مرد فقیر
پسرک دوان دوان به خانه آمد و به مادرش گفت:
مامان پنجاه تومن بهم بده تا به یه مرد فقیر بدم.
مادر پنجاه تومان به پسرک داد و پرسید:حالا اون مرد فقیر کجاست؟
پسرک پاسخ داد: سرکوچه است. داره بستنی می فروشه.

تست کوتاهی
کدام مورد کوتاهتر است؟
1- مدت خوشحالي بعداز قبول شدن در دانشگاه
2- عمر پدر دانشجويان دانشگاه آزاد
3- مانتوي دختران دانشجو
4- پاي فارغ التحصيلان نسبت به دستشان

حافظ و دختر ل ر
گفتم غم تو دارم / گفتا سي چه برارم / گفتم كه مال من شو / گفتا بوات درارم / گفتم ز مهر ورزان رسم وفا بياموز / گفتا بالنك كاله چشيات درميارم
وظیفه و تکلیف
روزی ملانصرالدین بدون دعوت رفت به مجلس جشنی.
یكی گفت: "جناب ملا! شما كه دعوت نداشتی چرا آمدی؟"
ملانصرالدین جواب داد: "اگر صاحب خانه تكلیف خودش را نمی‌داند. من وظیفه‌ی خودم را می‌دانم و هیچ‌وقت از آن غافل نمی‌شوم."

بوقلمون
روزی ملانصرالدین از بازار رد می‌شد كه دید عده ای برای خرید پرنده‌ی كوچكی سر و دست می‌شكنند و روی آن ده سكه‌ی طلا قیمت گذاشته‌اند. ملا با خودش گفت مثل اینكه قیمت مرغ این روزها خیلی بالا رفته. سپس با عجله بوقلمون بزرگی گرفت و به بازار برد، دلالی بوقلمونِ ملا را خوب سبك سنگین كرد و روی آن ده سكه‌ی نقره قیمت گذاشت. ملا خیلی ناراحت شد و گفت: مرغ به این خوش قد و قامتی ده سكه‌ی نقره و پرنده‌ای قد كبوتر ده سكه ی طلا؟ دلال گفت: "آن پرنده‌ی كوچك طوطی خوش زبانی است كه مثل آدمیزاد می‌تواند یك ساعت پشت‌سر هم حرف بزند." ملانصرالدین نگاهی انداخت به بوقلمون كه داشت در بغلش چرت می‌زد و گفت: "اگر طوطی شما یك ساعت حرف می‌زند در عوض بوقلمون من دو ساعت تمام فكر می‌كند."
دخالت
روزی مردی زیر سایه‌ی درخت گردویی نشست تا خستگی در كند در این موقع چشمش به كدو تنبل‌هایی كه آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت: "خدایا! همه‌ی كارهایت عجیب و غریب است! كدوی به این بزرگی را روی بوته‌ای به این كوچكی می‌رویانی و گردوهای به این كوچكی را روی درخت به این بزرگی!" همین كه حرفش تمام شد گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد. مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت: "خدایا! خطایم را ببخش! دیگر در كارت دخالت نمی‌كنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، كدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی به سر من آمده بود."
پدر و پسر
يه بابايي پسرشو ميبره ازمايش كنه تا ببينه ديوونه است يا نه! دكتر به پسره ميگه برو با اين آبكش آب بيار پدرش ميگه اين خستس بزار خودم برم بيارم!
علاقه
دو تا دختر داشتند با هم صبحت مي كردند. دختر اولي: تو چرا اينقدر به نامزدت علاقه نشون ميدي؟ دختر دومي: مي‌دوني، آخه اون پولداره، ... مهربونه، ... پولداره، ... جوونه، ... پولداره، ... قد بلنده، ... پولداره !!!
تعريف مادر زن
مادر زن اسلحه اي است انفرادي كه با عيال حمل ميشود وبا مهمات دروغ همسايگان مسلح شده وبا زخمي كردن داماد بيچاره خنك ميشود . اين اسلحه بدون عقب نشيني بوده وشرايط جوي به هيچ وجه در او اثر ندارد مادر زن گاهي تك تير وگاهي رگبار شليك مي كند طول مادر زن بدون سر نيزه 2 متر ميباشد. تعداد تير در هر ثانيه يك ميليون فحش وناسزا بوده وبرد موثر ان انتقال داماد به بيمارستان وبرد نهايي ان انتقال داماد به بهشت زهرا !!
برچسب قيمت و تاريخ
يه بچه‌هه سر ميز صبحونه، هي داشته با تعجب به پدربزرگ پير و پولدار و خسيسش نگاه مي‌كرده! يه كم كه ميگذره بابابزرگه خسته مي‌شه و مي‌گه: چي شده نوه‌ي عزيزم؟ چرا به من زل زدي؟
بچه‌هه مي‌گه: بابا بزرگييييي، دارم مي‌گردم ببينم برچسب تاريخ و قيمتت رو كجا زدن!
بابابزرگه گيج مي‌زنه و مي‌گه: عزيزم متوجه نشدم، برچسب قيمت و تاريخ چيه ديگه؟
بچه‌هه مي‌گه: آخه بابايي ديشب به ماماني مي‌گفت كه هر وقت تاريخ مصرف اين پيري تموم بشه، انشاالله پرايدمونو با بي ام و عوض مي‌كنيم!

لطیفه های کوتاه
يه برره اي عينك دودي ميزنه ميره از خونه بيرون بعد پسرشو ميبينه ميزنه تو گوشش. پسره ميگه بابا چرا ميزني؟ ميگه تو اين وقت شب بيرون چي كار ميكني؟ پسره ميگه بابا شب نيست عينكتو بردار. عينكشو بر ميداره دوباره ميزنه زير گوش پسره. پسرش ميپرسه بابا واسه چي ميزني؟ ميگه تو از ديشب تا حالا اينجا چه كار ميكردي؟
تعطیله
يك مقام آگاه اعلام كرد به علت قرار گرفتن ايام هفته در بين 2 جمعه ايران كلا تعطيل است.
پیشرفت علمی
یه اماراتی و یه آمریکاییه و یه چینیه داشتن تو یه کنفرانس علمی در باره پیشرفتهای علمی کشورشون صحبت میکردن. چینیه میگه: ما یه موشک ساختیم که دقیقا وسط ماه فرود میاد. میگن: دقیقا وسط ماه؟! میگه: نه، حدوداً یه وجب اینورتر. بعد آمریکائیه میاد میگه: ما یه سفینه فرستادیم وسط مریخ. میپرسن: درست وسطش؟ میگه: نه، تقریباً یه وجب اینورتر. نوبت اماراتیه میرسه، هر چی فکر میکنه چیزی به نظرش نمیرسه، آخرسر میگه: ما تو کشورمون با چشمامون غذا میخوریم! همه ملت کف می‌کنن، میگن یعنی چی، مگه میشه؟ یعنی واقعا با چشماتون غذا میخورین؟! طرف میگه: نه، حدوداً یه وجب پایین