باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…جوي و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…وقتي نگاه من به تو افتاد، سرنوشتتصديق گفتههاي «هِگِل» بود و ما دو تا…روز قرارِ اوّل و ميز و سکوت و چايسنگيني هواي هتل بود و ما دو تاافتاد روي ميز ورقهاي سرنوشتفنجان و فال و بيبي و دِل بود و ما دو تاکمکم زمانه داشت به هم ميرساندماندر کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا…تا آفتاب زد همه جا تار شد برامدنيا چهقدر سرد و کسل بود و ما دو تا،از خواب ميپريم که اين ماجرا فقطيک آرزوي مانده به دِل بود و ما دو تا…