ای کاش زندگیم در یک کاسه آب خلاصه میشد ، که آن را بدرقه راهت میکردم . . .
.
.
.
اگر خاری شوی بر دل نشینی / تو را نازت کشم ، چون نازنینی . . .
.
.
.
دارم میرم نگو نرو ، هوا هوای رفتنه / هرچی بوده تموم شده ، چاره ما گذشتنه
دارم میرم تا سرنوشت ما رو به بازی نگیره / خوب میدونم این عاشقی از یاد هر دو مون میره . . .
.
.
.
گویند ضریح چشم تو صد معجزه دارد / ای کاش من رائر چشمان تو بودم . . .
.
.
.
آموزگار عشق شدیم و خود نشناختیم "الفبا" را . . .
.
.
.
عزیز یادی بکن از یار خسته / غبار دوریت بر من نشسته
دگر تیری نزن بالی ندارم / وجودم از غمت در هم شکسته . . .
.
.
.
از آن روز که شنیدم صدایت / دلم پر در آورده کرده هوایت
دلم عاشق شده افتاده به پایت / بنازم قدرت عشق خدایت . . .
.
.
استاد کائنات که این کازخانه ساخت / مقصود عشق بود ، جهان بهانه ساخت . . .
.
.
.
در دستم قلم دارم ، از قلبم هوا دارم / از نزدیک نمیبینم ، از دور سلام دارم . . .
.
.
.
خارها را باید دوست داشت ، گل ها را که همه دوست دارند . . . !
.
.
.
خود را به که بسپارم وقتی که دلم تنگ است / پیدا نکنم همدل ، دل ها همه از سنگ است
گویا که از این وادی از عشق نشانی نیست / گر هست یکی عاشق ، آلوده به صد رنگ است
.
.
.
خودت دور و رهت دور ، منزلت دور / اگر ترکت کنم چشمم شود کور
اگر دانم که قولت پا بر جاست / به امیدت بشینم تا قیامت . . .
.
.
.
به تو سپرده بودمش به هزار و یک امید و امروز برای هزار و یکمین بار
دلم را میبرم تا شکستگی اش را گچ بگیرم . . .
.
.
.
دل خورشید و بنازم که هنوز هم که هنوزه / واسه دوست و دشمن به یه اندازه میسوزه . . .
.
.
کاش دل ها آنقدر خالص بودند که دعاها قبل از پایین آمدن دست ها مستجاب میشد . . .
.
.
.
شب مهتابی چه خوش است برای دیدن یار
اما چه کنم دیوار بلند است و نگاه ها بسیار . . .
.
.
.
عشق یعنی همان کفش میخ داری که باهاش روی احساسات یکدیگر
آروم آروم قدم میزنیم و بلند بلند میخندیم . . .
.
.
.
خیلی سخته که بخوای با آب خوردن بغضت رو بفرستی پایین و اما
یکدفعه اشک از چشمانت جاری شود . . .
.
.
.
یه عاشق تنها ، یه آسمون تردید /به هر کی دل بست ازش خیانت دید . . .
.
.
.
من به خود میبالم که در این عصر یخی / دوستی دارم که دلش آیینه خورشید است . . .
.
.
.
شبی دنبال معنایی برای تو میگشتم / تو بالاتر از ز هر معنا و من بیهوده میگشتم . . .