليست فيه رخصة حتّى يبايعوا. والسلام»;4


    يزيد نامه اى به وليد نوشت و به همراه آن، نامه كوچكى پيوست كرد در آن چنين آمده بود:

    از حسين و عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير بى درنگ بيعت بگير و هيچ فرصتى به آن ها نده تا اين كه بيعت كنند.

    چنان كه گذشت، در نقل طبرى سخن از جدا كردن سرها و فرستادن آن ها به يزيد به ميان نيامده است.

    خوارزمى (در گذشته 568) نيز در مقتل الحسين عليه السلام به اين موضوع پرداخته و مى نويسد: يزيد در نامه اى به وليد بن عتبه نوشت:

    ... پدرم به من سفارش كرده كه از آل ابوتراب برحذر باشم... اى وليد! همان طور كه مى دانى خداوند متعال انتقام عثمان بن عفّان مظلوم

    را به واسطه فرزندان ابوسفيان از آل ابوتراب خواهد گرفت... .5


    با نگاه به عبارتى كه ابن اعثم نقل كرده، تنها به انتقام آل ابوسفيان از خاندان امير مؤمنان على عليه السلام پرداخته،

    ولى اين عبارت به مظلوميت عثمان و انتقام او نيز اشاره كرده است.

    چرا ميان اين عبارت ها چنين تفاوت وجود دارد؟ چون آنان ناگزيرند بهانه انتقام عثمان را نيز مطرح كنند; چرا كه معاويه با همين بهانه به رياست رسيد.

    مطلبى نقل كرده اند كه بر اين مسئله گواه است; وقتى بعد از شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام و صلح امام حسن عليه السلام،

    معاويه وارد مدينه منوره شد، به او خبر دادند كه دختر عثمان گريه و زارى به راه انداخته است.

    معاويه به خانه عثمان رفت و با آن دختر ملاقات كرد و پرسيد: چرا ناراحتى؟

    گفت: من به ياد پدرم افتاده ام و از تو كه هم اكنون به رياست رسيده اى، تقاضا مى كنم انتقام خون پدرم را بگيرى.

    علماى اهل سنّت به طور صريح نوشته اند كه معاويه در پاسخ دختر عثمانگفت: اين حرف ها يعنى چه؟ ما مى خواستيم به رياست برسيم(!)

    الآن هم شما را از جهت مادى به خوبى تأمين كرده ايم و از تو مى خواهم ديگر از اين سخنان نگويى(!)6


    بنابراين، قتل عثمان بهانه اى بيش نبوده و تنها انگيزه، رياست بوده است.

    خوارزمى در ادامه مى نويسد: نامه اى كوچك به پيوست آن نامه به سوى وليد ارسال شد. در آن نامه نوشته بوده است:

    أمّا بعد، فخذ الحسين وعبداللّه بن عمر وعبدالرحمان بن أبي بكروعبداللّه بن الزبير بالبيعة أخذاً عنيفاً ليست فيه رخصة،

    فمن أبى عليك منهم فاضرب عنقه وابعث إليّ برأسه، والسلام;7


    از حسين، عبداللّه بن عمر، عبدالرحمان بن ابى بكر وعبداللّه بن زبير بيعتى سخت و محكم بگير و هيچ فرصتى به آن ها نده و اگر خوددارى كردند

    گردنشان را بزن و سرشان را بفرست.

    تشويش و اشتباه در اين عبارت نيز وجود دارد، ولى در متن، دستور به قتل آمده است.


    1 . به زودى مدارك اين حكم را ارائه خواهيم كرد.
    2 . تاريخ يعقوبى: 2 / 241.
    3 . الفتوح: 3 / 9.
    4 . تاريخ طبرى: 5 / 338.
    5 . مقتل الحسين عليه السلام: 1 / 180.
    6 . ر.ك: تاريخ مدينة دمشق: 59 / 154، العقد الفريد: 1078، البداية والنهايه: 8 / 141.



  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه ابن عبّاس به يزيد

    شاهد ديگر آن كه وقتى سيّدالشهداء عليه السلام از مكّه خارج شدند، ابن زبيردر مكّه آسوده شد و اعلام خلافت كرد و مشغول بيعت گرفتن از مردم شد.
    اما ابن عبّاس و شخصيت هاى ديگر با او بيعت نكردند.
    چون يزيد از اين ماجرا آگاه شد، در نامه اى از ابن عبّاس به جهت بيعت نكردنش با ابن زبير تشكّر كرد و نوشت:

    ... ابن عبّاس! تو با بيعت نكردنت رابطه خودت را با من حفظ كردى و خدا پاداش كسانى را كه صله رحم مى كنند، به تو بدهد و ما اين لطف تو را فراموش نمى كنيم و به زودى محبّت تو را جبران خواهيم كرد.

    يزيد در ادامه نامه نوشت: از تو مى خواهم حقيقت را به ديگر مردم بگويى و نگذارى كه با ابن زبير بيعت كنند; چرا كه تو نزد مردم فردى مورد قبول هستى و از تو مى پذيرند.

    ابن عبّاس پاسخ ارزش مندى به نامه يزيد داد. وى در پاسخ او نوشت:

    أمّا بعد، فقد جاءني كتابك، فأمّا تركي بيعة ابن الزبير فواللّه ما أرجو بذلك برّك ولا حمدك، ولكن اللّه بالّذي أنوى عليهم. وزعمت أنّك لست بناس برّي، فاحبس أيّها الإنسان! برّك عنّي فإنّي حابس عنك برّي.
    وسألت أن أحبّب الناس إليك... كيف؟ وقد قتلت حسيناً وفتيان عبدالمطّلب مصابيح الهدى ونجوم الأعلام،... فما أنسى من الأشياء فلست بناس اطّرادك حسيناً من حرم رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله إلى حرم اللّه، وتسييرك الخيول إليه، فمازلت بذلك حتّى أشخصته إلى العراق، فخرج خائف يترقّب، فنزلت به خيلك عداوةً منك للّه ولرسوله ولأهل بيته الّذين أذهب اللّه عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً... فاغتنمتم قلّة أنصاره واستئصال أهل بيته وتعاونتم عليه كأنّكم قتلتم أهل بيت من الشرك والكفر... .
    وقد قتلت ولد أبي وسيفك يقطر من دمي، وأنت أحد ثاري،
    ...;1

    اى يزيد!... اين كه من با ابن زبير بيعت نكرده ام، به خدا سوگند! به جهت محبّت به تو نبوده است و خداوند به نيّت من آگاه است; تو دست نگه دار و به من خوبى نكن! چرا كه از من خوبى نخواهى ديد.
    چگونه من از تو حمايت كنم؟ تو حسين عليه السلام و فرزندان خاندان عبدالمطّلب را كه چراغ هاى هدايت و ستارگان دانش بودند، به قتل رسانده اى و همه اينان در عراق به دستور تو به قتل رسيده اند... .
    هرگز فراموش نمى كنم كه شما حسين عليه السلام را تحت تعقيب قرار داديد تا آن بزرگوار از حرم پيامبر خدا به مكّه فرار كند. او را فرارى داديد تا از حجاز بيرون برود و وارد خاك عراق شود.


    اين كلمات، به نكات دقيق و ناگفته هاى عاشورا اشاره دارند; ناگفته هايى كه از حقيقت ها و نكته هايى چنين ظريف و تاريخى سرچشمه مى گيرند.

    البته برخى از اين مطلب تعجب خواهند كرد، ولى با تحمّل و دقّت، به اين نكته ها و حقايق پى خواهند برد. آنان كارى كردند كه سيّدالشهداء عليه السلام از حجاز خارج شود و آن حضرت را تعقيب كنند.

    ابن عبّاس در ادامه مى نويسد:
    امام حسين عليه السلام را با خوف و ارعاب و نگرانى از حرم رسول خدا صلى اللّه عليه وآله خارج كرديد، سربازان تو در آن جا به جهت دشمنى با رسول خدا صلى اللّه عليه وآله و اهل بيت او عليهم السلام، از فرصت استفاده كردند و با وجود كمى ياران او، همانند كشتار اهل شرك و كفر، آنان را به قتل رساندند!
    اى يزيد! بعد از اين همه مصيبت، تو از من توقع محبّت دارى؟
    خون خاندان من از شمشير تو مى چكد و من بايد از تو انتقام بگيرم.


    نامه اى كه ابن عبّاس به يزيد نوشت، نكاتى در بر دارد كه به دو نكته مهم آن اشاره مى شود:

    1 . يزيد موجب شد كه امام حسين عليه السلام مدينه را ترك گويد; چرا كه سربازان حكومتى آن حضرت را تعقيب و تحت فشار قرار دادند;

    2 . گرفتن انتقام از يزيد، چون او قاتل امام حسين عليه السلام است.


    اين نامه از جمله اسناد تاريخى مهم، در داستان عاشوراست.


    1 . تاريخ يعقوبى: 2 / 247 ـ 249، الكامل فى التاريخ: 4 / 127 و 128.



  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    سخنرانى معاويه، فرزند يزيد

    يكى ديگر از شواهدى كه قاتل بودن يزيد را اثبات مى كند، سخنرانى معاويه فرزند يزيد است.

    وقتى يزيد مرد، معاوية بن يزيد كه در توصيف او مى گويند: جوان صالحى بوده، در نخستين سخنرانى خود گفت:

    پدرم قاتل حسين عليه السلام است(!)، جدّم غاصب خلافت بوده و من كارى به خلافت ندارم.



    ابن حجر مكّى در كتاب الصواعق المحرقه كه در دفاع از شيخين و ردّ بر شيعه نوشته، چنين مى نگارد:
    معاوية بن يزيد به ميان مردم نيامد و نماز جماعت به امامت او برگزار نشد و در امور حكومت دخالت نكرد و

    فقط چهل روز حاكميّت داشت و از ويژگى هايى كه بر خوبى او دلالت دارد، اين است كه وقتى بر فراز منبر رفت، گفت:
    إنّ هذه الخلافة حبل اللّه وإنّ جدّي معاوية نازع الأمر أهله ومن هو أحقّ به منه علي بن أبي طالب، وركب بكم ما تعلمون...

    ثم قلّد أبي الأمر وكان غير أهل له ونازع ابن بنت رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله...;
    همانا اين خلافت، ريسمان الهى است و جدّم معاويه آن را به ناحق از على بن ابى طالب گرفت و آن چه را مى خواست انجام داد...

    سپس نوبت به پدرم رسيد كه او نيز اهليّت تصدّى خلافت را نداشت و با فرزند دختر رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله به دشمنى پرداخت... .

    او در حالى كه گريه مى كرد، افزود:
    إنّ من أعظم الأُمور علينا علمنا بسوء مصرعه وبئس منقلبه، وقد قتل عترة رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله، وأباح الخمر وخرّب الكعبة...

    فشأنكم أمركم. واللّه لئن كانت الدنيا خيراً... ولئن كانت شرّاً فكفى ذرّية أبي سفيان ما أصابوا منها;1
    يزيد عترت رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را به قتل رساند، شرب خمر را مباح كرد و كعبه را تخريب نمود، او اهل جهنم است و بر ما بسيار دشوار است... .

    بنابراين سخنرانى، فرزند يزيد به قاتل بودن پدرش اقرار كرده است. او حتى به نتيجه اين جنايت كه ورود به دوزخ است نيز اعتراف كرده

    و بعد هم دست از خلافت برداشته و گفته است: خودتان مى دانيد و من به خير و شر حكومت كارى ندارم.




    1 . الصواعق المحرقه: 134.



  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    اقرار ابن زياد


    شاهد ديگر بر اين موضوع اقرار خود ابن زياد است. وى مى گويد:

    وأمّا قتلي الحسين، فإنّه أشار إليّ يزيد بقتله أو قتلي، فاخترت قتله...;

    من بين دو امر مخيّر بودم; يا حسين را بكشم و يا خودم كشته شوم، پس من قتل او را برگزيدم.1

    به راستى كجا هستند كسانى كه ادّعا مى كنند كه اين جنايت ها بدون علم و اطّلاع يزيد بوده است؟ يا آن كه مى گويند: ما در قاتل بودن يزيد ترديد داريم(!)

    از اين رو، پاسدارى از حريم عاشورا وظيفه و تكليف ما است; چرا كه ائمّه اطهار سلام اللّه عليهم به حفظ اين روز اهميت فراوانى مى دادند

    و مراجع تقليد بزرگ نيز كه پيرو مكتب اهل بيت عليهم السلام هستند به پيروى ائمّه عليهم السلام در خيابان ها با سر و پاى برهنه به راه مى افتادند.2

    بنابراين، كسانى كه با شعائر حسينى مبارزه مى نمايند و در بعضى از كارها در اين باره خدشه مى كنند،

    يا نادان هستند و يا با برخى از بيگانگان ارتباط دارند و از اين رو، مسئوليت ما سنگين تر مى شود.



    1 . الكامل فى التاريخ: 4 / 140.
    2 . حضرت آية اللّه بروجردى رحمه اللّه از گِل پاى عزاداران سيّدالشهداء عليه السلام به چشم هايش زد و ناراحتى چشم ايشان به گونه اى برطرف شد كه تا آخر عمر به راحتى مى ديدند و با آن كهولت سن به عينك نيازى نداشتند.



  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض


    شادى يزيد در شهادت حضرت مسلم


    شاهد ديگرى در اين زمينه وجود دارد كه همه مدارك و منابع تاريخى بدان اشاره كرده اند ؛

    پس از آن كه ابن زياد به دستور يزيد، مسلم و هانى بن عروه را به شهادت رسانيد، سر مطهّر آن دو بزرگوار را به شام فرستاد

    و يزيد نامه تشكّرى براى ابن زياد فرستاد و اظهار سرور نمود.1









    1 . انساب الاشراف: 2 / 78، جمل من انساب الاشراف: 2 / 335، تاريخ طبرى: 5 / 357، المنتظم: 5 / 325، الفتوح: 5 / 60، تهذيب التهذيب: 2 / 349، تهذيب الكمال: 6 / 423، الاخبار الطوال: 233، السيرة النبوية ابن حبّان: 2 / 307 و... .

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض


    فرستادن سرهاى مطهّر به يزيد


    پنجمين شاهد اين است كه ابن زياد پيش از اين كه سر مطهّر امام حسين عليه السلام را به شام بفرستد، زحر بن قيس 1 را نزد يزيد فرستاد تا به او خبر دهد.2


    خدا هرگز ابن تيمّيه را نبخشد و نخواهد بخشيد. او مى گويد كه اصلاً اسارتى در كار نبوده (!)

    و سر مطهّر امام حسين عليه السلام را در شهرها نگردانده اند و به شام نبرده اند (!)

    در حالى كه ابن سعد با سند خودش از فرد بزرگى به نام زر بن حبيش نقل مى كند كه

    نخستين سرى كه روى نيزه رفت، سر مطهّر سيّدالشهداء عليه السلام بوده است.3





    ــ بلاذرى در اين باره مى نويسد:

    « نصب ابن زياد رأس الحسين بالكوفة وجعل يدار به فيها.

    ثمّ دعا زحر بن قيس الجعفي فسرّح معه برأس الحسين ورؤوس أصحابه وأهل بيته إلى يزيد بن معاوية... »
    4

    « ابن زياد سر سيّدالشهداء عليه السلام را در كوفه نصب كرد... سپس زحر بن قيسجعفى را به همراه سر مطهّر امام حسين عليه السلام

    و سرهاى اصحاب آن حضرت را به همراهى اهل بيت ايشان، براى يزيد بن معاويه فرستاد. »






    ــ ابن كثير كه از شاگردان ابن تيميّه است، در اين باره مى نويسد:

    « ثمّ امر ـ ابن زياد ـ برأس الحسين عليه السلام فنصب بالكوفة وطيف به في أزقتها ثمّ سيّره مع زحر بن قيس و...

    فخرجوا حتّى قدموا بالرؤوس كلّها على يزيد بن معاوية »
    5

    « طبق دستور ابن زياد سر مطهّر امام حسين عليه السلام را در كوفه نصب كردند و در كوچه هاى كوفه گرداندند.

    سپس به همراه زحر بن قيس با ساير سرهاى اصحاب به سوى يزيد فرستادند... و آن ها از كوفه خارج شدند تا اين كه بر يزيد بن معاويه وارد شدند. »








    1 . در ضبط اسامى كسانى كه در كربلا در هر دو طرف بوده اند اشكالاتى رخ داده است. مثلاً نام زحر بن قيس را بعضى زجر بن قيس ضبط كرده اند كه احوالات او در تاريخ مدينة دمشق موجود است. (مختصر تاريخ مدينة دمشق: 9 / 329).
    2 . الطبقات الكبرى: شرح حال امام حسين عليه السلام، 81 و 82 ، تاريخ طبرى: 5 / 506 ، الكامل فى التاريخ: 4 / 87 ، سير اعلام النبلاء: 3 / 317.
    3 . الطبقات الكبرى، شرح حال امام حسين عليه السلام: 81 .
    4 . انساب الاشراف (شرح حال امام حسن و امام حسين عليهما السلام): 217، حديث 214.
    5 . البداية والنهايه: 8 / 191.


  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض



    اسارت كودكان و بانوان حرم و فرستادن آنان برای يزيد


    ششمين شاهد بر اين كه يزيد حكم قتل امام حسين (عليه السلام) را صادر كرد، فرمانى است كه در اسارت اهل حرم صادر نمود.




    ــ طبرى مى نويسد:

    از جانب يزيد نامه اى رسيد كه اسيران را به سوى او بفرستند. از اين رو، عبيداللّه بن زياد، مخفر بن ثعلبة و شمر بن ذى الجوشن را

    به نزد خود خواست و گفت: زنان و كودكان را به همراه سر حسين به سوى اميرالمؤمنين (يزيد بن معاويه) ببرند. سپس آنان خارج شدند

    تا اين كه به يزيد رسيدند... وقتى يزيد به سر امام حسين عليه السلام نگاه كرد، اين بيت شعر را خواند:

    يفلّقن هاماً من رجال أعزّة *** علينا وهم كانوا أعق وأظلما 1

    سرهايى از پيشواى بزرگان و عزيزان جدا شد كه آنان از فرمان ما سرپيچى نمودند.






    ــ ابن سعد در اين باره مى نويسد:

    « قدم رسول من قبل يزيد بن معاوية يأمر عبيداللّه أن يرسل إليه بثقل الحسين ومن بقي من ولده وأهل بيته ونسائه... » 2

    « فرستاده اى از جانب يزيد به عبيداللّه امر كرد كه سر حسين و خانواده اى را كه از او باقى مانده اند، به سوى يزيد بن معاويه بفرستد. »


    ــ ابن جوزى نيز چنين مطلب را نقل مى كند. 3





    ــ شهاب الدين آلوسى كه در حدود دويست سال بعد از واقعه كربلا زندگى مى كرده، در اين زمينه مى گويد:

    « اسيران را نزد يزيد آوردند. او در حالى اطفال و بانوان خاندان اميرالمؤمنين و امام حسين عليهما السلام را مى ديد كه

    سرهاى به نيزه زده شده در كنار آنان بود. كلاغى در آن جا سر و صدا كرد، يزيد اين اشعار را در آن حال سرود:

    لمّا بدت تلك الحمول وأشرفت *** تلك الرؤوس على ربى جيروننعق

    الغراب فقلت: نح أو لا تنح *** فلقد قضيت من النبي ديوني4

    آنان تصريح مى كنند كه با ورود اسيران اهل بيت عليهم السلام و سرهاى شهيدان كربلا ، يزيد اظهار سرور و شادمانى كرد

    و به همين مناسبت، مجلس شراب برپا كرد.
    »





    ــ ابن سعد در الطبقات الكبرى به اين موضوع مى پردازد و مى افزايد كه يزيد با چوب خيزران به دو لب امام حسين عليه السلام مى زد

    و اين شعر را مى خواند:


    يفلّقن هاماً من رجال أعزّة *** علينا وهم كانوا أعق وأظلما


    مردى از انصار در آن مجلس بود، او به يزيد رو كرد و گفت:

    « ارفع قضيبك هذا، فإنّي رأيت رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله يقبّل الموضع الّذي وضعته عليه » 5

    « چوب را كنار بگذار، همانا ديدم رسول خدا صلى اللّه عليه وآله آن موضعى را كه تو با چوب مى زنى مى بوسيد! »




    اين مطلب را طبرى، بلاذرى، ابن جوزى كه دشمنى فراوانى با اهل بيت عليهم السلام دارد و

    سخنان بسيارى عليه ائمّه عليهم السلام گفته است، نقل كرده اند. 6


    ــ ابن جوزى در اين باره مى نويسد:

    آن گاه كه سرها را به شام آوردند، يزيد مجلسى برپا كرد و بزرگان اهل شامرا دعوت كرد و آنان نزد او بودند كه با چوب بر آن سر مى زد و مى گفت:... .7




    ــ ابن سعد در الطبقات الكبرى مى نويسد:

    « ثمّ اُتي يزيد بن معاوية بثَقَل الحسين ومن بقي من أهله ونسائه، فاُدخلوا عليه قد قرنوا في الحبال، فوقّفوا بين يديه » 8

    اسيران را در حالى كه با طناب دست هايشان را بسته بودند، در مقابل يزيدايستاندند.




    اين حقايق تاريخى را خود اهل سنّت نوشته اند.

    پس با وجود آن كه سيّد ابن طاووس رحمه اللّه در اللهوف، شيخ صدوق رحمه اللّه در فلان كتاب،

    علاّمه مجلسى رحمه اللّه در بحار الأنوار اين حقايق را نقل كرده اند، اين مطالب تاريخى مخصوص شيعيان نيست;

    بلكه كسانى كه هيچ ارتباطى با اهل بيت عليهم السلام ندارند نيز وقايع رخ داده را تا آن جايى كه مى توانسته اند نقل كرده اند.

    آرى، خدا نخواسته اين حقايق مخفى بماند. خدا نخواسته ظلمى كه در كربلا به سيّدالشهداء عليه السلام به وقوع پيوسته، مخفى بماند.

    اين اراده الهى است كه نمى گذارد اين نور خاموش شود و ما بايد ابزار وادوات اجرا شدن خواسته حق تعالى را فراهم كنيم ،

    چرا كه « وَيَأْبَى اللّهُ إِلاّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ » . 9







    1 . تاريخ طبرى: 5 / 463.
    2 . الطبقات الكبرى: 81 .
    3 . الردّ على المتعصّب العنيد: 56 .
    4 . روح المعانى: 26 / 72.
    5 . الطبقات الكبرى: 82 .
    6 . تاريخ طبرى: 5 / 463، انساب الاشراف: 219، ح 217.
    7 . الردّ على المتعصّب العنيد: 57 ـ 59.
    8 . الطبقات الكبرى: 83 .
    9 . سوره توبه: آيه 32.

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض



    ــ ذهبى اسارت خاندان پيامبر خدا (صلى اللّه عليه وآله ) و صحنه دل خراش مجلس يزيد را به تصوير مى كشد و مى نويسد:




      • اسيران را به نزد يزيد فرستادند... امام سجّاد عليه السلام در زنجير بود.

        در دست يزيد چوب... و مى گفت:... .

        در اين هنگام امام سجّاد عليه السلام اين آيه از قرآن را تلاوت فرمودند:

        « ما أَصابَ مِنْ مُصيبَة فِي اْلأَرْضِ وَلا في أَنْفُسِكُمْ إِلاّ في كِتاب مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها »10

        اين امر بر يزيد گران تمام شد؛ چرا كه او به شعر تمثيل مى كرد و امام سجّاد عليه السلام به آيه قرآن.

        يزيد به ناچار در پاسخ آن حضرت، اين آيه را خواند: « وَما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَة فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَيَعْفُوا عَنْ كَثير » 11

        كنايه از اين كه آن چه بر سر حسين آمده، به دليل عملش بوده است.

        امام سجّاد عليه السلام فرمودند:

        اگر رسول خدا صلى اللّه عليه وآله ما را در اين وضعيّت مشاهده مى كرد، ما را از اين غل و زنجيرها آزاد مى نمود. 12






    آيا اين قضايا را شيعيان ساخته اند؟

    هرگز اين طور نيست.

    اين كه بزرگان از علماى شيعه بر فراز منبرها مطالبى در شهادت سيّدالشهداء عليه السلام مى گويند، همه و همه حق است و كسى نبايد تشكيك كند.




    ــ طبرى در اين باره مى نويسد:




      • اسيرانى را كه شامل زنان و كودكان بودند، در حالى كه وضع بسيار نامناسب داشتند، در نزد يزيد حاضر كردند.

        فاطمه بنت على گفت: زمانى كه ما در مجلس يزيد بوديم، او در حق ما دل سوزى نمود و امر كرد كه به ما چيزى بدهند

        و لطفى در حق ما كرد. سپس مردى از اهل شام برخاست و به نزد يزيد رفت و به من اشاره كرد و گفت:

        اى اميرالمؤمنين! اين زن را به من ببخش و هديه كن (!)

        چنان بدن من به لرزه افتاد و ترس تمام وجودم را فرا گرفت كه از نگرانى لباس خواهرم زينب عليها السلام را كه از من بزرگ تر بود گرفتم.

        ـخواهرم زينب عليها السلام به آن مرد گفت:

        « كذبت واللّه ولؤمت، ما ذلك لك وله » « چنين حقّى نه براى تو و نه براى يزيد وجود دارد. »


        ـ يزيد از اين جمله ناراحت شد و گفت: دروغ گفتى، به خدا سوگند! اين ها اسير و مملوك من هستند(!)


        ـ حضرت زينب عليها السلام فرمود:

        « كلاّ واللّه، ما جعل اللّه ذلك لك إلاّ أن تخرج من ملّتنا وتدين بغير ديننا »

        « هرگز! به خدا سوگند! خداوند براى تو چنين حقّى قرار نداده است... . »


        ـ يزيد با ناراحتى پاسخ داد: همانا تو، پدر و برادر تو از دين خدا خارج شده ايد(!)


        ـ خواهرم ( حضرت زینب (س) ) گفت:

        « بدين اللّه ودين أبي ودين أخي وجدّي اهتديت أنت وأبوك وجدّك »

        « تو و پدرت (معاويه) و پدر بزرگت (ابوسفيان) به وسيله دين خدا كه همان دين پدرم، برادر و جدّم بود، از گم راهى به هدايت راهنمايى شديد. »


        ـ يزيد گفت: اى دشمن خدا! دروغ مى گويى(!)


        ـ زينب سلام اللّه عليها پاسخ داد:

        « أنت أمير مسلّط، تشتم ظالماً وتقهر بسلطانك »

        « هم اكنون تو بر ما سلطه دارى و ما زير دست تو هستيم. » 13








    اين حقايق و اسارت بانوان و كودكان اهل بيت (عليهم السلام) از كتاب هاى كهن اهل سنّت بيان شد

    تا سرّ و راز آمدن زنان و كودكان با سيّدالشهداء عليه السلام مشخص شود.


    گفتنى است كه رجوع شيعيان به كتاب هاى اهل سنّت دو دليل دارد:

    1 . دفع شبهات و اتّهامات اهل تسنّن كه با نگاه به كتاب هاى خودشان به ناچار بايد پاسخ را بپذيرند .

    2 . براى اين كه همگان بدانند اين اتّفاقات و قضايا در كتاب هاى شيعى و سنّى موجود است.





    البتّه گفتنى است كه عالمان سنّى تمام قضايايى را كه در تاريخِ اهل بيت عليهم السلام اتفاق افتاده، نقل نكرده اند

    و تمام رخ دادها را نياورده اند. به اعتقاد نويسنده، آنان در دو قضيه، تمام آن چه را پيش آمده، نگفته و نقل نكرده اند.

    الف) قضيّه صديقه طاهره سلام للّه عليها;

    ب) كيفيت رخ دادهاى كربلا.


    البتّه از سويى ما هر مطلبى را كه در كتاب هاى سنّى آمده، به طور كلى صحيح نمى دانيم.

    پس ما به دليل الزام خصم و اسكات مخالفان مكتب خود به كتاب هاى ديگران مراجعه مى كنيم و گرنه دانشمندان مذهب ما

    در نقل و حفظ حقايق تاريخى و غير تاريخى زحمت هاى بسيار كشيده اند و نقل آنان براى ما بر نقل ديگران مقدّم است.

    امّا چه كنيم كه دشمنان دين در مقالات و سايت هاى خود، به اعتقادات ما حمله مى كنند و وظيفه ما حفظ اين باورهاست.










    10 . سوره حديد: آيه 22.
    11 . سوره شورى: آيه 30.
    12 . تاريخ الاسلام، حوادث 61 ، مختصر تاريخ مدينة دمشق: 20 / 353.
    13 . تاريخ طبرى: 5 / 461 و 462، البداية والنهايه: 8 / 194، «... ثمّ دعا بالنساء والصبيان فأجلسوا بين يديه، فرأى هيئة، فقال: قبّح اللّه ابن مرجانة... عن فاطمة بنت علي قالت: لمّا أجلسنا بين يدي يزيد بن معاوية رقّ لنا وأمر لنا بشيء وألطفنا. قالت: ثمّ إنّ رجلا من أهل الشام أحمر قام إلى يزيد فقال: يا اميرالمؤمنين! هب لي هذه. يعنيني...» (الردّ على المتعصّب العنيد: 60 .).

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    « سرافكندگى يزيد و دگرگونى شهر دمشق »




    مدتى نگذشت كه تحوّلى عجيب در شهر دمشق رخ داد و يزيد، در زمان كوتاهى پس از ورود اسيران، ناگزير به پشيمانى و ندامت پرداخت.

    چه عواملى موجب سرافكندگى يزيد شد؟ عواملى كه يزيد را به سرافكندگى واداشت، عبارتند از:




    1 . قرآن خواندن سر مطهّر سيّدالشهداء (ع)

    يكى از اين عوامل قرائت قرآن توسط سر مطهّر حضرت سيّدالشهداء عليه السلام بود.


    ــ ابن عساكر كه خود از اهل شام است، مى گويد:

    سه روز سر مطهر امام حسين عليه السلام را در شهر شام بر محلّى نصب كردند و از آن سر مطهّر آيه شريفه

    « أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَالرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَبًا » 1 شنيده مى شد. 2


    ممكن است اين مطلب، برخى از شيعيان را كه از جهت فكرى و عقيدتى ضعيف هستند، به تعجّب وا دارد و برايشان بعيد و دور از ذهن باشد

    كه چگونه سر بريده سيّدالشهداء عليه السلام قرآن تلاوت مى كند؟ به راستى چرا بايد بعضى اين گونه فكر كنند؟

    آرى، روزگار كارى كرده كه اگر روايتى از شيخ صدوق، علاّمه مجلسى، شيخ طوسى رحمهم اللّه به برخى از مردم برسد، باور نمى كنند،

    يا برايشان سخت است كه بپذيرند، امّا همين كه بگوييم اين مطلب را فلان عالم سنّى نقل كرده، با كمال تعجّب، مى پذيرند (!)








    ________________________

    1 . سوره كهف: آيه 9.
    2 . مختصر تاريخ مدينة دمشق: 25 / 274.

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    . سخنرانى امام سجّاد در مسجد شهر دمشق


    دومين عامل در هشدارى مردم شام و سرافكندگى يزيد، خطبه اى بود كه امام سجّاد عليه السلام در مسجد شهر دمشق بيان فرمودند.

    ابن اعثم كوفى(درگذشته 304) و هم عصر او طبرى و خوارزمى، اين خطبه معروف را نقل كرده اند . 1





    _____________________________

    1 . الفتوح: 5 / 154 ـ 155، مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى 2 / 76 ـ 78.


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •