صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 40

موضوع: !!? نقش اهل كوفه در شهادت امام حسين (عليه السلام) ؟!!

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض


    ـ مسير كوفه و پيش گويى امام حسين (علیه السلام)


    سيّدالشهداء عليه السلام در بين راه به منزلى مى رسند كه با فردى، سخن از رفتن به سوى كوفه به ميان مى آيد،

    آن فرد ديدگاه خود را از رفتن به كوفه بيان مى كند و حضرتش را از اين كار منع مى نمايد.

    حضرت مى فرمايند: اى بنده خدا! كار صحيح بر من مخفى نيست و امر الهى تغيير نمى كند.

    آن گاه در ادامه به قلب شريف خويش اشاره مى كنند و مى فرمايند:

    « واللّه! لا يدعوني حتّى يستخرجوا هذه العلقة ـ وأشار إلى قلبه الشريف ـ من جوفي فإذا فعلوا سلّط عليهم من يذلّهم... . »

    به خدا سوگند! اينان تا دل مرا بيرون نياورند از من دست نخواهند كشيد... .

    و زمانى كه مرتكب اين كار (جنايت) بشوند، خداوند متعال در جزاى آنان فردى را بر ايشان مسلّط مى كند كه آنان را ذليل مى كند... .






    ــ ابن قولويه رحمه اللّه در كامل الزيارات اين گونه روايت مى كند كه وقتى حضرت سيّدالشهداء عليه السلام

    به مكانى به نام « عقبة البطن » رسيد، به اصحابش فرمود:


    ما أراني إلاّ مقتولا.

    قالوا: وماذاك يا أبا عبداللّه؟

    قال: رؤيا رأيتها في المنام.

    قالوا: وما هي؟

    قال: رأيت كلاباً تنهشني أشدّها عليّ كلب أبقع.
    1






    ــ امام حسين عليه السلام در بين راه بارها از واقعه كربلا خبر دادند تا اين كه نزديكى هاى كربلا اين شعر را خواندند:


    سأمضي وما بالموتِ عارٌ على الفتى *** إذا مانوى خيراً وجاهد مسلما

    وواسى رجالا صالحين بنفسه *** وخالف مثبوراً وفارق مجرما

    فإن عشت لم أندم وإن متُّ لم اُلم *** كفى بك ذُلاًّ أن تعيش وترغما
    2







    ــ علامه مجلسى رحمه اللّه مى گويد: وقتى امام حسين عليه السلام به كربلا رسيدند، پرسيدند:

    أهذه كربلا؟فقالوا: نعم يا ابن رسول اللّه!

    فقال:
    هذا موضع كرب وبلاء، هاهنا مناخ ركابنا، ومحط رحالنا، ومقتل رجالنا ومسفك دمائنا. 3



    آيا اين جا كربلاست؟

    گفتند: آرى اى فرزند رسول خدا!

    فرمود: اين جا جايگاه سختى و بلاست، محل فرود مركب هاى ما و منزلگاه و محل كشته شدن و ريختن خون مردان ماست.




    _____________________________

    1 . كامل الزيارات: 157.
    2 . الكامل فى التاريخ: 4 / 45 ـ 49، الارشاد: 2 / 81 .
    3 . بحار الأنوار: 44 / 383.

  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض

    .

    ــ نگاهى به ساختار شهر كوفه


    بنا بر تحقيقى كه درباره تاريخ شهر كوفه و مردم آن انجام شده است، اين نتايج به دست آمده كه شهر كوفه داراى موقعيّتى حساس بوده است.

    اين شهر و همه عراق در زمان عمر به واسطه سعد بن ابى وقّاص فتح شده است.



    كوفه هم از نظر تجارى و هم از نظر نظامى مورد توجّه بوده و مردم از نقاط مختلف عراق، حجاز و يمن به اين شهر مهاجرت كرده

    و در آن جا اقامت گزيده بودند.



    مجموعه اى از قبايل مختلف و گوناگون در كوفه زندگى مى كردند، اما از جهت مذهب،

    تشيّع در آن جا به طور رسمى از قرن دوم و سوم شروع شد و تشيّع كنونى كوفه از آن زمان است

    و در قرن اوّل، شيعيانى كه در آن جا بوده اند، مانند شيعيان امروزى نبوده اند.


  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض


    ــ اصطلاح شيعه و تشيّع



    جالب توجّه اين كه براى واژه شيعه و تشيّع دو اصطلاح وجود دارد:


    1 . در اصطلاح نخست شيعه كسى است كه محب اهل بيت عليهم السلام باشد و در عين حال به خلافت شيخين نيز اعتقاد دارد.

    بعضى از اهل كوفه آن زمان، اميرالمؤمنين عليه السلام را بر عثمان افضل و برتر مى دانستند، اما به افضليت آن حضرت بر شيخين، اعتقاد نداشتند.



    2 . در اصطلاح دوم كه همه ما برآنيم و اصطلاح معروف نيز همين است، شيعه عبارت از كسى است كه به جانشينى اميرالمؤمنين عليه السلام

    بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله و امامت اهل بيت پيامبر عليهم السلام كه دوازده نفر امام بعد از پيامبر هستند، اعتقاد داشته باشد.





    تشيع مطابق اصطلاح اوّل در قرن اوّل رايج بوده است.

    شاهد اين اصطلاح مسيب بن نجبه است. او از دعوت كنندگان حضرت سيّدالشهداء عليه السلام به كوفه است.

    در شرح حال او مى نويسند: او شيعى بوده است.



    راوى مى گويد:

    « جالست مسيّب بن نجبة الفزارى في هذا المسجد عشرين سنة وناس من الشيعة كثير، فما سمعت أحداً منهم يتكلّم في أحد من أصحاب

    رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله إلاّ بخير، وما كان إلاّ في علي عليه السلام وعثمان » 1


    « من بيست سال با مسيّب و شيعيان زيادى در همين مسجد هم نشين بودم و نديدم كه شيعيان كوفه نسبت به صحابه اى

    از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله جز خير سخنى بگويند، مگر درباره على و عثمان. »




    آرى، اگر شيعيان آن وقتِ كوفه سخنى درباره صحابه مى گفتند، از حقّانيّت و برترى على عليه السلام نسبت به عثمان بوده است

    و درباره خلافت و جانشينى شيخين هيچ اشكال و سخنى نداشته اند.




    ــ بر همين مبنا وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام خواستند در كوفه از نماز تراويح كه يكى از بدعت هاى عمر است، ممانعت كنند،

    سر و صدايى به راه افتاد و نداى « واعمرا، واعمرا، واسنّة عمراه » طنين انداز شد.

    در نتيجه، حتى در زمان حاكميت اميرالمؤمنين عليه السلام و در حالى كه مردم كوفه با آن حضرت بيعت كرده بودند، حاضر نشدند اين بدعت را ترك كنند.



    آيا اينان شيعيان راستين بودند؟

    هرگز اين طور نيست. اينان شيعه نبودند و اگر به آنان شيعه گفته مى شود، بنا بر همان اصطلاح اوّل است.





    داستان منع حضرت از نماز تراويح در كتاب الكافى نيز آمده است;

    امير مؤمنان على عليه السلام فرموده اند:

    « واللّه! لقد امرت الناس أن لا يجتمعوا في شهر رمضان إلاّ في فريضة وأعلمتهم أنّ اجتماعهم في النوافل بدعة،

    فتنادى بعض أهل عسكري ممّن يقاتل معي: يا أهل الإسلام! غيّرت سنّة عمر... »
    2

    « به خدا سوگند! وقتى در ماه رمضان به مردم دستور دادم كه نماز جماعت فقط در نمازهاى واجب امكان پذير است

    و نماز مستحب را به جماعت نمى توان خواند و اين بدعت است، در بعضى از لشكريان من سر و صدايى به پا شد كه

    واى اى اهل اسلام! سنّت عمر در حال تغيير است...(!)




    بنابراين، معلوم شد كه شيعيان آن تاريخ در كوفه محبّ اهل بيت عليهم السلام بوده اند. با وجود اين، به خلافت شيخين نيز اعتقاد داشته اند

    و عدّه اى از آنان حتى با بنى اميّه نيز دشمنى داشته اند. امّا به آنان شيعه واقعى گفته نمى شود.






    ــ به راستى آمار شيعيان حقيقى در كوفه چند نفر بوده است؟

    تعداد اندكى از مردم كوفه افرادى هم چون « حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و اصبغ بن نباته » جزء شيعيان راستين بوده اند

    كه عدّه اى از همين شيعيان توسّط معاويه و زياد بن ابيه به قتل رسيده بودند.

    پيش تر نام آن افراد كه قبل از واقعه كربلا به قتل رسيده بودند، ذكر شد.

    از طرفى، در مقابل اين جمعيت اندك، ياران و پيروان بنواميّه در كوفه فراوان بوده اند. پيش تر نام افراد زيادى آمد كه

    حكم قتل حجر بن عدى رحمه اللّه تعالى را امضا كردند. در ميان آنان افرادى هم چون:

    حصين بن نمير، محمّد بن اشعث بن قيس، كثير بن شهاب، خالد بن عرفطه، ابوبرده فرزند ابو موسى اشعرى،

    سمرة بن جندب، يزيد بن حارث، حجّار بن اَبجر و شمر بن ذى الجوشن
    وجود دارند كه از زمره رجال بزرگ و اشراف كوفه بودند.




    از سوى ديگر، افرادى كه از اين گروه در كوفه براى يزيد جاسوسى مى كردند هم چون مسلم بن سعيد حضرمى، مسلم بن عمرو باهلى، عمارة بن عقبه و... هستند. 3



    ــ مسلم بن عمرو باهلى كسى است كه به جناب مسلم عليه السلام مى گويد:

    « أنا مَن عَرَف الحقّ إذا أنكرته، ونصح لإمامه إذ غششته، وسمع وأطاع إذ عصيته وخالفته... » 4

    « من كسى هستم كه حق را شناختم، در حالى كه تو او را انكار كردى و پيرو امامى هستم كه تو با او مخالفت نمودى... . »




    ــ ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق در شرح حال او چنين مى نويسد:

    « كان عظيم القدر عند يزيد » 5

    « او نزد يزيد بسيار محترم و ارجمند بود. »

    چنين فردى مقيم شهر كوفه و از شخصيت هاى بزرگ به شمار مى رفته است.


    در نتيجه، اگر شيعه نيز در شهر كوفه مى زيسته، به همان معناى اوّل بوده، نه شيعه خاص و حقيقى.

    آن چه بر باقى ماندگان شيعيان حقيقى در كوفه آمده، در پى خواهد آمد.







    ____________________________

    1 . تاريخ مدينة دمشق: 58 / 198 شرح حال مسيب بن نجبه.
    2 . الكافى: 8 / 50 .
    3 . الاخبار الطوال: 231، سير اعلام النبلاء: 3 / 201.
    4 . مقتل الحسين عليه السلام: ابو مخنف ازدى: 52.
    5 . تاريخ مدينة دمشق: 58 / 114 شرح حال مسلم بن عمرو بن حصين باهلى.

  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض



    « خوارج » گروه ديگرى از ساكنان كوفه



    خوارج، فرقه بزرگ ديگرى بودند كه در شهر كوفه مسكن گزيدند.


    سران اين گروه افرادى مانند اشعث بن قيس، شبث بن ربعى، عمرو بن حريث و افراد ديگرى بودند.



    ــ يكى از بزرگان خوارج اشعث پدر جعده ، همسر امام حسن مجتبى عليه السلام است كه آن حضرت را به شهادت رساند.


    اشعث درباره اميرالمؤمنين عليه السلام جسارت هايى دارد و شرح حال او در كتاب تنقيح المقال1 وجود دارد.




    ــ عمرو بن حريث كسى است كه در قتل ميثم تمّار رحمه اللّه عليه دست داشته است.


    عجيب اين كه خيلى از اين افراد جزء صحابه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شمرده مى شوند.

    شبث بن ربعى، حجار بن ابجر، قيس بن اشعث و يزيد بن الحارث از زمره كسانى هستند كه براى سيّدالشهداء عليه السلام دعوت نامه فرستادند

    و آن حضرت را به كوفه دعوت كردند. با اين حال، آنان از سران لشكر و فرماندهان سپاه عمر سعد بودند.

    حضرت سيّدالشهداء عليه السلام در روز عاشورا به آنان خطاب فرمود:


    « ألم تكتبوا إليَّ ؟ » 2

    آيا شما براى من نامه ننوشتيد؟



    بنا بر نقلى به شبث بن ربعى دستور داده شد كه سر مبارك آن حضرت را از تن جدا كند.

    وى در پاسخ گفت:

    « أنا بايعته ثمّ غدرت به... » 3

    من با او بيعت كردم و الآن به او خيانت مى كنم. حال به من دستور مى دهيد كه سرش را هم جدا كنم؟ من اين كار را نمى كنم.




    ــ عمرو بن حجّاج پدر همسر هانى بن عروه است. او از سران لشكر عمر سعد بود كه در كربلا شط فرات را محاصره نمود

    و از رسيدن آب به خيمه هاى سيّدالشهداء عليه السلام جلوگيرى كرد.
    4



    ــ عمر بن سعد، عروة بن قيس را احضار نمود و به او فرمان داد تا به نمايندگى پيامى را به امام حسين عليه السلام برساند.

    وى در پاسخ گفت: من نامه نوشتم و امضا كردم و با اين حال، توان ديدن و رو به رو شدن با او را ندارم.5




    ____________________________

    1 . تنقيح المقال: 1 / 149.
    2 . الارشاد: 2 / 98.
    3 . الدرّ النظيم: 551.
    4 . تاريخ طبرى: 5 / 412.
    5 . همان: 5 / 353.

  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض



    ــ گروه هاى نويسنده دعوت نامه به امام حسين

    با عنايت به آن چه مطرح شد، مى توان گفت كسانى كه براى سيّدالشهداء عليه السلام نامه نوشته اند سه دسته بوده اند.



    • 1 . شيعيان خالص كه در اقليّت بودند.

      2 . خوارجى كه در كوفه زندگى مى كردند.

      3 . عمّال و پيروان بنواميّه.





    از طرفى افرادى وظيفه داشتند، نامه ها را به خدمت حضرت سيّدالشهداء عليه السلام برسانند و يا به صورت حضورى از آن حضرت دعوت كنند.

    اسامى آنان تا آن جا كه يافتيم، عبارت است از:

    عبداللّه بن مسمع،

    عبداللّه بن وال،

    قيس بن مُسَهر صيداوى،

    عمارة بن عبداللّه سلولى،

    هانى بن هانى سبيعى،

    سعيد بن عبداللّه حنفى و

    عبدالرحمان بن عبداللّه بن كون ارحبى.



    ــ سعيد بن عبداللّه حنفى به همراه عابس شاكرى و حبيب بن مظاهر در خانه مختار ثقفى با حضرت مسلم عليه السلام، بيعت كردند

    و هر سه تن در كربلا در ركاب همايونى امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند.1




    ــ عبدالرحمان ارحبى نيز جزء شهداى كربلاست. 2




    ــ پيش تر اشاره شد كه قيس بن مسهّر حامل نامه امام حسين عليه السلام به اهل كوفه بود. وى دست گير شد و چنان كه ذكر شد، به شهادت رسيد.




    ــ عبداللّه بن وال از كسانى بود كه با حضرت سيّدالشهداء عليه السلام ديدار داشت و نامه ها را نزد آن حضرت مى برد.
    او به همراه سليمان بن صرد بعد از واقعه كربلا به شهادت رسيد.3



    ــ نقش سليمان بن صرد كه بزرگان اشراف و شخصيت ها را در منزل خود دعوت كرد و با آنان اتمام حجّت نمود كه اگر نمى توانيد

    يا قصد نداريد امام حسين عليه السلام را يارى كنيد، دعوتش ننماييد، جالب توجه است; بنا بر قولى او در لشكر عمر سعد بوده

    و همراه سيّدالشهداء عليه السلام نبوده است.




    ــ حبيب بن مظاهر نيز از جمله امضا كنندگان نامه و همراهان سليمان بن صرداست. از او نيز در داستان حضرت مسلم عليه السلام خبرى نيست،

    ولى بعد از مدت كوتاهى وارد كربلا مى شود و در لشكر امام حسين عليه السلام به شهادت مى رسد.





    گفتنى اين كه شخصيت ها و بزرگانى كه جزء دعوت كنندگان بودند كه مى خواستند در خدمت حضرت سيّدالشهداء عليه السلام باشند،

    ولى نه در داستان حضرت مسلم عليه السلام كه قبل از واقعه كربلا بوده، خبرى از آنان وجود داشته و نه در حادثه كربلا.






    ــ به راستى چرا مسلم بن عوسجه كه مأمور خريد اسلحه و جمع آورى پول براى حضرت مسلم عليه السلام بوده است، يك باره ناپديد مى شود؟

    ــ چرا حضرت مسلم عليه السلام تنها مى ماند؟

    ــ از طرفى، همين شيعيان خالص مانند حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه پس از مدّتى در روز ششم يا هفتم محرّم خود را با زحمات فراوان به كربلا مى رسانند.



    از سوى ديگر، جمع فراوانى از كسانى كه نامه به امام حسين عليه السلام نوشتند و آن حضرت را دعوت كردند، جزء سرلشكران و فرماندهان نظامى لشكر عمر سعد بودند.





    _____________________

    1 . تاريخ طبرى: 6 / 199.
    2 . إبصار العين فى انصار الحسين عليه السلام: 78.
    3 . الكامل فى التاريخ: 4 / 184.

  6. #16
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض

    « برنامه هاى ابن زياد در شهر كوفه »



    اكنون براى دست يابى به اين مطلب مهم و پاسخ به پرسش هاى مطرح شده، يك بار ديگر وضعيت شهر كوفه را

    با ورود والى جديد يعنى ابن زيادبررسى مى نماييم.





    1 - تهديد

    ابن زياد بنا بر حكمى كه از جانب معاويه داشت و توسّط يزيد ابلاغ شده، وارد شهر كوفه شد، كارهايى را در كوفه به اجرا گذارد

    و ماجراهاى فراوانى پيش آورد. وى در نخستين خطبه اش در مسجد به مردم گفت:

    أمّا بعد، فإنّ أميرالمؤمنين ولاّني مصركم، وثغركم وفيئكم، وأمرني بإنصاف مظلومكم وإعطاء محرومكم

    والإحسان إلى سامعكم ومطيعكم كالوالد البرّ، وسوطي وسيفي على من ترك أمري وخالف عهدي، فليبق امرؤ نفسه...;1



    « يزيد سرپرستى شهر شما را به من سپرده و به من دستور داده با مظلومان، منصف باشم و به محرومان بخشش كنم و با كسانى

    كه اطاعت و حرف شنوى دارند مهربان باشم، همانند پدرى نيكوكار و امّا كسانى كه مخالفت مى كنند و عهد و پيمان را مى شكنند

    با تازيانه و شمشير جوابشان را خواهم داد... . »



    در اين سخنرانى، هم به موافقان وعده داده شد و هم به كسانى كه مخالفت مى كنند، هشدار و تهديدى صورت گرفت.

    وى در نخستين اقدام خود مردم را تهديد كرد و دستور داد تمام قبايل، شخصيت ها و اشراف شهر كوفه را تك تك شناسايى كنند

    و به مرور آنان را به حضور طلبيد و بعد از شناسايى و معرفى، از آنان تعهّد گرفت تا از او اطاعت كنند.





    وى درباره كسانى كه به حضورش نمى آمدند، اين گونه گفت:

    فمن لم يفعل برئت منه ذمّة وحلال لنا دمه وماله...; 2

    اگر كسى نيايد و وفادارى اش را ثابت نكند، ريختن خون او و مصادره اموالش براى ما حلال شمرده مى شود.

    هر شخصيّتى، از هر قبيله اى كه باشد اطاعت نكند، او در همان قبيله، به قتل خواهد رسيد و در منزل خودش به دار كشيده خواهد شد.



    _______________________

    1 . الكامل فى التاريخ: 4 / 24.
    2 . الارشاد: 2 / 45، الكامل فى التاريخ: 4 / 25.


  7. #17
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض



    2 - شايعه پراكنى


    ابن زياد در اقدام ديگرى دستور داد عدّه اى در داخل شهر كوفه شايعاتى پخش كنند و مردم را از لشكر يزيد و كسانى كه از شام اعزام مى شوند،

    بترسانند و آنان را به پراكنده شدن و پراكنده كردن يك ديگر از اطراف حضرت مسلم عليه السلام وادار كنند. 1


    در نتيجه اين عمل حضرت مسلم عليه السلام از خانه مختار به منزل هانى بن عروه منتقل شد.

    شهاب بن كثير حارثى از جمله شايعه پراكنان است كه در دست گيرى حجر بن عدى دست داشته و در زمان معاويه والى شهر رى نيز بوده است. 2



    اين شايعات تا حدّى در بين مردم اثرگذار بوده كه مورّخان مى نويسند:

    مردم هم ديگر را مى ترساندند و وحشت زده به يك ديگر از سپاه اعزامى شام، خبر مى دادند.





    ___________________________

    1 . بحار الأنوار: 44 / 349.
    2 . مختصر تاريخ مدينة دمشق: 21 / 138.

  8. #18
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض



    3 _ عزل و نصب سران قبايل

    بيشتر مردم كوفه اهل قبيله ها بودند. از اين رو، حضرت مسلم عليه السلام براى هر قبيله اى رئيسى برگزيد.

    ابن زياد در اقدامى ديگر آن سران را عزل كرد و از هواداران خود، سرانى را براى قبيله ها مشخص نمود.

    در ميان هر قبيله اى رابطى بين آن قبيله و واليان حكومت قرار داده شده بود.

    در زمان هاى گذشته نيز براى شهرها و محلّه هاى آن افراد سرشناسى را معين مى كردند كه مشكلات مردم را حل كنند

    و گرفتارى هاى افراد را برطرف نمايند و يا اگر از طرف دولت هدايا و حقوقى در ميان مردم تقسيم مى شد، به واسطه اين

    افراد صورت مى گرفت و اين اموال به دست مردم مى رسيد.



    افراد قبيله زير نظر اين شخص بودند كه به او «عِرّيف» يا «عَريف» گفته مى شود و جمع آن «العُرَفاء» است.

    اين كلمه در روايات هم آمده است. در روايتى مى خوانيم:

    « أهل القرآن عرفاء أهل الجنّة. » 1



    كلمه «عرفاء» به معناى رؤسا، تفسير شده است. بنابراين، معناى روايت اين گونه مى شود كه اهل قرآن، شخصيّت ها و محترمان بهشت هستند.



    ابن زياد اين عرفا را شناسايى كرد و دستورات لازم را به آنان رسانيد و فرمان داد كه آنان تك تك افراد قبيله خود را مواظب باشند:

    اول : عمرو بن حريث را به رياست همه قبايلى گمارد كه از حجاز و مدينه منوّره به شهر كوفه هجرت كرده و مقيم كوفه شده بودند.

    او را به جاى عبّاس بن جعده جدلى كه حضرت مسلم عليه السلام در اين جايگاه گماشته بود، منصوب كرد و عباس بن جعده را بركنار كرد;


    دوم : ابوثمامه صائدى را كه او نيز رئيس قبائلى چون تميم و هَمْدان بود، عزل كرد و به جاى او خالد بن عرفطه را منصوب نمود;

    سوم : رئيس قبيله هاى ربيعه، بكر و كنده عبيداللّه بن عمرو بن عزيز كندى را عزل و قيس بن وليد بن عبدالشمس

    چهارم : مسلم بن عوسجه سركرده، قبايل معروفى چون بنى اسد، مذجح و قبايل ديگر را بركنار كرد و به جاى او ابوبرده فرزند ابوموسى اشعرى
    را گماشت. ابوبرده كسى بود كه در داستان قتل حجر بن عدى رحمه اللّه عليه جزء امضا كنندگان سند جواز قتل بود.





    _____________________

    1 . كشف الغمّه: 1 / 42، الجامع الصغير: 1 / 424 شماره 2767، كنز العمّال: 1 / 514 شماره 2288.
    را منصوب كرد;

  9. #19
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض



    4 - ارسال جاسوس


    ابن زياد در برنامه ديگرى جاسوس هايى را در ميان مردم پراكنده نمود كه در مسجد و غير مسجد كاملا با مردم ارتباط داشتند

    و اخبار را براى ابن زياد گزارش مى كردند.


    آن گاه كه حضرت مسلم عليه السلام به طور مخفيانه از خانه مختار به خانه هانى بن عروه منتقل شد و بنا بود فردى متوجه اين امر نشود،

    معقل غلام ابن زياد مأموريت يافت تا با سه هزار درهم به سراغ مسلم بن عوسجه برود كه براى حضرت مسلم پول جمع آورى مى كرد.

    او مى خواست با شيعه نشان دادن خود و با دادن پول به مسلم بن عوسجه اعتماد او را جلب كند و او را فريب دهد تا محل اقامت

    حضرت مسلم عليه السلام را كه در خانه هانى بود، پيدا كند. اين جريان در همه كتاب هاى تاريخى آمده است. 1




    ________________________

    1 . جمل من انساب الاشراف: 2 / 362، الفتوح: 5 / 69، تاريخ طبرى: 5 / 348، تهذيب الكمال: 6 / 424، الاخبار الطوال: 326، سير اعلام النبلاء: 3 / 206، البداية والنهايه: 8 / 153، الكامل فى التاريخ: 4 / 25.


  10. #20
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض

    .

    5 - نظارت شديد

    يكى ديگر از كارهاى بسيار مهمى كه ابن زياد انجام داد، محاصره شهر كوفه بود.

    وى دستور داد تمام مسيرهايى كه به اين شهر منتهى مى شود، به شدّت نظارت شوند. نظارت و كنترل شديد

    ورودى ها و خروجى هاى شهر در قضيه قيس بن مسهّر و كيفيت دست گيرى او مشخص است.


    يزيد از روز نخست در نامه اى كه به ابن زياد نوشت، چنين دستور داد:

    « خذ على التهمة. »
    1

    يعنى به هر كس كه بدگمان شدى و با صرف احتمال، او را دست گير كن!




    اين نظارت به گونه اى شديد بوده كه وقتى برخى از كوفيان به سيّدالشهداء عليه السلام در بين راه برمى خوردند

    و درباره اوضاع كوفه سخن مى گفتند، آنان به حضرت مى گفتند:

    « واللّه ما ندري غير أنّا لا نستطيع أن نلج ولا نخرج » 2

    به خدا سوگند! نظارت به قدرى شديد است كه نه مى توانيم داخل شهر كوفه بشويم و نه مى توانيم از شهر خارج شويم.





    ابن زياد، حصين بن نمير را به رياست پليس شهر كوفه برگزيد.3

    وى دستور داد كه تك تك خانه هاى كوفه را زير نظر بگيرند. ابن زياد در فرمانى به او گفت:

    « وقد سلّطتك على دور أهل الكوفة » 4

    من تو را بر خانه هاى مردم كوفه مسلّط كردم.





    نمونه اى از نظارت شديد در جريان عبداللّه بن يقطر به چشم مى خورد.

    درباره او گفته اند كه « كان رضيع الحسين عليه السلام ; او با امام حسين عليه السلام، هم شير بوده است».

    البتّه ناگفته نماند كه برحسب روايات، حضرت سيّدالشهداء عليه السلام از سينه هيچ زنى شير نخورده، پس اين كه به اين شخص

    «رضيع الحسين عليه السلام» گفته اند از آن روى است كه پدر عبداللّه، خادم پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله وسلم بوده و مادرش

    ميمونه در خانه اميرالمؤمنين عليه السلام زندگى مى كرد. وى سه روز پيش از ولادت سيّدالشهداء عليه السلام به دنيا آمده و چون

    ميمونه خدمتكار منزل امير مؤمنان على عليه السلام بود، بعد از ولادت سيّدالشهداء عليه السلام هم آن حضرت را و هم فرزند خودش

    را بغل مى گرفت و هم زمان هم از فرزند خودش و هم از سيّدالشهداء عليه السلام نگهدارى مى كرد
    و چون حضرت به همراه عبداللّه

    در دامان اين خانم بودند، مجازاً به او «رضيع الحسين عليه السلام» مى گويند.

    گويا اين امر، مقام و شرافتى براى عبداللّه بن يقطر به همراه داشته است.




    حال حضرت سيّدالشهداء عليه السلام اين عبداللّه بن يقطر را به سوى مردم كوفه فرستادند، امّا با نظارت شديدى كه در اطراف كوفه بود،

    او را همانند قيس بن مسهر دست گير كردند و نزد ابن زياد بردند و به دستور ابن زياد او را از بالاى دارالاماره به زير انداختند.5



    عبداللّه از بالاى دارالاماره سقوط نمود و استخوان هايش خُرد گرديد، امّا هنوز رمقى در بدن داشت

    كه نانجيبى به نام عبدالملك بن عمير لخمى كه از قاضيان شهر كوفه بود، پيش آمد و سر اين بزرگوار را بريد.

    وقتى علّت اين كار را از او سؤال كردند، گفت:

    «أردتُ أن اريحه; مى خواستم او را راحت كنم»(!)6

    آرى، به جاى اين كه به او رسيدگى و معالجه اى كند و خدمتى نمايد، ذبحش مى كند(!)








    ______________________________

    1 . تاريخ طبرى: 5 / 381، البداية والنهايه: 8 / 168.
    2 . تاريخ طبرى: 5 / 392، الارشاد: 2 / 72.
    3 . در برخى از كتاب ها آمده است: سمرة بن جندب به اين سمت منصوب شد. همان سمره كه از روز اوّل با اهل بيت عليهم السّلام دشمنى داشته است، البته بعضى مى گويند او در آن تاريخ مرده بوده است.
    4 . بحار الأنوار: 44 / 351 ـ 352.
    5 . بحار الأنوار: 4 / 343.
    6 . بحار الأنوار: همان، تاريخ طبرى: 5 / 398.



صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •