تو صمیمی تر از آنی که دلم میپنداشت / دل تو با همه آینه ها نسبت داشت
تو همان ساده سرسبز نجیبی که / خدا در میان دل پاکت ، صدف آینه کاشت



با عشق دوست ماند و با یار بیقراری / از دوست درد ماند و از یار یادگاری



خواهم که سری باشم ، تو تاج سرم باشی / تا خاک رهی باشم ، تو رهگذرم باشی



نام تو را تا میبرم قلبم غریبی میکند / چشم انتظاری در دلم ، درد عجیبی میکند


من اگر کسی رو داشتم دیگه در به در نبودم / با غم غربت و اندوه دیگه همسفر نبودم

آه میکشم تو را با تمام انتظار / پر شکوفه کن مرا ای کرامت بهار
میرسد بهار و من بی شکوفه ام هنوز / آفتاب من بتاب ، مهربان من بتاب



هر شب ز غم عشق تو من خواب ندارم / فکر دل من کن که دگر تاب ندارم
پس گریه نمودم ز فدای غم عشقت / چشمم به زبان امد و گفت اشک ندارم


دوست همه باش و معشوق یکی / مهرت را به همه هدیه کن و عشقت را به یکی . .

نوشتم حرف دل تا تو بخوانی / که چون دورم ز تو ، دردم بدانی
به غیر از تو کسی را من ندارم ، تو را تا بی نهایت دوست دارم



کاش وقتی آسمان بارانی است ، چشم را با اشک باران تر کنیم
کاش وقتی که تنها میشویم ، لحظه ای را یاد یکدیگر کنیم



دود اگر بالا نشیند ، کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد ، گرچه او بالاتر است


به چه آید این دل من که کسی نگاه دارد / نه به درد آشنایی نه به دلی راه دارد

خداوندا ، تو گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من ، جانا به عهد خود وفا کن



اگر به سویت این چنین دویده ام / به عشق عاشقم ، نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بی فروغ من / خیال عشق خوشتر از خیال تو



روز را خورشید میسازد و روزگار را ما
ما را قلب زنده نگه میدارد و قلب را عشق
پس زندگی را عاشقانه بساز


در تنهایی ام به این می اندیشم که در تنهایی اش به من می اندیشد ؟

اگر صد بار دلم را بشکند دوست ، دل شکسته من خانه اوست

رسم این شهر عجیب است ، بیا برگردیم / قصد این قوم فریب است ، بیا برگردیم
آن که یک روز دل به نگاهش دادیم / خنده اش سرد و غریب است ، بیا برگردیم
عشق ، بازیچه شهر است ولی در ده ما / دختر عشق ، نجیب است ، بیا برگردیم